نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: English poem / قطعه شعر انگلیسی

  1. #1
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    English poem / قطعه شعر انگلیسی

    آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه که می شوی هدیه تو به خداوند، پس بی نظیر باش .



    The person that you are, is gods gift to you, and the one you will be is your Gift to god, so be perfect and excellent.




    وقتی به چیزی که آرزوت بود رسیدی ، تازه میفهمی که آرزوش بهتر از داشتنش .
    When you reach to your wish, you understand that wishing some thing is better than having that.








    بعضی از آدما مثل کوه می مونن ، هر چی بهشوننزدیک تر بشی ، بیشتر به عظمت و بزرگی شون پی می بری .
    Some people are like moan thins, when you get closer to them, you find out their authority more.








    همیشه فکر کن تو یه دنیای شیشه ای زندگی می کنی ، پس سعی کن به طرف کسیسنگ پرتاب نکنی ، چون اولین چیزی که می شکنه دنیای خودته .
    Think about living in a glass world, so trying not throw stone to anyone, because the first thing that will be broken is your world.








    زندگی مثل یه جاده است ،من و تو مسافرشیم ، قدر لحظه ها رو بدونیم ، ممکنه فردا نباشیم . Life is a road and you are its passengers so, be careful about the value of your times, maybe you wont be in the road tomorrow
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #2
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    Following the sun, to find the one
    خورشید را تعقیب کن تا کسی را بیابی


    Who's giving you the wings to fly
    کسی که بالهایی برای پرواز به تو ببخشد


    Following the sun, the golden one
    خورشید را تعقیب کن آن گوی طلایی


    Losing sense for space and time
    خودت را غرق فضا و زمان کن


    Can you feel the waves of life
    آیا امواج زندگی را حس میکنی؟


    Can you hear the sigh of love
    آیا آه عشق را میشنوی؟


    Do you believe in it
    آیا به آن اعتقادی داری؟


    Oh
    آه..


    Following the sun, just for the one
    خورشید را تعقیب کن فقط برای کسی


    Till you'll find the door you thought
    تا برای چیزی که بهش فکر میکنی راهی پیدا کنی


    Following the sun, like everyone
    خورشید را تعقب کن و مثل هر کسی


    Searching for a sign of hope
    در جستجوی نشانه ای از امید باش


    Have a look up to the sky
    نگاهی به آسمان بیانداز


    See the billion stars above
    بیلیونها ستاره را ببین


    Cos maybe on one of them
    زیرا شاید در یکی از آنها


    You'll spend your further life
    محلی برای زندگی آینده ات خواهد بود
    منبع:
    Michael Cretu
    Folowing The Sun
    Album:Voyageur
    Enigmamusic.com
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #3
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    You have to live moment to moment, you

    Have to live each moment as if it is the last

    Moment. So don't waste it in quarreling, in

    Nagging or in fighting.

    Perhaps you will not find the next moment even

    For an apology.

    از لحظه به لحظه زندگي كردن گريزي نيست.بايد هر لحظه
    را چنان زندگي كني كه گويي واپسين لحظه است.
    پس وقت را در جدل، گلايه و نزاع تلف نكن.
    شايد لحظه بعد حتي براي پوزش طلبي در دست تو نباشد.

    اوشو
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #4
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    lyrics
    My best friend gave me the best advice
    He said each day's a gift and not a given right
    Leave no stone unturned, leave your fears behind
    And try to take the path less traveled by
    That first step you take is the longest stride

    If today was your last day
    And tomorrow was too late
    Could you say goodbye to yesterday?
    Would you live each moment like your last?
    Leave old pictures in the past
    Donate every dime you have?
    If today was your last day

    Against the grain should be a way of life
    What's worth the prize is always worth the fight
    Every second counts 'cause there's no second try
    So live like you'll never live it twice
    Don't take the free ride in your own life

    If today was your last day
    And tomorrow was too late
    Could you say goodbye to yesterday?
    Would you live each moment like your last?
    Leave old pictures in the past
    Donate every dime you have?
    Would you call old friends you never see?
    Reminisce of memories
    Would you forgive your enemies?
    Would you find that one you're dreaming of?
    Swear up and down to God above
    That you finally fall in love
    If today was your last day

    If today was your last day
    Would you make your mark by mending a broken heart?
    You know it's never too late to shoot for the stars
    Regardless of who you are
    So do whatever it takes
    'Cause you can't rewind a moment in this life
    Let nothin' stand in your way
    Cause the hands of time are never on your side

    If today was your last day
    And tomorrow was too late
    Could you say goodbye to yesterday?

    Would you live each moment like your last?
    Leave old pictures in the past
    Donate every dime you have?
    Would you call old friends you never see?
    Reminisce of memories
    Would you forgive your enemies?
    Would you find that one you're dreaming of?
    Swear up and down to God above
    That you finally fall in love
    If today was your last day


    ترجمه

    بهترين دوست من به من داد بهترين مشاوره را
    او گفت : هر روز يک موهبت است و نه يک حق داده شده
    مرخصي بدون سنگ پيچ نخورده
    ترک کن ترست را و پشت سر بگذار
    و سعي کن کمتر از اين مسير سفر کني
    که اولين گام شما را به طولاني ترين گام ميکشاند

    اگر امروز آخرين روز تو بود
    و فردا خيلي دير شده بود
    تو ميتوانستي با ديروز خداحافظي کني؟
    ممکن است هر لحظه از زندگي ات را مانند گذشته باشي؟
    فراموش کن خاطرات گذشته خودت را
    آيا اهدا ميکردي هر سکه اي که داشتي؟
    اگر امروز آخرين روز تو بود؟

    در برابر هر جوانه اي بايد باشد يک راه زندگي
    چه چيزي با ارزش تر از اين جايزه است با ارزش تر از مبارزه
    علت هر حساب دومي بدون امتحان دوم وجود ندارد
    پس زندگي مثل تو خواهد بود
    هرگز زندگي دوبار نمي شود
    سواري مجاني در زندگي ات نده

    اگر امروز آخرين روز تو بود
    و فردا خيلي دير شده بود
    تو ميتوانستي با ديروز خداحافظي کني؟
    ممکن است هر لحظه از زندگي ات را مانند گذشته باشي؟
    فراموش کن خاطرات گذشته خودت را
    آيا اهدا ميکردي هر سکه اي که داشتي؟
    اگر امروز آخرين روز تو بود؟
    آيا با دوستان قديمي ات تماس گرفته اي؟
    براي يادآوري خاطراتتان
    آيا دشمنانت را بخشيده اي؟
    آيا ممکن است پيدا کني آن کسي را که در روياهايت بوده؟
    سوگند به بالا و پايين خداي آن بالا
    که تو سرانجام فروکش ميکني در عشق
    اگر امروز آخرين روز تو بود

    اگر امروز آخرين روز تو بود
    آيا تو قلب يک نفر را شکسته اي؟
    تو ميداني که براي عکس گرفتن از ستاره هيچوقت دير نيست
    صرف نظر کن از اينکه تو چه کسي هستي
    پس انجام بده هرکاري را که قبول کردي
    علتش اينه که تو نميتواني عقب بماني از زندگي حتي يک لحظه
    نگذار هيچ چيز جلوي راهت را بگيرد
    علتش اين است که دست هاي زمان هميشه در کنار تو هستند

    اگر امروز آخرين روز تو بود
    و فردا خيلي دير شده بود
    تو ميتوانستي با ديروز خداحافظي کني؟

    ممکن است هر لحظه از زندگي ات را مانند گذشته باشي؟
    فراموش کن خاطرات گذشته خودت را
    آيا اهدا ميکردي هر سکه اي که داشتي؟
    اگر امروز آخرين روز تو بود؟
    آيا با دوستان قديمي ات تماس گرفته اي؟
    براي يادآوري خاطراتتان
    آيا دشمنانت را بخشيده اي؟
    آيا ممکن است پيدا کني آن کسي را که در روياهايت بوده؟
    سوگند به بالا و پايين خداي آن بالا
    که تو سرانجام فروکش ميکني در عشق
    اگر امروز آخرين روز تو بود
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  5. #5
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    Lyrics

    I keep my soul
    From anger and pain
    I open my eyes
    Visions i cant forget from the world we create

    I am a bomb creator
    I am fighting and i don't know why
    I live Always will survive
    I am a bomb creator
    I am fighting and i don't know why
    I live Always will survive

    I open my eyes
    Over again
    I keep my soul
    from the world
    I Open my eyes
    Over again
    I keep my soul
    I open my eyes
    I know i can find in me a better world

    from the world
    recreate

    I am a bomb creator
    I am fighting and i don't know why
    I live Always will survive
    I am a bomb creator
    I am fighting and i don't know why
    I live Always will survive

    i am a bomb creator
    I open my eyes
    Over again
    I keep my soul

    ترجمه

    روحم را حفظ ميکنم
    از خشم و درد
    من باز ميکنم چشمانم را
    براي ديدن اينکه جهان از ياد ببرد که ساختيم آن را

    من يک بمب ساز هستم
    من مبارزه ميکنم و نمي دانم چرا
    زندگي من هميشه به زنده ماندن است
    من يک بمب ساز هستم
    من مبارزه ميکنم و نمي دانم چرا
    زندگي من هميشه به زنده ماندن است

    من باز ميکنم چشمانم را
    دوباره به سويي ديگر
    روحم را حفظ ميکنم
    از جهان
    من باز ميکنم چشمانم را
    دوباره به سويي ديگر روحم را حفظ ميکنم

    روحم را حفظ ميکنم
    از خشم و درد
    من باز ميکنم چشمانم را
    براي ديدن اينکه جهان از ياد ببرد که ساختيم آن را

    من يک بمب ساز هستم
    من مبارزه ميکنم و نمي دانم چرا
    زندگي من هميشه به زنده ماندن است
    من يک بمب ساز هستم
    من مبارزه ميکنم و نمي دانم چرا
    زندگي من هميشه به زنده ماندن است

    من باز ميکنم چشمانم را
    دوباره به سويي ديگر
    روحم را حفظ ميکنم
    از جهان
    من باز ميکنم چشمانم را
    من مي دانم که مي توانم پيدا کنم يک جهان بهتر در خودم

    از جهان
    دوباره خلق کردن را

    من يک بمب ساز هستم
    من مبارزه ميکنم و نمي دانم چرا
    زندگي من هميشه به زنده ماندن است
    من يک بمب ساز هستم
    من مبارزه ميکنم و نمي دانم چرا
    زندگي من هميشه به زنده ماندن است

    من يک بمب ساز هستم
    من باز ميکنم چشمانم را
    دوباره به سويي ديگر
    روحم را حفظ ميکنم...
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. #6
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    Lyrics

    How could he know
    This new dawn's light
    Would change his life forever

    Set sail to sea

    But pulled off course
    By the light of golden treasure

    Was he the one causing pain
    With his careless dreaming

    Been afraid

    Always afraid
    Of the things he's feeling

    He could just be gone
    He would just sail on
    He'll just sail on
    How can I be lost
    If I've got nowhere to go
    Search for seas of gold

    How come it's got so cold
    How can I be lost
    In remembrance

    I relive
    And how can I blame you
    When it's me I can't forgive
    These days drift on
    Inside a fog
    It's thick and suffocating
    His sinking life
    Outside it's hell
    Inside intoxication
    He's run aground
    Like his life
    Water much too shallow
    Slipping fast
    Down with his ship
    Fading in the shadows
    Now a castaway
    They've all gone away
    They've gone away

    How can I be lost
    If I've got nowhere to go
    Search for seas of gold
    How come it's got so cold
    How can I be lost
    In remembrance


    I relive
    And how can I blame you
    When it's me I can't forgive

    Forgive me
    Forgive me not
    Forgive me
    Forgive me not
    Forgive me
    Forgive me not
    Forgive me
    Forgive me

    Why can't I forgive me

    Set sail to sea
    But pulled off course
    By the light of golden treasure
    How could he know
    This new dawn's light
    Would change his life forever

    How can I be lost
    If I've got nowhere to go
    Search for seas of gold
    How come it's got so cold

    How can I be lost'
    In remembrance


    I relive
    how can I blame you
    When it's me I can't forgive

    ترجمه

    از کجا بايد مي دانست
    که در اين در اين صبح دم
    زندگيش را براي هميشه تغيير خواهد داد؟

    به سفر دريايي مي رود
    ولي توسط روشنايي گنجينه طلايي
    به راه خود ادامه مي دهد

    آيا اوتنها کسي بوده که با خيالبافيهاي بي مبالاتش
    باعث اين همه درد شده است؟

    مي ترسيد
    هميشه ازچيزهايي که احساس مي کرد مي ترسيد
    فقط مي توانست برود
    سفر مي کند
    به سفر کردنش ادامه مي دهد

    چطور مي توانم گم شوم؟
    اگر جايي را براي رفتن نداشته باشم

    به دنبال درياهايي پر از طلا مي گردم
    چرا اينقدر سرد شده است؟
    چطور مي توانم درخاطرم گم شوم؟

    به هوش مي آيم
    و چطور مي توانم تو را سرزنش کنم؟
    وقتي اين تنها من هستم که نميتوانم او را ببخشم؟

    اين روزها نيز در غبار فرو مي روند
    غباري غليظ و خفقان آور
    اين زندگي غرق شده اش
    بيرونش جهنميست
    و درونش، زهر آلود

    مانند زندگيش به گل نشسته
    در آبي کم عمق
    به سرعت با کشتيش ليز مي خورد
    و در سايه ها محو مي شود
    و حال از همه دور مي افتد
    همه آنها رفته اند
    همه آنها رفته اند
    چطور مي توانم گم شوم؟
    اگر جايي را براي رفتن نداشته باشم
    به دنبال درياهايي پر از طلا مي گردم
    چرا اينقدر سرد شده است؟
    چطور مي توانم درخاطرم گم شوم؟

    به هوش مي آيم
    و چطور مي توانم تو را سرزنش کنم؟
    وقتي اين تنها من هستم که نميتوانم او را ببخشم؟

    خود را ببخشم؟!
    خود را نبخشم؟!
    خود را ببخشم؟!
    خود را نبخشم؟!
    خود را ببخشم؟!
    خود را نبخشم؟!
    خود را ببخشم؟!
    خود را ببخشم؟!
    چرا نمبتوانم خودم را ببخشم؟

    به سفر دريايي مي رود
    ولي توسط روشنايي گنجينه طلايي
    به راه خود ادامه مي دهد
    از کجا بايد مي دانست
    که در اين در اين صبح دم
    زندگيش را براي هميشه تغيير خواهد داد؟

    چطور مي توانم گم شوم؟
    اگر جايي را براي رفتن نداشته باشم
    به دنبال درياهايي پر از طلا مي گردم

    چرا اينقدر سرد شده است؟
    چطور مي توانم درخاطرم گم شوم؟

    به هوش مي آيم
    و چطور مي توانم تو را سرزنش کنم؟
    وقتي اين تنها من هستم که نميتوانم اورا ببخشم
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/