صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 53

موضوع: ترجمه ی اشعار حافظ ( دیوان )

  1. #41
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 164





    Morning breeze, its fragrance will exhale
    The old world will once again youthfully sail.
    Tulip will bring a red cup to the meadows
    Narcissus' eyes from poppy will grow pale.
    When would nightingale put up with such abuse
    In the chamber of the rose cry and wail.
    I traded the temple for the tavern, fault me not
    Prayer is long and stale, time is frail.
    Leave not joy of the now till the morrow
    Who can vouch that the morrow, the now shall trail?
    Month of Sha'aban put not down the jug of wine
    Till the end of Ramadan you'll miss this Holy Grail.
    Hold dear all the flowers and commune
    Came to be and will whither with a breeze or a gale.
    This feast is for friends, O minstrel, play and sing
    Sing again, it came thus and went thus, to what avail?
    Hafiz, for your sake, entered this tale
    Walk with him, say farewell, he'll tear the veil.




    نـفـس باد صبا مشک فشان خواهد شد
    عالـم پیر دگرباره جوان خواهد شد
    ارغوان جام عقیقی به سمـن خواهد داد
    چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
    این تـطاول که کشید از غم هجران بلبـل
    تا سراپرده گـل نـعره زنان خواهد شد
    گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مـگیر
    مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
    ای دل ار عشرت امروز بـه فردا فـکـنی
    مایه نـقد بـقا را که ضـمان خواهد شد
    ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
    از نـظر تا شب عید رمـضان خواهد شد
    گـل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
    که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
    مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
    چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
    حافـظ از بـهر تو آمد سوی اقـلیم وجود
    قدمی نه به وداعش کـه روان خواهد شد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #42
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 169






    I see no friends around, whatever happened to every friend?
    I see no-one I love, when did come to an end?
    Water of life has turned dark, where is glorious Elias?
    Flowers are all bleeding, whence the breeze which branches bend?
    Nobody says that a friend has got the right to befriend
    What has come of loyalty? Whatever happened to every friend?
    For years no gem has been dug from the mine of loyalty
    What happened to sunshine? And what about wind and rain’s trend?
    This was the home of the Kings, and the land of the Kind-hearted
    When did kindness end, and since when Kings pretend?
    The ball of compassion and joy is now inside the field
    Why is it that in this game still no players will attend?
    Thousands of flowers are in full bloom, yet not a song
    What happened to nightingales? Where did those thousands descend?
    Venus is not making music any more, did all her instruments burn?
    Nobody is in the mood, to whom do the wine-sellers tend?
    Hafiz, secrets divine nobody knows, stay silent
    Whom do you ask, why isn’t our turning fate now on the mend?




    یاری اندر کـس نـمی‌بینیم یاران را چـه شد
    دوسـتی کی آخر آمد دوستداران را چـه شد
    آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاسـت
    خون چـکید از شاخ گل باد بهاران را چـه شد
    کـس نـمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی
    حـق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
    لـعـلی از کان مروت برنیامد سال‌هاسـت
    تابـش خورشید و سعی باد و باران را چـه شد
    شـهر یاران بود و خاک مـهربانان این دیار
    مـهربانی کی سر آمد شـهریاران را چـه شد
    گوی توفیق و کرامـت در میان افـکـنده‌اند
    کـس بـه میدان در نمی‌آید سواران را چه شد
    صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاسـت
    عـندلیبان را چـه پیش آمد هزاران را چـه شد
    زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت
    کـس ندارد ذوق مستی میگساران را چـه شد
    حافـظ اسرار الـهی کـس نمی‌داند خـموش
    از کـه می‌پرسی که دور روزگاران را چـه شد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #43
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz


    Ghazal 177





    Not every painted face has charm
    Not every mirror maker, Alexander can disarm
    Not everyone upon a throne who puts on a crown
    Knows the ways of ruling over farm and town.
    Like beggars serve not for the alms
    Master keeps his servants in good form.
    I submit to the will of the weal maker,
    Alchemist beggar, lead into gold can transform.
    Faith and loyalty are good, if you can learn
    Else you must weather tyranny’s storm.
    I was brokenhearted and still unaware;
    For children of men, angel is the norm.
    A point much finer than a strand of hair,
    The unshaven hair is not a Dervish’s uniform.
    All the world revolves around your mole
    It takes a gem to know a gem, a worm, a worm.
    Whoever charismatically becomes the king
    Will rule the world if with fairness keep away harm.
    The poetry of Hafiz can only inform
    He whose heart and speech is kind and warm.




    نـه هر کـه چهره برافروخت دلـبری داند
    نـه هر کـه آینـه سازد سکـندری داند
    نـه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
    کـلاه داری و آیین سروری داند
    تو بـندگی چو گدایان به شرط مزد مکـن
    کـه دوسـت خود روش بـنده پروری داند
    غـلام هـمـت آن رند عافیت سوزم
    کـه در گداصـفـتی کیمیاگری داند
    وفا و عـهد نـکو باشد ار بیاموزی
    وگرنـه هر کـه تو بینی ستمـگری داند
    بـباخـتـم دل دیوانـه و ندانسـتـم
    کـه آدمی بـچـه‌ای شیوه پری داند
    هزار نکـتـه باریکـتر ز مو این جاسـت
    نـه هر کـه سر بتراشد قـلـندری داند
    مدار نقـطـه بینـش ز خال توسـت مرا
    کـه قدر گوهر یک دانـه جوهری داند
    به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
    جـهان بـگیرد اگر دادگـسـتری داند
    ز شـعر دلکـش حافـظ کـسی بود آگاه
    کـه لطـف طبـع و سخن گفتن دری داند
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #44
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz


    Ghazal 178







    Whoever was intimate with his heart, his love defined
    And he who was not, in his doubt was left behind.
    If my heart went through the veil, then fault me not
    I thank God that it did not remain within the veil of mind.
    The Sufis took back their gown from the wine
    It was our gown, forever to the tavern was assigned.
    Drunken Dervishes passed by, and it passed by
    Our drunken tales the hands of time defied.
    Each cup that was filled by that lovely hand
    Transmuted into tears, our jealous eyes mystified.
    My heart from the first, unto this last, is in love
    I know of none, who in this love, forever remained blind.
    I was lovesick. Though your eyes bloomed as flowers,
    Your loveliness remains veiled, this is unkind.
    Found nothing more joyful than the sound of words of love
    In this turning Merry-Go-Round that You rewind.
    My robe covered at least hundred faults that I could find
    I pawned my robe to wine, and what remained, my bare hind.
    Master painter was helpless in awe of your beauty
    Everywhere upon the walls is what in awe he had designed.
    To view His face, Hafiz, his heart refined
    For this to come to pass, always will remain in bind.




    هر کـه شد محرم دل در حرم یار بـماند
    وان کـه این کار ندانست در انکار بـماند
    اگر از پرده برون شد دل من عیب مکـن
    شـکر ایزد کـه نه در پرده پندار بـماند
    صوفیان واستدند از گرو می همه رخـت
    دلـق ما بود که در خانه خـمار بـماند
    محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
    قصـه ماسـت که در هر سر بازار بماند
    هر می لعل کز آن دست بلورین سـتدیم
    آب حسرت شد و در چشم گهربار بـماند
    جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفـت
    جاودان کـس نشنیدیم که در کار بـماند
    گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
    شیوه تو نشدش حاصـل و بیمار بـماند
    از صدای سخن عشـق ندیدم خوشـتر
    یادگاری کـه در این گنـبد دوار بـماند
    داشتـم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید
    خرقـه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
    بر جمال تو چـنان صورت چین حیران شد
    کـه حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
    بـه تماشاگـه زلفـش دل حافظ روزی
    شد کـه بازآید و جاوید گرفـتار بـماند
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  5. #45
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz


    Ghazal 181


    From now on, that tall spruce has my command
    Whose graceful stature uprooted me from the land.
    I wish not for song and wine, unveil your face
    Cause your beauty my passion's fire has fanned.
    No face can be the mirror of bridal chamber of Fate
    Except one upon which stallion hooves stand.
    I spoke of my secrets, said just be with your sorrows
    My patience has run out, do you hear what I demand?
    O hunter, leave my deer and let it live
    Be ashamed of its eyes, with that rope in your hand.
    My earthly life is feeble, weak, impotent
    How can I kiss those lips, majestic, grand?
    Hafiz, let your heart be tied by a hair strand
    Madmen better remain in chain and band.




    بـعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
    کـه بـه بالای چمان از بن و بیخم برکـند
    حاجـت مطرب و می نیست تو برقع بگشا
    کـه بـه رقص آوردم آتش رویت چو سپند
    هیچ رویی نـشود آینـه حجله بـخـت
    مـگر آن روی که مالند در آن سم سمـند
    گفتـم اسرار غمت هر چه بود گو می‌باش
    صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند
    مـکـش آن آهوی مشـکین مرا ای صیاد
    شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند
    مـن خاکی که از این در نتوانم برخاسـت
    از کـجا بوسـه زنم بر لب آن قصر بلـند
    باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ
    زان کـه دیوانـه همان به که بود اندر بـند
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. #46
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz


    Ghazal 183





    At the break of dawn from sorrows I was saved
    In the dark night of the Soul, drank the elixir I craved.

    Ecstatic, my soul was radiant, bright,
    Sanctified cup of my life, drunk I behaved.

    O, what exalted sunrise, what glorious night
    That holy night, to the New Life was enslaved.

    From now on, in the mirror, O what a sight
    The mirror, glory of my soul, proclaimed and raved.

    Wonder not if I am bathed in heart’s delight
    I deserved and was given, though may have seemed depraved.

    Angelic voice brought news of my God-given right
    My patience is the fruit of hardships that I braved.

    Sweet nectar drips from my lips, as my words take their flight
    Beloved, my sweetheart, upon my soul patiently had engraved.

    ‘T was Hafiz, divinely inspired that I attained such height
    It was God’s mercy that time’s sorrows for me waived.


    دوش وقـت سحر از غصه نجاتـم دادند
    واندر آن ظلمت شـب آب حیاتـم دادند
    بیخود از شعشـعـه پرتو ذاتـم کردند
    باده از جام تـجـلی صـفاتـم دادند
    چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
    آن شـب قدر که این تازه براتـم دادند
    بـعد از این روی من و آینه وصف جـمال
    کـه در آن جا خبر از جلوه ذاتـم دادند
    من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
    مستـحـق بودم و این‌ها به زکاتم دادند
    هاتـف آن روز به من مژده این دولت داد
    کـه بدان جور و جفا صبر و ثباتـم دادند
    این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
    اجر صبریسـت کز آن شاخ نباتـم دادند
    همـت حافـظ و انفاس سحرخیزان بود
    کـه ز بـند غـم ایام نـجاتـم دادند
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  7. #47
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait Hafiz

    Ghazal 184


    At the gates of the tavern I saw the angels knock
    Kneaded this clay we call human, and made it talk.


    The residents of the Celestial Court and the heavenly bloc
    Drank from the Wine of Love, with me, upon our common walk.


    The earth and the skies could not keep this trust of the clock
    Yet the poor insane me was stuck with such tough luck.


    People find good reason for the wars in which they are stuck
    Since Truth they cannot see, to fantasies they would flock.


    In our midst, thank God, the dogs of war are put in chain and lock
    The angels gratefully drink, gracefully dance, from block to block.


    Fire is not a flickering glow that a candle flame would mock
    Fire is the flame of a heap of moths that lightning has just struck.


    None like Hafiz, the mask of deceitful intellect can pluck
    Till the hair of Bride of Verses was brushed lock after lock.

    دوش دیدم که مـلایک در میخانـه زدند
    گـل آدم بسرشتـند و به پیمانـه زدند
    ساکـنان حرم سـتر و عفاف ملـکوت
    با مـن راه نشین باده مسـتانـه زدند
    آسـمان بار امانـت نتوانست کـشید
    قرعـه کار بـه نام مـن دیوانـه زدند
    جنـگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
    چون ندیدند حقیقت ره افـسانـه زدند
    شـکر ایزد که میان من و او صلح افـتاد
    صوفیان رقص کنان ساغر شکرانـه زدند
    آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
    آتـش آن است که در خرمن پروانه زدند
    کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
    تا سر زلف عروسان سخن شانـه زدند
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  8. #48
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz


    Ghazal 187





    O heart, break, because a shattered heart, many wonders attains
    Your midnight needs, shall repel a hundred pains.
    Criticisms of your angel-faced Beloved, lovingly bear
    Because a single smile, compensates for a hundred strains.
    From this world to the angelic realm, will all be unveiled
    For one who in the service of the Grail tries and trains.
    Physician of love has the healing hands of Christ, yet
    Where there is no malady, why think the healer remains?
    Be focused on serving your own God, and be content
    Because God has mercy, though the claimant complains.
    I am hurt by my dormant fate, perhaps my wakefulness
    At the time of demise of the night, in prayer gains.
    Hafiz, shattered and broken, and not a whiff of Beloved’s curls
    Perhaps a trace of that aroma, when the morning breeze travels the plains.




    دلا بـسوز کـه سوز تو کارها بـکـند
    نیاز نیم شـبی دفـع صد بـلا بـکـند
    عـتاب یار پری چهره عاشقانه بـکـش
    کـه یک کرشمـه تلافی صد جفا بکـند
    ز مـلـک تا ملـکوتـش حـجاب بردارند
    هر آن کـه خدمت جام جهان نما بـکـند
    طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
    چو درد در تو نـبیند کـه را دوا بـکـند
    تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
    کـه رحـم اگر نکـند مدعی خدا بکـند
    ز بخـت خفتـه ملولـم بود کـه بیداری
    بـه وقـت فاتحـه صـبـح یک دعا بکند
    بسوخـت حافـظ و بویی به زلف یار نبرد
    مـگر دلالـت این دولتـش صـبا بکـند
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  9. #49
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait



    Hafiz


    Ghazal 194




    When sorrows upon seekers' hearts settle, will not rattle
    When beauty with comfort starts battle, will unsettle.


    When to fate they submit their mind, themselves will bind
    Finally, when Beloved's beautiful curls find, put egos behind.


    If they come to us a moment, and sit near, disappear
    Yet when joy in their hearts will appear, becomes clear.


    If they understand that a lonely tear is but a gem that is dear
    With a love so sincere, face early-risers they fear.


    When laughter like red rubies to my eyes cling, my tears bring
    From my face, when hidden secretes spring, joyously they sing.


    The healing balm of the pain of love is not easy for sure, and is pure
    Those who use their mind to find such a cure, many failure will endure


    Those who climbed fortune's ladder wrung after wrung, were strung and hung
    And the ones who in praise sing Hafiz's song, are thought wrong.


    Those favored by this spirit, noble and pure, tempt and allure
    For love's pain if a cure they must secure, then failure will endure.




    سمـن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانـند
    بـه فـتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند
    ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانـند
    به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
    نـهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
    سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
    رخ مـهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانـند
    ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند
    ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانـند
    دوای درد عاشق را کسی کو سهل پـندارد
    ز فـکر آنان که در تدبیر درمانند در مانـند
    چو منصور از مراد آنان کـه بردارند بر دارند
    بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانـند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    کـه با این درد اگر دربند درمانند درمانـند
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  10. #50
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz


    Ghazal 196




    Those who turn lead into gold
    Will they ever our sight behold?
    I hide my ills from false physicians
    May my cure come from the invisible fold.
    When beloved reveals a glimpse
    Many tales by many are told.
    Salvation is not in piety,
    The deed for its own sake should unfold.
    Be fair with my increasing love
    Let not others mock me and scold.
    Behind the veil, many schemes remain,
    After unveiling, how will they be sold?
    Heartwarming tales of lovers in this world
    Warm even the hearts that may be ice cold.
    Drinking the forbidden wine with sincerity
    Surpass the moral rules we pretend to uphold.
    The shirt that carried Joseph’s scent,
    His brothers would gladly have sold.
    Come, show yourself in the tavern
    To the servants whom your passage extolled.
    Keep jealous eyes away, because the good
    For God’s sake, choose the good and bold.
    Hafiz, sustained union cannot be cajoled;
    Kings in the marketplace rarely strolled.




    آنان کـه خاک را به نظر کیمیا کـنـند
    آیا بود که گوشه چشمی به ما کـنـند
    دردم نهـفـتـه بـه ز طـبیبان مدعی
    باشد کـه از خزانـه غیبم دوا کـنـند
    مـعـشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد
    هر کـس حـکایتی به تصور چرا کنـند
    چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
    آن بـه که کار خود به عنایت رها کنـند
    بی معرفت مباش که در من یزید عشـق
    اهـل نـظر معامـلـه با آشـنا کنند
    حالی درون پرده بسی فـتـنـه می‌رود
    تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کـنـند
    گر سنـگ از این حدیث بنالد عجـب مدار
    صاحـب دلان حکایت دل خوش ادا کنـند
    می خور که صد گـناه ز اغیار در حـجاب
    بـهـتر ز طاعـتی که به روی و ریا کنند
    پیراهـنی کـه آید از او بوی یوسـفـم
    ترسـم برادران غیورش قـبا کـنـند
    بـگذر بـه کوی میکده تا زمره حـضور
    اوقات خود ز بـهر تو صرف دعا کـنـند
    پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
    خیر نـهان برای رضای خدا کـنـند
    حافـظ دوام وصـل میسر نـمی‌شود
    شاهان کـم التـفات به حال گدا کنـند
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/