صفحه 5 از 15 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 147

موضوع: طنز های کوتاه

  1. #41
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
    دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
    خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
    دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
    دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
    خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
    دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #42
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    از خاطرات طنز آمیز شاه : قرار بود در یکی از شهرهای محروم و در بین مردم عادی سخنرانی کنیم و از مصیبتهاشان بشنویم .خواب و خوراک نداشتیم که چه میشود آنها چقدر از من ناراضی هستند .


    من که کاری برایشان نکرده ام.نکند جلوی دوربینهای خبری ما را سنگ روی یخ کنند.

    خلاصه آن روز از راه رسید ما برای سخنرانی رفتیم جمعیت زیادی آمده بودند که یکصدا مرا تشویق می کردند همه و همه به جر یک نفر

    قیافه هاشان چقدر آشنا گوئی سالهاست با آنها زندگی کرده ام البته همه و همه به جز یک نفرما هر چه می گفتیم آنها تائید می کردند و اظهار رضایت و باز همه و همه به جز یک نفر.

    مجلس که تمام شد وزیرالوزرا را پیش خود خواندیم که دستت درد نکند مجلس خوبی بود ولی چرا فکری به حال محافظت از ما نکردی از بچه های گارد جاویدان و نیروی ساواک نیاوردی ؟

    اون هم لبخندی معنی دار زدو گفت اینها که دیدی همه از سربازان گارد و ساواک خودتان بودند در لباس مبدل….همه و همه به جز یک نفر
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #43
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد
    متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود :
    نامه ای به خدا !!!
    با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.

    در نامه این طور نوشته شده بود :
    خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد.
    دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.
    این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است
    و من دو نفر از دوستانم ر ا برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم .
    هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن…
    کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد.
    نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند.
    در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند…
    همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.
    عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت.
    تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود:
    نامه ای به خدا !
    همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:

    خدای عزیزم.
    چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم ؟

    به لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده وروز خوبی را با هم بگذرانیم.
    من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی…
    البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان بی شرف اداره پست آن را برداشته اند …!!!
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #44
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.
    روباه: خرگوش داری چیکار می‌کنی؟
    خرگوش: دارم پایان نامه می‌نویسم.
    روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟
    خرگوش: من در مورد اینکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می‌نویسم.
    روباه: احمقانه است، هر کسی می‌دونه که خرگوش ها، روباه نمی‌خورند.
    خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.
    خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد. در همین حال، گرگی از آنجا رد می‌شد.
    گرگ: خرگوش این چیه داری می‌نویسی؟
    خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم.
    گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟
    خرگوش: مساله ای نیست، می خواهی بهت ثابت کنم؟
    بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند. خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.
    حال ببینیم در لانه خرگوش چه خبره در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود. در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.
    نتیجه:
    هیچ مهم نیست که موضوع پایان نامه شما چه باشد، هیچ مهم نیست که شما اطلاعات بدرد بخوری در مورد پایان نامه‌تان داشته باشید، آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیست
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  5. #45
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    اتوموبیل مردی که به تنهایی سفر میکرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را ترمیم کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل ازآن هرگز نشنیده بود. صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند ” ما نمی توانیم این را به بگوییم، چون تو یک راهب نیستی”
    مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
    چند سال بعد ماشین همان مرد باز در مقابل همان صومعه خراب شد.
    راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را ترمیم نمودند. آن شب بازهم آن صدای مبهوت کننده و عجیب را که چند سال قبل شنیده بود، شنید. صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بار گفتند ” ما نمی توانیم این را به تو بگوییم، چون تو یک راهب نیستی”
    این بار مرد گفت ” بسیار خوب، بسیارخوب، من حاضرم حتی زنده گی م را برای دانستن آن فدا کنم. اگر تنها راهی که من میتوانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم، من حاضرم. بگویید چگونه می توانم راهب شوم؟”
    راهبان پاسخ دادند:” تو باید به تمام نقاط کرده زمین سفر کنید و به ما بگویی که تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همین طور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین ار به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.”
    مرد تصمیمش را گرفته بود. اورفت و 45 سال بعد برگشت و دروازه صومعه را زد.
    مردگفت:” من به تمام نقاط کره زمین سفرکردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید نمودم. تعداد برگ های گیاه دنیا 371 145 236 284 232 عدد است و 231 282 219 999 129 382 سنگ روی زمین وجود دارد.”
    راهبان پاسخ دادند:” تبریک میگوییم، پاسخ تو کاملاً صحیح است. اکنون تو یک راهب هستی ما اکنون میتوانیم منبع آن صدا را به تونشان بدهیم.”
    رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت:” صدا از پشت آن دروازه بود”
    مرد دستگیره در را چرخاند و لی در قفل بود. مرد گفت: ” ممکن است کلید در سنگی را هم به او بدهند. راهب ها کلید را به اودادند و او در را باز کرد.
    پشت در چوبی یک در سنگی بود. مرد درخواست کرد تا کلید درسنگی را هم به او بدهند.
    راهب ها کلید را به او دادند و در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم در از یاقوت سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست کلید کرد. پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.
    و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز، نقره، یاقوت زرد ولعل نفش قرار داشت. در نهایت رئیس راهب ها گفت:” این کلید آخرین در است” . مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد. وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدای چه بوده است متحیرشد. چیزی که او دید واقعاً شگفت انگیز و باور نکردنی بود.
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید، چون شما راهب نیستید!
    .
    .
    .
    .
    .
    .

    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    لطفاً به من فحش ندهید! خودم دارم دنبال آن احمقی که اینرا برای ما فرستاده میگردم تا حق اش را کف دستش بگذارم.


    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. #46
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    مردی در مسابقه ی اطلاعات عمومی شرکت کرده است و سعی در بردن
    جایزه یک میلیون دلاری را دارد .
    سوالات را بخوانید
    ۱ـ جنگ صد ساله چند سال طول کشید؟
    الف) ۱۱۶ سال
    ب ) ۹۹ سال
    ج ) ۱۰۰ سال
    د ) ۱۵۰ سال
    او نمیتواند به این سوال جواب دهد
    ۲ـ کلاه های پاناما در چه کشوری تولید میشود؟
    الف) برزیل
    ب) شیلی
    ج) پاناما
    د)اکوادور
    حالا او با خجالت از دانشجویان تماشاگر درخواست کمک میکند
    ۳ـ روس ها در چه ماهی انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟
    الف) ژانویه
    ب) سپتامبر
    ج) اکتبر
    د) نوامبر
    این بار هم شرکت کننده درمانده تقاضای فرصت میکند
    ۴ـ اسم شاه جرج سوم چه بود؟
    الف) ادر
    ب) آلبرت
    ج) جرج
    د) مانوئل
    خوب بقیه حضار باید به دادش برسند
    ۵ـ نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده؟
    الف) قناری
    ب) کانگارو
    ج) توله سگ
    د) موش
    در اینجاست که شرکت کننده ی بخت برگشته از ادامه ی مسابقه انصراف میده
    اگر خیلی خودتان را گرفته اید که همه ی جوابها را میدانید و به این بنده ی خدا هم کلی
    خندیدید بهتره اول جوابها را بخوانید
    جوابها
    ۱ـ جنگ صد ساله در واقع ۱۱۶ سال طول کشید (۱۳۳۷ـ۱۴۵۳)
    ۲ـ کلاه پاناما در اکوادور تولید میشه
    ۳ـ انقلاب اکتبر در ماه نوامبر جشن گرفته میشه
    ۴ـ اسم شاه جرج .آلبرت بوده که بعد از به سلطنت رسیدن به جرج تغیر یافت
    ۵ـ توله سگ .اسم لاتین آن
    insularia canaria یعنی جزایر توله سگ
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  7. #47
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
    آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
    وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
    یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
    بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
    یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
    مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”
    زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  8. #48
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    شرلوک هلمز، کارآگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.
    نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست.
    بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: “نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟”
    واتسون گفت:”میلیون ها ستاره می بینم”
    هلمز گفت: “چه نتیجه ای می گیری؟”
    واتسون گفت: “از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری ست، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد “

    شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت: “واتسون! تو احمقی بیش نیستی! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند”
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  9. #49
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    این هم یک لطیفه سیاسی ضدآمریکائی !

    چندی پیش جوكی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد ! كه نكات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های آمریكایی در بر داشت .ترجمه فارسی جك به شكل زیر است :

    مردی دارد در پارك مركزی شهر نیویورك قدم میزند كه ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله كرده است.
    مرد به طرف آنها می دود و با سگ درگیر می شود .
    سرانجام سگ را می كشد و زندگی دختربچه را نجات می دهد.
    پلیسی كه صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و می گوید:

    « تو یك قهرمانی »

    فردا در روزنامه ها می نویسند :

    ” یك نیویوركی شجاع ، جان دختر بچه ای را نجات داد “

    آن مرد میگوید :

    « اما من نیویوركی نیستم »

    پس روزنامه های صبح مینویسند :

    ” آمریكایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد “

    آن مرد دوباره میگوید :

    « اما من آمریكایی نیستم »



    « خوب ، پس تو اهل كجا هستی ؟ »



    « من ایرانی هستم ! »


    فردای آنروز روزنامه ها اینگونه می نویسند :


    « یك تندروی مسلمان ، سگ بی گناه آمریكایی را كشت ! »
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  10. #50
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    یه روزی یه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو می خوند
    كه زنش یهو ماهی تابه رو می كوبه سرش.
    مرده میگه: برا چی این كارو كردی؟

    زنش جواب میده: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه تیكه كاغذ پیدا كردم
    كه توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود …

    مرده میگه : وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم
    اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش جنی بود.
    زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.
    سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می كرد كه زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر كوبید
    رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.
    وقتی به خودش اومد پرسید این بار برا چی منو زدی زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




صفحه 5 از 15 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/