زندگي کوتاه ما حکايت نغمهاست، حکايت عشقو شکستن گذشته هاست
.
.
.
من ميگم بدون تو دنيا برام زندونه تنگه، تو ميگي بگو عزيزم، تو دروغاتم قشنگه
.
.
.
بي تو در خلوت دل چشم به راهت دارم، چه کنم دست خودم نيست که دوستت دارم
.
.
.
بي گناهي کم گناهي نيست در ديوان عشق، يوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است
.
.
.
لالالالالا بخواب دنيا خسيسه، واسه کمتر کسي خوب مينويسه، يکي لبهاش تو خوابم غرق خنده است، يکي چشماش تو خوابم خيسه خيسه
.
.
.
اگه ميدونستي چقدر دوستت دارم چشمهايم را ميشستي و اشکهايم را با دستان عشقت به باد ميدادي
.
.
.
بي تو لحظه اي حتي دلم طاقت نميارد، باران نااميدي بر سرم يکريز ميبارد، چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگي هايم؟ چگونه ميروي با اينکه ميداني چه تنهايم؟
.
.
.
وقتي اشکهايم بر روي زمين ريخت تو هرگز نديدي که چگونه ميگريم تو دلم را با بي کسي تنها گذاشتي و چشمانم را به انتظار نگاهت گريان
.
.
.
کاش ميشد گل چشمان زيبايت را ميچيدم و نما ميدادم به اتاقم که پر از تنهاييست، با خود ميگويم تو که آرامش احساس غم آلود مني، پيش من ميماني؟
.
.
.
دلم باغي پر از ريحان و گل بود، به روي رود عشقت مثل پل بود، نگاهم کردي و ويران شد اين دل، مگر چشم تو از قوم مغول بود!
.
.
.
امشب اي ناز، چه دلتنگ نگاهت شده ام، باز اي مونس جان چشم براهت شده ام، برق چشمان تو امشب به سکوتم خنديد، چونکه ديوانه ي آن چهره اي ماهت شده ام
.
.
.
باغروب آفتاب به ياد تو ميافتم
روزها منتظرم تا بيايي و وقتي خورشيد غروب ميکنه
دلم ميگيره و اشکم بي اختيار جاري ميشه
قلبم ميگيره و چشمام از اينکه تو رو نديدن خجالت ميکشن
ولي باز به اميد آمدنت دعا ميخوانم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)