حکایت زمستان




300px John Opie   Winter27s Tale2C Act II Scene III magnify clip
صحنه ای از پرده سوم نمایشنامه حکایت زمستان اثر جان اپی (۱۷۹۳). آنتیگونوس در حال ادای سوگند وفاداری به لئونتس؛ در تلاش برای نجات جان دختر لئونتس.




حکایت زمستان نام نمایشنامه‌ای کمدی است که توسط ویلیام شکسپیر در حدود سال‌های ۱۶۱۱-۱۶۱۰ نوشته شده‌است

ماخذ نمایشنامه

ماخذ اصلی این نمایشنامه، حکایت عاشقانه و روستایی «پیروزی زمان» اثر رابرت گرین (۱۵۸۸، چاپ دوم ۱۶۰۷) نویسنده هم عصر شکسپیر است؛ اما تغییرات بسیاری در داستان او داده شده‌است. از جمله این تغییرات می‌توان به: زنده نگه داشته شدن ملکه مظلوم، حذف یک خواسته ناشایست شاه و خودکشی نکردن شاه در انتهای داستان نام برد. زنده شدن مجسمه ملکه ممکن است از افسانه‌های «پیگمالیون» یا «آلستیس» یونان باستان، استخراج شده باشد.[۱]
شخصیت‌های نمایش

این نمایش در ۵ پرده تدوین شده‌است و دارای ۱۹ شخصیت و تعدادی سیاهی لشگر است. شخصیت‌های اصلی عبارتند از:

  • لئونتس: پادشاه جزیره سیسیل، دوست زمان کودکی و نوجوانی پولیکسینس.
  • هرمیون: ملکه لئونتس، موجودی باارزش، صبور در زمان سختی‌ها.
  • پولیکسینس: پادشاه بوهیمیا و میهمان دربار شاه سیسیل.
  • کامیلو: مشاور نیکوکار و قابل اعتماد لئونتس.
  • پائولینا: بانوی نیک دربار، از ندیمه‌های ملکه هرمیون.
  • آنتیگونوس: شوهر پائولینا.
  • مامیلیوس: فرزند شاه و ملکه سیسیل.
  • کلئومینس
  • دیون
  • امیلیا
  • آرخیداموس
  • تایم
  • فلوریتزل
  • پردیتا
  • گله بان پیر
  • دلقک
  • موپسا
  • دورکارس
  • آتولیکوس
  • لردها، بانوان درباری، پیشکاران، زندانبانان، ماموران دادگاه‌های قضاوت، خدایان جنگل برای رقص، چوپانان و نگهبانان.

محل وقوع حوادث نمایشنامه

جزیره سیسیل و بوهیمیا.
خلاصه‌ای از نمایشنامه

لئونتس با خشنودی تمام سرگرم پذیرایی از پولیکسینس پادشاه بوهیمیا و دوست زمان کودکی خویش است؛ ولی چون هرچه تعارف می‌کند نمی‌تواند مهمان خود را متقاعد سازد که تمام زمستان را نزد او بماند، از همسر خود خواهش می‌کند با اصرار از مهمان موافقتش را جلب کند. وقتی ملکه موافقت میهمان را به سهولت کسب می‌کند؛ این باعث برانگیخته شدن شک و تردید لئونتس می‌شود و به این خیال می‌افتد که باید بین این دو سر و سری نهفته باشد. این احساس شک شاه به زودی به مشغله فکری شبانه روزی او تبدیل می‌شود؛ به طوری که به یکی از مشاوران وفادار خود به نام کامیلو دستور می‌دهد که پولیکسینس را مسموم کند؛ ولی کامیلیو که به بی گناهی پولیکسینس ایمان دارد، او را از خطری که در کمینش است آگاه می‌کند و مقدمات فرار شبانه او را فراهم می‌کند و خود نیز همراه او از دربار سیسیل می‌گریزد...