صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 57

موضوع: هر آنچه كه مي بايد در مورد زرتشت دانست

  1. #31
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    دو گوهر همزاد : سپنتا مينو و آنگره مينو



    "اين دو پديده ي همزادي كه در آغاز آفرينش به صورت دو نيروي متضاد در انديشه و گفتار و كردار ظهور نمودند يك نيكي است و ديگري بدي . انسان دانا از ميان اين دو ، نيكي را بر گزيند ولي شخص نادان چنين نخواهد كرد ." (گاتها 30 بند 3)





    اشوزرتشت در فلسفه ي پيام خود به دو گوهر همزاد ولي متضاد اشاره دارد كه در نظم هستي نقش دارند . اثر اين دو گوهر ، نيرويي است كه در كوچكترين ذره ها به صورت مثبت و منفي در پروتون و الكترون وجود دارد و در همه جاي هستي حتي كهكشان به گونه ي كشش و رانش و يا دو نيروي ناهمگون اثر مي گذارد . بنا به تعاليم آيين مزديسنا، در انديشه ي هر كس از هنگام تولد دو نيروي متضاد بوجود مي آيد كه پايه و اساس آفرينش انديشه ي انسان بر آن ها قرار گرفته . اين دو نيرو ، خوبي و بدي يا سپَنتامَينو و اَنگرَه مَينو هستند .



    اين دو گوهر يا پديده در انديشه اند و ناسازگاري و وارونگي ، راستي و ناراستي ، پديدآرندگي و تباهكاري ، افزايندگي و كاهندگي ، روشني و تيرگي ، دوستداري و دشمني ، هستي و نيستي ، سامان و بي سامان ، دل آزردگي و دلگرمي ، در اين جهان و در انديشه ي آدمي به نام دو گوهر يا دو مينوي كه نخستين سپَنتامَينو يعني روشن روان و ديگري اَنگرَه مَينو يعني تيره روان شناسانده شده است . اين دو نيز با روان با هم ، همزاد و توامان و برادر دوقلو هستند .




    در اين ميان اگر قدرت سپَنتامَينو در انديشه ي انسان فزوني يا بد انسان را به سوي خوشبختي و كاميابي و اگر انديشه ، راه اَنگرَه مَينو را در پيش بگيرد ، بعكس آدمي به سوي ناراحتي و بدبختي خواهد رفت و بنا به عقيده ي ما در هر دو جهان ناكام خواهد شد . اين نگاه اشتباهاً به دوگانه پرستي تعبير شده است در حاليكه دو گانه پرستي يعني پرستش دو خداي متضاد . مثل خداي توانايي و خداي ناتواني ، خداي دارايي و خداي بي نوايي ، خداي تندرستي و خداي بيماري و ... . اعتقاد درست بر اين است كه اهورامزدا همه ي جهان را از جمله انسان را آفريده و به انسان قدرت انديشه داده و اين انديشه مي تواند دو راه را در زندگي برگزيند . راه خوبي يا سپَنتامَينو و راه بدي يا اَنگرَه مَينو . اهورا مزدا خداي خوبي و اهريمن خداي بدي نيستند . زيرا هيچ گاه براي اهريمن نماز و نيايشي انجام نمي شود . و پيوسته شكستش آرزو مي شود . اهورامزدا خالق انديشه ي انسانهاست و سپَنتامَينو و اَنگرَه مَينو (اهريمن) زاييده ي انديشه و کردار انسانها هستند .
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #32
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    گيتي مينويي



    ای اهـورا مـزدا ، بشود در زمره کسانی باشیم که جهان را ، به سوی آبادانی و پیشرفت و مردم را به سوی رسایی و خوشبختی رهنمون می سازند . اهنود گات – یسنا هات 30 بند 9



    در بندهش بزرگ ، فرایند هستی یافتن جهان هنرمندانه و به گونه ای زیبـا توصیف میشود که آفریدگاربزرگ اهـورا مـزدا سر آغاز آفرینش خود را مینـو قرار داد تا جایـگاه فـروزه های نیـکـش یعنی امشاسپندان باشد . با آفرینش مینـو راز هستی شکل گرفت و اهـورا مـزدا برای آفرینش گیتی در ابتدا به آن شکل مینـوی داد و به آفرینش گیتی مینوی پرداخت و سپس به این گیتی مینوی که پس زمینه جهان مادی بود هستی گیتی ای بخشید و بدین گونه گیتی را آفرید و آنرا جایگاه زندگی در اوج آزادی و انتخاب وهمچنین تلاش پیوسته انسـان برای شرکت جستن در نبردنهایی و پیروزی بر دروغ و پلیدی قرار داد


    گیتی مینوی را که پس زمینه و سرآغاز آفرینش گیتی بوده را جایگاه روان انسـان در گذار از جهان مادی به سوی مینـوی اهـورائی قرار داد و ارتباط تنگاتنگی مابین گیتی گیتی ای و گیتی مینوی برقرار کرد ( برخی از انسانها و روان درگذشتگان در شرایط خاص توانایی گذشتن و بازگشتن از مرزهای این دو محیط را دارا میباشند برای نمونه میتوان به داستان سفر موبد ارداویراف اشاره کرد .) اهـورا مـزدا گیتی مینوی را جایگاه درنگ و بازگشتن روان برای تکامل و رسیدن به اشویی تا زمان دل کندن از دلبستگیهای انسانی و آمادگی برای ورود به جایگاه پر فروغ اهورائی ( انارام ، انغر روشنگاه خدا ) وهمپرسگی با اهـورا مـزدا در روز واپسین قرار داد .


    انسان اندیشمند و آگاه باید با درک حقیقت راستین ، هدف بزرگ خود را رسیدن به مینوی اهورائی قرار داده وبرای رسیدن به فروزه های پاک اهـورائی تلاش کند تا در روز واپسین لیاقت همپرسگی با اهـورا مـزدا را دارا باشد و به آفریدگار خویش بپیوندد .
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #33
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    برسم چيست و منظور از برسم گرفتن چه مي باشد





    برسم گرفتن ومدتی دعا برآن خواندن همان ازبرای نعمت نباتاب سپاس به جای آوردن است که مایه تغذیه انسان، ستوران وزینت طبیعت است وبرسم را بعنوان نشانی ازکلیه رستنی‌ها درمراسم قرار داده وبه آن درود فرستاده می‌شود. گذشته ازآن واژه برز(که برسم ازاین واژه مشتق است) به معنی بالیدن ونمو کردن، دلیل دیگری برسمبل نباتات بودن برسم می‌باشد.


    barsam1




    گذشته ازاوستا، به واسطه خبری ازاسترابون رسم گرفتن نزد ایرانیان بسیارکهن است. جغرافی‌دان مذکور راجع به یک آتشکده درکاپتا توکا(آسیای صغیر) می‌نویسد:«مغ‌ها درآنجا آتشی که هرگز خاموش نمی‌شود رانگهداری کرده وهرروزدرآتشکده تقریبا یک ساعت دربرابر آتش سرود می‌خوانند ویک بسته چوب دردست می‌گیرند وپرده‌ای تا به چانه آویخته که لب‌های آنان رامی‌پوشاند.» مقصود ازبسته چوب وپرده همان برسم وپنام است.
    برسم گرفتن پیش ازغذا، درعهد ساسانیان مرسوم بوده است مکررا درشاهنامه به این رسم برمی‌خوریم وازآن جمله است: درضیافت نیا طوس سفیرروم، درنزد خسروپرویز، وقتی که بندوی یکی ازگماشتگان پادشاه پیش از غذا با برسم داخل شده وشاه به ذکرباج (باژ) مشغول شد سفیر مذکور برآشفته وازسرخوان برخاست.

    بیامد نیاطوس با رومیان نشستند
    با فیلسوفان به خوان
    چوخسرو فروآمد ازتخت بار
    ابا جامه روم گوهرنگار
    خرامید خندان برخوان نشست
    بشرتیزبندوی وبرسم به دست
    جهان‌داربگرفت باژمهان
    به زمزم همی رای زد درنهان
    نیا طوس کان دید انداخت نان
    زآشفتگی باز پس شد زخوان
    همی گفت باژ وچلیپا به هم
    زقیصر بود برمسیحا ستم


    بَر ِسمَ چیست ؟

    پرستنده آتــش زردهشـت
    همی رفت با باژو وبرسم به مشت
    (فردوسی)

    زوروهوم و برسم ازویژگی‌های مزدیسنا ودرمراسم دینی عمده اسباب ستایش است . چنانچه دروقت تهیه نمودن آب زور وفشردن گیاه هوم وبستن وگشودن شاخه‌های برسم، جزاوستا‌خوانی وستایش خداوند هدف وخواسته دیگری درمیان نیست. همین رسوم آداب، با ابراز وآلات ویژه درمندرجات برهمنان وکنشت یهودیان وکلیسای عیسویان هم دیده می‌شود.
    این کلمه دراوستا برسمن آمده وازکلمه برز به معنی بالیدن ونمو کردن مشتق شده است. درسانسریت بره Barh عبارتست ازشاخه‌‌های بریده درخت که به هریک ازآنها درفارسی تای ودرپهلوی تاک می‌گویند. دراوستا مشخص نیست که این شاخه‌ها ازچه درختی باید باشد، همینقدر دریسنا 25 هات 3 آمده اورورم برسمنیم،یعنی برسم( شاخه بریده) درخت یا گیاه. ازاین جمله وازبخش‌های دیگر اوستا معلوم می‌شود که برسم باید ازجنس اورورا (urvara) یعنی نباتات باشد. درکتاب شایست نه‌شایست فقط به ذکرآنکه برسم باید ازدرخت پاکیزه باشد، بسنده کرده است. ولی درنوشته‌های متأ خرین گفته شده که برسم باید ازدرخت انارچیده شود.
    این شاخه‌ها با آداب مخصوصی همراه سرودن سرود‌های مذهبی وبه کمک کارد ویژه‌ای به نام برسم‌چین بریده می‌شود. مدت‌هاست که به جای برسم‌های نباتی، برسم‌های فلزی ازجنس برنج یا نقره ساخته شده که ابعاد آن‌ها عبارتست ازبلندی نه بند انگشت قطر یک هشتم بند انگشت.*
    محل قراردادن برسم‌ها درهنگام مراسم روی شئی است بنام برسمدان یا ماهروی وعلت نامیدن آن شباهت دوسر این شی به شکل تیغه ماه است. *(درفرگرد 19 وندیداد فقره 19 نیزهمین ابعاد برای برسم درنظرگرفته شده است.)
    برگرفته از: پورداوود، ابراهیم- ادبیات مزدیسنا – جلد اول- انتشارات انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی وانجمن ایران لیگ بمبئی. ص 32 ه و 556 تا 560
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #34
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    حلقه ي ازدواج و پيوند نزديك آن با آيين ايران باستان



    شايد جالب باشد كه بدانيد حلقه اي كه افراد به هنگام پيوند زناشويي بدست مي كنند و اين حلقه نشاني از تعهد و وفاداري همسران است برگرفته از آيين پاك ايران باستان است.
    اين ارتباط نزديك ريشه در نگاره ي زيباي فروهر كه بسيار آن را مشاهده كرده ايم دارد.اما پيش از آن بايد به شرح معاني بسياري كه اين نگاره ي زيبا در خود نهفته دارد بپردازيم.



    faravahar


    بررسي نگاره فروهر

    اين نگاره كه به شكل شاهين است در بسياري از سنگ نبشته ها و آثار قبل از اسلام مشاهده ميشود. در زمان هخامنشيان مهر سلطنتي بوده و گفته ميشود پس از ورود اسلام به ايران براي حفظ اين نماد نياكان ما به آن رنگ ديني داده اند و آموزش هاي دين زرتشت را به آن نسبت داده اند كه اين آموزش ها و مفاهيم نهفته در اين نگاره به شرح زير است:
    1-چهره نيم تنه پيرمرد در اين نگاره نشان از دانش و تجربه است و اشاره به فروغ اهورايي وهومن يا دانش دارد.

    2-حلقه ي دايره اي بزرگ كه پيرمرد از آن عبور كرده نشان دهنده ي اين است كه اين جهان خاكي گذرا است و هركس و همه چيز بايد در راستاي نظم طبيعت قرار داشته باشد و در جهت آباداني اين جهان تلاش كند.

    3-دو بال برافراشته كه ميگويد آدمي بايد از سقوط به كژي و كاستي پرهيز نمايد و همواره اهورايي زندگي كند.هر بال داراي سه رديف است كه نماينده ي چكيده آموزش اشوزرتشت يعني انديشه نيك(هومت)،گفتارنيك (هوخت)و كردارنيك(هورشت) است.

    4-بخش زيرين و دم نگاره كه آن هم سه بخش است و نشانه ي انديشه بد(دژمت)،گفتاربد(دژوخت) و كرداربد(دژورشت) است و انسان بايد با خرد خود همواره از آنها پرهيز كند.
    5-دو پاي پرنده نماينده سپنته من و انگره من ميباشد كه به عقيده ي اشوزرتشت هر دو گوهرو همزاد هستند و انسان تنها موجوديست كه با نيروي اراده و اختيار ميتواند سپنته منها و خوبي ها را برگزيند و با همه ي انگره منها مبارزه كند.

    6-پيرمرد با دست راست بر افراشته ي خود كه رو به سوي نور (قبله ي زرتشتيان)ايستاده در حال نيايش اهورامزدا،خداي بزرگ هستي بخش است.

    7-اما حلقه اي كه در دست چپ نگاره است نماد مهر و پيمان است كه در آيين مهرپرستي كه قبل از آيين اشوزرتشت در ايران رواج داشته است و به دليل زيبا بودن اين رسم زرتشتيان نيز آن را پذيرفتند.

    در واقع اين نماد بعدها در تمام جهان گسترده شد و امروز نمونه ي كوچكي از آن كه همان حلقه ي ازدواج است و هريك از دو نفر به هنگاه پيوند زناشويي آن را به دست چپ خود ميكند تا نشاني از وفاي به پيمان و همدلي باشد.
    پس چرا با وجود اين چنين فرهنگ پرباري كه تمام جهان در تحير آنند بايد به فرهنگ ديگران روي بياوريم؟
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  8. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #35
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    کیومرث و نوادگانش




    از عالم بالا اخباری می رسید به گوش فرشتگان پیرامون اهوره مزدا. هر یک از امشاسپندان بر تخت زرین خود در کنار اهورا مزدا چرخی زدند. بهمن - یکی از امشاسپندان - به چهره کودک نگریست. لبخند زد. اردیبهشت- یکی دیگر از امشاسپندان- از نیرنگ ابلیس ترسید. نکند نفرین اهریمن دامنگیر این کودک، این انسان اولیه شود. اسپنداز مد - دختر اهوره مزدا - به چهره کودک نگاه کرد و خندید. کیومرث هم به چهره دختر اهورا مزدا نگاه کرد و لبخند زد. اولین خنده بر دهان انسان نخستین رویید. کیومرث چه زیبا می خندید!
    اهوره مزدا، از پس ِ گذرانِ خلقِ مخلوقات خویش که پنج روز طول کشیده بود به آسایش می پرداخت. کیومرث ششمین مخلوق بود که پس از خلق آسمان و آب و زمین و گیاه و جانورهستی می یافت. او سالار جهان هستی بود. به زمین پا گذاشت...

    ***
    پیر حماسه سرا در راه خلق اثری بزرگ قدم می گذاشت. سرودن حماسه را با کیومرث آغاز کرد. خلق انسان اولیه، خود حماسه ای بزرگ بود. کیومرث پا به زمین گذاشت. فردوسی نخستین بیت را سرود. به نام خداوند جان و خرد...
    کیومرث بر بلندای قله ایستاده بود و سرزمین ایران را از نظر می گذراند. باد می وزید و جامه پلنگینه کیومرث را تاب می داد. کیومرث، این زنده میرا، شاه ایران بود. رعیت او حیوانات بودند. کیومرث کدخدای جهان اولیه بود. تخت شاهی اش تکیه سنگ تراش خورده و بی زینتی بود و ردای شاهی اش پلنگینه پوشی ناچیز. کیومرث رو به سوی خانه اش برگرداند. خانه اش در دل کوه بود. صدای گریه ای شنید. سیامک ، پور پاک کیومرث بود که می گریست. کیومرث به سمت غار دوید و وارد خانه شد. سیامک را در آغوش گرفت. دلش غمگین بود. از کینه اهریمن می ترسید. سیامک را محکم به خود فشرد. نباید یک لحظه از او غافل می شد. خورشید غروب می کرد و کیومرث در حالیکه سیامک را در آغوش داشت به آینده فکر می کرد.

    ***
    غروب یک روز تابستانی بود. غروب های زیادی از پس هم آمده بود و رفته بود تا سیامک، پور کیومرث، قد کشیده و بلند بالا شود. سیامک به سمت بیشه می رفت. می خواست ازچشمه کمی آب بردارد. خم شد. دست در آب کرد. لرزش خفیفی بر سطح آب افتاد. سیامک خودش را در آب دید. لرزش آب ایستاد. سیامک دقت کرد. چهره زیبایی در پشت سرش بود. برگشت. از دیدن یک غریبه، در جهان ساکت ابتدایی، هیجان زده شد؛ ولی از تماشای صورت زیبای امشاسپند زبان به دهان گرفت و هیچ نگفت. سروش( سپند مینو) به سیامک لبخند زد. او امشاسپند فرمانبرداری بود که از خانه اش در بلندترین جای دماوند به دیدار سیامک آمده بود تا او را از نیرنگ اهریمن آگاه کند. چهره سروش در نظر سیامک آشنا می نمود. نیازی به معرفی نبود. سروش گفت: سیامک! از نیرنگ اهریمن بترس! تو پور پاک کیومرث هستی. فرمانروای آینده جهانی. جنگ با دیو پلید ابلیس بس خطرناک و وهم انگیز است. نیرنگی در انتظار توست. نیرنگی در انتظار توست. نیرنگی در انتظار توست... نیرنگی در ... ... نیرنگ... بر حذر باش...
    صدای سروش کم و کمتر می شد. امشاسپند می رفت. سیامک ماند و دلی پر از اندیشه نبرد با دیو اهریمنی.... ترسید... در روزگار نخستین، رستمی نبود تا از تیره شاهان ایرانی محافظت کند. سیامک باید دست به کار می شد. افسوس و دریغ که خفتان و زره ای برای مبارزه نداشت. افسوس که ابزار آلات جنگی ساخته نشده بود. این جهان ابتدایی هیچ چیز برای مقابله با دیو ابلیس به سیامک نمی داد. مگر پلنگینه پوشی و چوب دست گرز مانندی. تن برف گون سیامک را چه چیز در مقابل چنگال تیز دیو اهریمن پناه می داد؟ هیچ چیز!
    سیامک به نبرد دیو اهریمنی شتافت. دوید. به آغوش دیو پرید و ضربه کوبید. دیو سیاه، این عفریته شیطانی، همچون شبی تاریک تن سیمگون سیامک را فشرد. سیامک درد می کشید. توان مقابله نداشت. کیومرث بر بلندی ایستاده بود و مرگ فرزند را می دید. صدای شکستن استخوان سیامک به گوش کیومرث رسید. دیو، سیامک را رها کرد. پور کیومرث به زمین افتاد. دیو سیاه به پایکوبی مشغول شد. زمین زیر پایش می لرزید. باز ایستاد. نشست و به چنگال تیز، پهلوی سیامک را درید و جگر او را بیرون کشید. کیومرث تاب و تحمل نیاورد. سست شد. زانو زد. دست بر زمین گذاشت. گریست. آداب عزاداری نمی دانست. اولین عزادار جهان، او بود.

    ***
    ((های! ای هوشنگ. تویی پسر پاک سیامک و نوه کیومرث. بشتاب و بر دیو سیاه حمله ببر که این فرمان اهوراست.)) باز هم سروش بود که ندا می داد. هوشنگ می بایست فریاد انتقام سر دهد. کیومرث سالخورده به تختگاهش نشسته بود. دلش می لرزید. به پایین دستِ دشت نگاه کرد. سپاه هوشنگ در حرکت بود. سپاهی متشکل از پری و پلنگ و شیر و درندگان و گرگ و ببر دلیر. هوشنگ به لذت انتقام اندیشید. دیو سیاه از دور پدیدار شد. هوشنگ غم به دل راه نداد. درفش به یک دست گرفته بود و گرز به دستی دیگر. فنون جنگی را از کیومرث آموخته بود. نبرد آغاز شد. هوشنگ کمر گاه دیو را به چنگ گرفت. عطر جان هوشنگ در مشام دیو پیچید و بوی عفونت دیو مشام هوشنگ را آزرد. هوشنگ به پدرش سیامک فکر کرد. با نهایت تنفر فریادی کشید. صدا در گوش دیو سیاه طنین انداخت. هوشنگ تمام نیرو را در بازو جمع کرد و دیو را به خاک افکند. بر سینه دیو نشست و جانش را ستاند...
    هوا روشن می شد. خنکای باد صبحدم نشاط آور بود. هوشنگ در آغوش کیومرث افتاد. گریست. کیومرث هم گریست. هوشنگ را در بر گرفت و به آغوش فشرد. لاشه دیو پلید در میان دشت افتاده بود. هوشنگ جهان را از پلشتی دیوان ِ اهریمنی رهاند. کیومرث لذت انتقام را چشید. لبخند زد. گونه هوشنگ را بوسید. سرش را روی دسته سنگی تخت پادشاهی اش گذاشت و به خواب ابدی رفت. زنده میرا مُرد.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  10. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #36
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    زادروز اشوزرتشت


    خورداد و فروردین ماه ( تعطیل زرتشتیان ) ۶ فروردین خورشیدی

    در چنین روزی در زمان فرمانروایی لهراسب اشوزرتشت در خانه پدرش در کنار رود درجی که به دریای چی چست ( ارومیه ) می ریخت با چهره نورانی و خندان از مادرش دغدو زاده شد و چون نام خاندان پدرش اسپنتمان بود اورا زرتشت اسپنتمان نام نهادند و در روز خورداد و فروردین ماه در زمان شاه گشتاسب کیانی از جانب اهورامزدا به پیامبری برگزیده شد.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  12. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #37
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    دعاي روزانه
    با دست های بر افراشته بسوی تو ای اهورامزدا و با فروتنی تمام پيش از همه چيز خواستارم که بهره ای از خرد پاک خود را بمن ببخشی تا به همراهی درستی کردار و درون پاک بتوانم خوشبختی روان آفرينش را فراهم سازم .ای اهورامزدا بشود که با انديشه ی نيک به تو نزديک شوم و با پيروی از هنجار راستی و اَشویی به ارزش های گیتی و جُزگیتی خود پی ببرم تا بتوانم راستی جویان را به سوی روشنی و خرمی و زندگی نيک هر دو جهان رهبری کنم . ای هستی بخش دانا ، من سرودهای نیایش و ستايش خود را آنسان که پيش از اين کسی نسروده است می سرایم . ای اهورا ، ای روان راستی و ای نيک انديش راستین ، از تو در خواست می کنم تا اندیشه نیک (وهومن = بهمن) و بهترین نیکوکاری (اشاوهیشتا ) و نیروی اهورایی ات ، را در جهان پرتو افکنی .پروردگارا ، درخواستم را بپذیر و بسویم روی آور (مرا از همه چیز بی نیاز کن) و خوشبختی و کامیابی بهره ام (نصیب) کن.در پرتو اندیشه پاک، روانم را بسوی فردوس رهبری خواهم کرد. و از پاداشی که تو، ای اهورا مزدا، برای کردار نیک می بخشی، آگاهم و آماده ام تا هنگامی که تاب و توان دارم به مردم بیاموزم که به راستی گرایند و درستی پیشه سازند.پروردگارا، چنان که در گفتار آسمانی نوید دادی، در پرتو اندیشه پاک، یاری ام کن (بسوی من آی). و مرا از بخشش و منش پاک و راستی برخوردار ساز تا بر کینه ی دشمنانم چیره گردم و گمراهان را به برترین راه که همانا راه راستیست رهبری کنم .ای اَشا، آن بخشایشی که بهره ی اندیشه پاک است، به من ببخش. ای خداوند خرد، به من نیرو ببخش تا فرمان پاک تو را در جهان بگسترانم .ای اهورا مزدا مبادا کار ناشايستی از من سر زند که از راستی و نیک اندیشی دور گردم. ای راستی، ای سرچشمه ی پاک منشی، پيوسته می کوشم تا تو را بستايم. ای کسی که نیازهایم را بر می آوری تو را از ته دل درود و سپاس می گويم، که به راستی می دانم، نمازی که از روی باور تمام انجام شود به درگاهت پذيرفته خواهد شد. ای کسی که اميد بهشت من به سوی تست.ای سرور دانا، کسانی را که با درستی کردار و اندیشه پاک ستایش تو را به جا می آورند، کامروا ساز و نیازها و آرزوهای آنان را برآورده فرما. که به راستی می دانم، نمازی که از روی باور تمام انجام شود به درگاهت پذيرفته خواهد شد.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  14. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #38
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    اهريمن چيست ؟؟؟


    آيا از دیدگاه زرتشتیان اهریمن همان دیو است؟


    پاسخ این است که از یک جنس هستند. دیوها اهریمن آفریده هستند. یعنی آفریده شده به دست اهریمن. در پستهای پیشین گفتیم که نوعی تفکر ثنویت و دوئالیسم در میان آریاییها وجود داشته است. زرتشت نیز در این فضا بزرگ شد و سپس به تبلیغ یکتاپرستی پرداخت. در کتاب گاتها کوچکترین اثری از ثنویت و دوئالیسم در زمینه الاهیات وجود ندارد. فقط سخن از اهورامزدا است و این یعنی مکتب زرتشت،‌ مکتب یکتاپرستی است. اما حتا زرتشت نیز نتوانست آریاییها را یکتاپرست کند. بدین ترتیب سده ها پس از او دو گرایش در بین ایرانیان ایجاد شد. اولی زروانی گری (زروانیسم) که در آن رسما و علنا ثنویت و دوخدایی وجود دارد و اهورامزدا در مقابل اهریمن است و هردو زائیده خدایی دیگر به نام زروان!! دوم مزداپرستی که دین هخامنشیان و ساسانیان و پارسیان بود و بر طبق آن خبری از زروان نبود و خدای یکتا اهورامزدا بود اما اهریمن وجود داشت و اهریمن آفریده اهورامزدا نبود. دیوها که همان خدایان بد هستند همه آفریده اهریمن هستند.


    Ahriman



    در یک کلام در حکمت ایرانیان (هر دو گرایش) اهورامزدا آفریننده هیچ چیز بدی نیست. برخلاف یکتاپرستی ابراهیمی (یهود و مسیح و اسلام) که رسما میگویند خدا آفریننده شیطان و اجنه و بدی ها و زشتی ها است و به این افتخار میکنند!!! و شعار یکتاپرستی شان گوش جهان را کر کرده است. اهورامزدا آفریننده دیو و اهریمن نیست. در آتیه بیشتر درباره چیستی و هویت دیو و اهریمن سخن میگوییم.


    پرسیده اند آیا اهورامزدا مانند باقی خدایان انسانها را به بردگی میکشد؟ پاسخ اینجاست که چون در فرهنگ ایران بردگی و بندگی وجود ندارد، نتیجتا در آیینهای خالص ایرانی نیز چنین چیزی نداریم. حتما میدانید که در ایران باستان همه انسانها آزاد بودند و ما برده داری نداشتیم. البته در دوران هخامنشی که ایرانیان بر جهان حکم میراندند در ****و هخامنشی برده بود چراکه اینها بردگان دوران پیشین بودند و هخامنشیان نمیتوانستند آنها را آزاد کنند چون با انقلاب دیگر مردم روبرو میشدند اما به آنها حقوق اعطا کردند. با اینحال ایرانی برده نبوده است. در زمان ساسانی نیز گاهی اسرای جنگی را به بیگاری میکشیدند. پس در یک کلام ایرانی معنی برده بودن را هرگز درک نکرده بود. بنده واژه ایست ایرانی و مربوط به پارسی باستان (دوران هخامنشی). بدبختانه واژه عبد که عربی است و با اسلام به ایران وارد شده است به پارسی، به بنده ترجمه شده است. این درحالی است که واژه برابر عبد، برده است. منتها ایرانیان خوش ذوق خجالت کشیدند کلمه زشت برده را مترادف عبد به کار ببرند. یعنی باید به جای واژه عبدالله مینوشتند برده الله و به جای عبادالله بردگان الله. به همین دلیل واژه زیبای بنده به کار رفت. درحالیکه بنده در پارسی باستان یعنی کارمند. یعنی کسیکه فرمانبردار کسی است. اما برده همان عبد است یعنی اسیر. در زبان عربی عبد دقیقا به معنی برده است و اعراب به بردگان خود عبد میگفتند و البته پس از اسلام این واژه بیشتر برای مسلمانان به کار رفت. یعنی مسلمانان برده الله هستند.



    پس در یک کلام،‌ در این فرهنگ ورجاوند و اهورایی ما چیزی به نام برده داری نداریم. چه برده داری انسانها از یکدیگر و چه برده داری خدا نسبت به مردم. موبد رستم شهزادی موبد موبدان دوران خود،‌ در پاسخ به پرسشی در این خصوص پاسخ دادند : در آیین ما انسانها یار اهورامزدا هستند و نه برده و عبد او.


    در اوستا نیز مدام سخن از یاری رساندن به اهورامزدا در جنگ با اهریمن است و نه خدمت کورکورانه.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  16. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  17. #39
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    اشنايي با ايين كهن ميترايسم در ايران زمين !!



    دين باستاني مهر ( ميترا ) اولين دين توحيدي تاريخ بشر مي باشد .در اين آيين پروردگار يکتا اهورا مي ناميده اند که بعدها در آيين زرتشت از او به نامهاي اهورا يا اهورامزدا ياد کرده اند.پيامبر و موسس دين مهر حضرت مهاباد بوده است که ۹۷۰۰ سال قبل از ميلاد يعني ۳۵۹۳سال قبل از زرتشت زمان بعثت و آغاز فرمانروايي ايشان در ايران ويج است .فردوسي از او به عنوان يکي از اجداد حضرت زرتشت ياد کرده و مي فرمايد:



    نهم پشت زرتشت پيشين بد او
    مه آباد پيغمبر راستگو



    مهاباد موسس دين مهر کتابي به نام هفت اورنگ روشن داشته اند و اساس اين دين علاوه بر يکتاپرستي ؛ راستي و مهرورزي و پيمانداري و تک همسري و دادگري و ترقي معنوي بوده است.حضرت مهاباد بر اساس ضوابط همان دين اولين قانون اساسي تاريخ بشر را که تمام قوانين بعدي ده فرمان حمورابي و کنفسيوس از آن ريشه گرفته اند تدوين نمود و به عنوان قانون اساسي نظام حکومتي مشروطه در ايران ويج جاري ساخت .او اخلاق و راستي را پايه دين و حکومت خود قرار داده بود .دين مهر تا هنگام اشو زرتشت دين مسلط بر جامعه ايراني و داراي هفت مقام پر رياضت بوده است که همگان تکليف داشته اند در دوران حيات خود سه مقام از هفت مقام اين دين را به اجبار و چهار مقام را اختياري طي کنند . سه مقام الزامي که مي بايست در سنين ۵تا ۱۵سالگي طي مي گرديدند عبارت بودند از:مقام هاي کلاغ و نامزد (رازدار)و جنگاور (سرباز).در دو مقام کلاغ و نامزد ابتدا سواد خواندن و نوشتن و سپس اصول و فروع دين آموخته مي شد و از آن پس آموزش به دو بخش ورزش و علوم اجتماعي تقسيم مي گرديد که در کنار هم ادامه مي يافت .در بخش ورزش تاکيد بر بدن سازي و مقاومت در برابر سختي ها و شدائد قرار داشت.استادان آنها را علاوه بر ورزش بدني تحمل گرسنگي و تشنگي هاي سخت ياد مي دادند و در محيط هاي سوزاني نظير جهنم و منجمدي نظير زمهرير هفته ها مستقر مي ساختند .شنا و صخره نوردي و پياده روي هاي طولاني را به آنها عادت مي دادند . به آنها اسب سواري و چوگان بازي و ايجاد عاطفه و دوستي و فرمانبرداري آموخته مي شد. در بخش علوم اجتماعي به دانش آموزان اصول اشا و پيمانداري و دادگري و جوانمردي و غسل تعميد همه روزه آموخته مي شد براي مثال در مبحث دادگري اصول پاداش و تنبيه حمايت از راستي و ستيز با ناراستي چگونگي نيل به فرهيختگي فره ايزدي و شکوه نيل به مقان هفتم دين مهر و شناخت حقيقت برتر(پروردگار) تدريس مي گرديد.مقام جنگاور (مقام سوم )به آموزش فنون جنگي اختصاص داشت .در اين دوره که يک سوم از ده سال را شامل مي شد با انجام پر رياضت ترين تمرينها تمام فنون جنگي زمان را به صورت علمي و عملي مي آموختند در اين دوره باور دانش آموز را بر اين اصل استوار مي داشتند که براي حفظ کيان ايراني که در مقام اول و دوم با آن آشنا گرديده مجبور مي باشد که پيکار نمايد. در پايان اين سه دوره از دانشجو امتحان نهايي بسيار سختي به عمل مي آمد و فارغ التحصيل يک کمربند چرمي پهن که سپس زرتشتيان آنرا به کشتي تغيير دادند دريافت مي نمود که مجوز ورود وي به جامعه بود .عبور از چهار مقام بعدي دين درست است که اجباري نبود ولي داراي جاذبه هايي بودند که نامخواهان را ترغيب مي کرد که اين مقامات را هم بگذرانند براي مثال فرمانداران تنها از بين فارغ التحصيلان رتبه چهارم و استانداران تنها از ميان فارغ التحصيبلان رتبه پنجم و فرمانرويان کل و هفت عضو مهستان فقط از بين فارغ التحصيلان مقام ششم دين انتخاب مي گشتند .مهريان معتقد بودند که فارغ التحصيلان مقام ششم فرهيخته هستند واز پروردگار فره ايزدي حاصل مي نمايند.به اعتقاد آنان فر نوري بود يزداني که بر دوش سمت راست صاحبانش مي نشست و ناظري يزداني بود که نگذارد شخص فرهيخته هيچگاه از اصول دادگري عدول نمايد .معدود کساني که در طول تسري اين دين توانستند به مقام هفتم دست يابند چون مقام هفت رفيع ترين مقام ها بوده است و اگر کسي موفق مي گرديد که اين مقام را تا آخر طي کند حقيقت بر او مکشوف مي گرديد و مي توانست با پروردگار مکالمه کند.اکنون محقق است که جمشيد پيش دادي کيخسرو کياني و اشو زرتشت به مقام هفت دين نائل گرديده اند.



    اشو زرتشت نيز قبل از بعثت از پيروان سرسخت دين مهر بوده اند و تا قبل از اعتکاف ده ساله در غار سبلان به مقام ششم آيين مهر نائل گرديده اند و مقام هفتم را بعد از تحمل رياضت هاي ده ساله و در آن غار بدست آورده اند و با نيل به مقام هفتم موفق گرديدند با پروردگار گفتگو کنند و از همين جاست که بعثت ايشان آغاز مي گردد تا دين کهنسال مهر را مورد اصلاح قرار دهند .دين اشو زرتشت در واقع همان دين اصلاح شده مهري مي باشد در تاريخ همانطور که پيشتر نيز بيان گرديد پيامبر ديگري به نام مهر داريم که در زمان اشکانيان در ۲۵ دسامبر ۳۷۲ پيش از ميلاد در در کابل به دنيا آمد و دين زوال يافته مهر را دوباره احيا نمود.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  18. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  19. #40
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    واژه حضرت برای اشو زرتشت درست نیست



    حضرت واژه ای تازی است که برای پیام آور سرزمینهای بزرگ آریایی پسندیده نیست زیرا اشو خود به معنی مقدس و روحانی است که پیشوند زرتشت اسپنتمان است .
    واژه اشو زیباترین واژه برای او است که بارها در اوستا بر آن تاکید شده .
    در اوستا این لقب از جانب اهورامزدا به وی داده شده است و هیچ مقامی بالاتر از وی در جهان نمی باشد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  20. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/