برو...
خورشید و آسمان و مهتاب،
دریا و برف و جنگل،با من غریبه شده اند!
برو...
فاصله ی من و دریا،به اندازه ی من و دل توست
و کسی صدای امواجش را به من نمی رساند!
برو ! دلم گرفته،
از هوای گرفته ی باتو،ولی بی تو!
تو تنها به بهانه ی سنگی،
از پیش من رفتی!در دلم همیشه عشق تو بود!
انتظار،تنها بهانه ی من بود
فاصله ها یاد تو را به من می رساندند
ومن آواره می شوم،ولی ...برو
برو...تو مهربان من نبودی!
تو نیلوفر وفایت را شکستی!
برو...
تاب نامهربانی ات را ندارم!
بیش از این آزارم مده!
تو با یاد او نفس می کشی نا مهربان من...برو....
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)