صفحه 1 از 6 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 53

موضوع: ترجمه ی اشعار حافظ ( دیوان )

  1. #1
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    ترجمه ی اشعار حافظ ( دیوان )

    ترجمه ی اشعار حافظ ( دیوان )

    portrait


    Hafiz

    حافظ


    Ghazal 1






    O beautiful wine-bearer, bring forth the cup and put it to my lips
    Path of love seemed easy at first, what came was many hardships.
    With its perfume, the morning breeze unlocks those beautiful locks
    The curl of those dark ringlets, many hearts to shreds strips.
    In the house of my Beloved, how can I enjoy the feast
    Since the church bells call the call that for pilgrimage equips.
    With wine color your robe, one of the old Magi’s best tips
    Trust in this traveler’s tips, who knows of many paths and trips.
    The dark midnight, fearful waves, and the tempestuous whirlpool
    How can he know of our state, while ports house his unladen ships.
    I followed my own path of love, and now I am in bad repute
    How can a secret remain veiled, if from every tongue it drips?
    If His presence you seek, Hafiz, then why yourself eclipse?
    Stick to the One you know, let go of imaginary trips.






    الا یا ایها الـساقی ادر کاسا و ناولـها
    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
    بـه بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگـشاید
    ز تاب جعد مشکینش چه خون افـتاد در دل‌ها
    مرا در منزل جانان چه امـن عیش چون هر دم
    جرس فریاد می‌دارد که بربندید مـحـمـل‌ها
    بـه می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
    کـه سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
    شـب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
    کـجا دانـند حال ما سبکـباران ساحـل‌ها
    همـه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
    نـهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
    حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
    مـتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملـها
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #2
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض





    Ghazal 2








    Where is sensible action, & my insanity whence?
    See the difference, it is from where to whence.
    From the church & hypocritical vestments, I take offence
    Where is the abode of the Magi, & sweet wine whence?
    For dervishes, piety and sensibility make no sense
    Where is sermon and hymn, & the violin's music whence.
    Upon seeing our friend, our foes put up their defense
    Where is a dead lantern, & the candle of the sun whence?
    My eye-liner is the dust of your door and fence
    Where shall I go, tell me, you command me whence?
    Take your focus from your chin to the trap on the path hence,
    Where to O heart, in such hurry you go whence?
    May his memory of union be happy and intense
    Where are your amorous gestures, & your reproach whence?
    Make not restlessness & insomnia, Hafiz's sentence
    What is rest, which is patience, and sleep whence?




    صـلاح کار کـجا و مـن خراب کـجا
    بـبین تـفاوت ره کز کجاست تا به کجا
    دلـم ز صومعه بگرفت و خرقـه سالوس
    کـجاسـت دیر مغان و شراب ناب کجا
    چـه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
    سـماع وعـظ کـجا نغمـه رباب کجا
    ز روی دوست دل دشمـنان چـه دریابد
    چراغ مرده کـجا شمـع آفـتاب کـجا
    چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
    کـجا رویم بـفرما از این جـناب کـجا
    مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
    کـجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
    بـشد کـه یاد خوشش باد روزگار وصال
    خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
    قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
    قرار چیسـت صبوری کدام و خواب کـجا
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #3
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait



    Ghazal 3










    That beautiful Shirazi Turk, took control and my heart stole,
    I'll give Samarkand & Bukhara, for her Hindu beauty mole.
    O wine-bearer bring me wine, such wine not found in Heavens
    By running brooks, in flowery fields, spend your days and stroll.
    Alas, these sweet gypsy clowns, these agitators of our town
    Took the patience of my heart, like looting Turks take their toll.
    Such unfinished love as ours, the Beloved has no need,
    For the Perfect Beauty, frills and adornments play no role.
    I came to know Joseph's goodness, that daily would increase
    Even the chaste Mistress succumbed to the love she would extol.
    Whether profane or even cursed, I'll reply only in praise
    Sweetness of tongue and the lips, even bitterness would enthrall.
    Heed the advice of the wise, make your most endeared goal,
    The fortunate blessed youth, listen to the old wise soul.
    Tell tales of song and wine, seek not secrets of the world,
    None has found and no-one will, knowledge leaves this riddle whole.
    You composed poems and sang, Hafiz, you spent your days well
    Venus wedded to your songs, in the firmaments' inverted bowl.





    اگر آن ترک شیرازی بـه دسـت آرد دل ما را
    بـه خال هـندویش بخشم سمرقند و بـخارا را
    بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافـت
    کـنار آب رکـن آباد و گلگـشـت مـصـلا را
    فـغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شـهرآشوب
    چـنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغـما را
    ز عشـق ناتـمام ما جمال یار مستغنی اسـت
    بـه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
    من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
    کـه عـشـق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
    اگر دشـنام فرمایی و گر نـفرین دعا گویم
    جواب تـلـخ می‌زیبد لـب لعـل شـکرخا را
    نصیحـت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
    جوانان سـعادتـمـند پـند پیر دانا را
    حدیث از مـطرب و می گو و راز دهر کـمـتر جو
    کـه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
    غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافـظ
    کـه بر نـظـم تو افـشاند فلک عـقد ثریا را
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #4
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz

    Ghazal 4




    Kindly tell the tender deer, O morning breeze
    I am wandering your desert and the wild countries.
    Long live the sugar merchant, but why
    Is he unkind to sweet lovers, the honey-bees?
    Tender rose, pride in your goodness forbids
    To ask the manic nightingale of his fantasies.
    Only with gentle compassion can you trap the wise.
    The wise bird from any snare simply flees.
    I know not why there is no familiarity
    With the tall, black eye, bright faced beauties.
    When in company of friends, glass of wine in hand
    Remember old companions who travel upon the breeze.
    The only criticism that I can have of you;
    For kindness, the beauties charge extortionate fees.
    No wonder if in the heavens, as claims Hafiz;
    Venus’ song brings Christ to dancing sprees.




    صـبا بـه لطـف بگو آن غزال رعنا را
    که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
    شـکرفروش کـه عمرش دراز باد چرا
    تفـقدی نـکـند طوطی شکرخا را
    غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گـل
    کـه پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
    به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
    بـه بـند و دام نـگیرند مرغ دانا را
    ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
    سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
    چو با حـبیب نـشینی و باده پیمایی
    بـه یاد دار مـحـبان بادپیما را
    جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
    کـه وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
    در آسمان نه عجب گر به گفته حافـظ
    سرود زهره به رقص آورد مـسیحا را
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  5. #5
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait

    Hafiz

    Ghazal 5




    O pious of the heart, I am lost in a love, so great
    O pain the hidden secrets will become open debate.
    Shipwrecked we just float, O favorable wind arise,
    May we one more time gaze upon that familiar trait.
    Passage of time and the stars, are but what we fantasize
    For compassion and kindness, it is never too late.
    In the circle of wine and roses, nightingale’s song is prize
    With the aroma and the wine your senses satiate.
    O Thou compassionate one, life giver and the wise
    One day bestow thy grace upon this mendicant’s state.
    For peace of this world and the next, understand what I advise
    Magnanimity the lot of friends, and with foes try to relate.

    In the land of repute, our passage they will dispute
    If this will not suit, don’t stay mute, and transmute dictates of fate.

    When destitute and in need, let your love and passion breed
    Life’s alchemy, essence and seed, unimagined wealth shall create.

    If unruly with pride, with a candle’s zeal your flame will rise
    Beloved turns stone to lava, and molten wax manipulate.
    The Grail contains but wine, if only you realize
    Then the Kingdom of the world, at your feet prostrate.
    The good and wise Magi, forgivers of lives and lies
    Bearer bring good news, drunkards’ wine consecrate.
    With this wine stained robe, Hafiz would never disguise
    O untainted pure Master, exempt us from this fate.




    دل می‌رود ز دستـم صاحـب دلان خدا را
    دردا کـه راز پنـهان خواهد شد آشـکارا
    کشـتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
    باشد کـه بازبینیم دیدار آشـنا را
    ده روزه مهر گردون افسانه است و افـسون
    نیکی بـه جای یاران فرصـت شـمار یارا
    در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبـل
    هات الـصـبوح هـبوا یا ایها الـسـکارا
    ای صاحـب کرامـت شکرانـه سلامـت
    روزی تـفـقدی کـن درویش بی‌نوا را
    آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
    با دوسـتان مروت با دشـمـنان مدارا
    در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
    گر تو نمی‌پسـندی تـغییر کـن قـضا را
    آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثـش خواند
    اشـهی لـنا و احـلی من قبله الـعذارا
    هنـگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
    کاین کیمیای هسـتی قارون کـند گدا را
    سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
    دلـبر کـه در کف او موم است سنگ خارا
    آیینـه سـکـندر جام می اسـت بنـگر
    تا بر تو عرضـه دارد احوال مـلـک دارا
    خوبان پارسی گو بـخـشـندگان عـمرند
    ساقی بده بـشارت رندان پارسا را
    حافـظ بـه خود نپوشید این خرقه می آلود
    ای شیخ پاکدامـن مـعذور دار ما را
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. #6
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz


    Ghazal 11


    O wine-bearer brighten my cup with the wine
    O minstrel say good fortune is now mine.
    The face of my Beloved is reflected in my cup
    Little you know why with wine, I always myself align.
    Eternal is the one whose heart has awakened to Love
    This is how Eternal Records my life define.
    So proud are the tall beauties of the world
    Outshines all the others this handsome spruce of mine.
    O breeze if by chance you pass through friendly gardens
    From me to my Beloved, please give a sign;
    Ask why you choose to forget my name?
    Will come the one to whom an audience you decline.
    Intoxication pleases my Beloved and my Lord
    To the wine, they would assign, my life's design.
    What if on Judgment Day, no favor would be gained
    From eating bread and leaving a forbidden water so fine?
    Hafiz, let a tear drop or two leave your eyes,
    May we ensnare the Bird of Union, divine.
    The sea of the skies and the gondola of the moon
    With the grace of the Master, radiantly shine.




    ساقی بـه نور باده برافروز جام ما
    مـطرب بـگو کـه کار جهان شد به کام ما
    ما در پیالـه عـکـس رخ یار دیده‌ایم
    ای بی‌خـبر ز لذت شرب مدام ما
    هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشـق
    ثـبـت اسـت بر جریده عالـم دوام ما
    چـندان بود کرشمـه و ناز سـهی قدان
    کاید بـه جـلوه سرو صـنوبرخرام ما
    ای باد اگر بـه گلشـن احـباب بـگذری
    زنـهار عرضـه ده بر جانان پیام ما
    گو نام ما ز یاد بـه عـمدا چـه می‌بری
    خود آید آن کـه یاد نیاری ز نام ما
    مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
    زان رو سـپرده‌اند بـه مـسـتی زمام ما
    ترسـم کـه صرفـه‌ای نبرد روز بازخواست
    نان حـلال شیخ ز آب حرام ما
    حافـظ ز دیده دانه اشکی هـمی‌فـشان
    باشد کـه مرغ وصـل کـند قـصد دام ما
    دریای اخـضر فـلـک و کشـتی هـلال
    هسـتـند غرق نعـمـت حاجی قوام ما
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  7. #7
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait Hafiz

    Ghazal 12




    The bright moon reflects your radiant face
    Your snowcapped cheekbones supply water of grace
    My heavy heart desires an audience with your face
    Come forward or must return, your command I will embrace.
    Nobody for good measures girded your fields
    Such trades no one in their right mind would chase.
    Our dormant fate will never awake, unless
    You wash its face and shout brace, brace!
    Send a bouquet of your face with morning breeze
    Perhaps inhaling your scent, your fields we envision & trace.
    May you live fulfilled and long, O wine-bearer of this feast
    Though our cup was never filled from your jug or your vase.
    My heart is reckless, please, let Beloved know
    Beware my friend, my soul your soul replace.
    O God, when will my fate and desires hand in hand
    Bring me to my Beloved hair, in one place?
    Step above the ground, when you decide to pass us by
    On this path lie bloody, the martyrs of human race.
    Hafiz says a prayer, listen, and say amen
    May your sweet wine daily pour upon my lips and my face.
    O breeze tell us about the inhabitants of city of Yazd
    May the heads of unworthy roll as a ball in your polo race.
    Though we are far from friends, kinship is near
    We praise your goodness and majestic mace.
    O Majesty, may we be touched by your grace
    I kiss and touch the ground that is your base.




    ای فروغ ماه حـسـن از روی رخـشان شـما
    آب روی خوبی از چاه زنـخدان شـما
    عزم دیدار تو دارد جان بر لـب آمده
    بازگردد یا برآید چیسـت فرمان شـما
    کـس بـه دور نرگست طرفی نبسـت از عافیت
    بـه کـه نفروشـند مسـتوری به مستان شما
    بـخـت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مـگر
    زان کـه زد بر دیده آبی روی رخـشان شـما
    با صـبا هـمراه بفرسـت از رخت گلدستـه‌ای
    بو کـه بویی بشـنویم از خاک بسـتان شـما
    عـمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جـم
    گر چـه جام ما نـشد پرمی بـه دوران شـما
    دل خرابی می‌کـند دلدار را آگـه کـنید
    زینـهار ای دوسـتان جان مـن و جان شـما
    کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
    خاطر مـجـموع ما زلـف پریشان شـما
    دور دار از خاک و خون دامـن چو بر ما بـگذری
    کاندر این ره کـشـتـه بـسیارند قربان شـما
    ای صـبا با ساکـنان شـهر یزد از ما بـگو
    کای سر حـق ناشـناسان گوی چوگان شـما
    گر چـه دوریم از بساط قرب همـت دور نیسـت
    بـنده شاه شـماییم و ثـناخوان شـما
    ای شهنـشاه بـلـنداخـتر خدا را هـمـتی
    تا ببوسـم هـمـچو اخـتر خاک ایوان شـما
    می‌کـند حافـظ دعایی بـشـنو آمینی بـگو
    روزی ما باد لـعـل شـکرافـشان شـما
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  8. #8
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz


    Ghazal 22








    When you hear the lovers’ words, think them not a mistake
    You don’t recognize these words, the error must be your take.
    The here and hereafter cannot tame my spirit and soul
    Praise God for all the intrigue in my mind that is at stake.
    I know not who resides within my heart
    Though I am silent, he must shake and quake.
    My heart went through the veil, play a song
    Hark, my fate, this music I must make.
    I paid no heed, worldly affairs I forsake
    It is for your beauty, beauty of the world I partake.
    My heart is on fire, I am restless and awake
    To the tavern to cure my hundred day headache.
    My bleeding heart has left its mark in the temple
    You have every right to wash my body in a wine lake.
    In the abode of the Magi, I am welcome because
    The fire that never dies, in my heart is awake.
    What was the song the minstrel played?
    My life is gone, but breathing, I still fake!
    Within me last night, the voice of your love did break
    Hafiz’s ************ still quivers and shakes for your sake.





    چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
    سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست
    سرم بـه دنیی و عـقـبی فرو نـمی‌آید
    تـبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست
    در اندرون مـن خسته دل ندانـم کیسـت
    که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
    دلـم ز پرده برون شد کـجایی ای مـطرب
    بـنال هان که از این پرده کار ما به نواست
    مرا بـه کار جـهان هرگز الـتـفات نـبود
    رخ تو در نظر من چنین خوشـش آراسـت
    نخـفـتـه‌ام ز خیالی کـه می‌پزد دل من
    خـمار صدشـبـه دارم شرابخانه کجاست
    چـنین کـه صومعـه آلوده شد ز خون دلم
    گرم به باده بشویید حق به دست شماست
    از آن بـه دیر مـغانـم عزیز می‌دارند
    کـه آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
    چـه ساز بود که در پرده می‌زد آن مـطرب
    کـه رفـت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
    ندای عـشـق تو دیشـب در اندرون دادند

    فـضای سینـه حافـظ هنوز پر ز صداست
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  9. #9
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait

    Hafiz

    Ghazal 26



    Disheveled hair, sweaty, smiling, drunken, and
    With a torn shirt, singing, the jug in hand
    Narcissus loudly laments, on his lips, alas, alas!
    Last night at midnight, came and sat right by my bed-stand
    Brought his head next to my ears, with a sad song
    Said, O my old lover, you are still in dreamland
    The lover who drinks this nocturnal brew
    Infidel, if not worships the wine's command
    Go away O hermit, fault not the drunk
    Our Divine gift from the day that God made sea and land
    Whatever He poured for us in our cup, we just drank
    If it was a cheap wine or heavenly brand
    The smile on the cup's face and Beloved's hair strand
    Break many who may repent, just as Hafiz falsely planned.




    زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
    پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
    نرگسـش عربده جوی و لبش افسوس کنان
    نیم شب دوش به بالین من آمد بنشسـت
    سر فرا گوش مـن آورد بـه آواز حزین
    گفـت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
    عاشـقی را کـه چنین باده شبگیر دهـند
    کافر عـشـق بود گر نـشود باده پرسـت
    برو ای زاهد و بر دردکـشان خرده مـگیر
    کـه ندادند جز این تحفه به ما روز السـت
    آن چـه او ریخت بـه پیمانـه ما نوشیدیم
    اگر از خمر بهشت است وگر باده مـسـت
    خـنده جام می و زلـف گره گیر نـگار
    ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکسـت
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  10. #10
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait


    Hafiz


    Ghazal 32


    When God designed your features and joined your brows
    Paved my way, then trapped me with your gestures & bows
    The spruce and I, both rooted to the ground
    Fate, like a fine cloth belt, its bind endows.
    United the knots of my doing and of the budding heart
    The fragrant breeze, when to you it made its vows.
    Fate convinced me to be enslaved to thee
    Yet nothing moves unless your will allows.
    Like an umbilical cord, don't wrap around my heart
    It is your flowing lock of hair that I espouse.
    You were the desire of another, O breeze of union,
    Alas, my heart's hope and fire you douse.
    I said because of your infliction I shall leave my house
    Smilingly said go ahead Hafiz, with chained hooves and paws.




    خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بـسـت
    گـشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بسـت
    مرا و سرو چمـن را بـه خاک راه نـشاند
    زمانـه تا قصـب نرگـس قبای تو بسـت
    ز کار ما و دل غنـچـه صد گره بـگـشود
    نـسیم گـل چو دل اندر پی هوای تو بست
    مرا بـه بـند تو دوران چرخ راضی کرد
    ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
    چو نافـه بر دل مسکین من گره مفـکـن
    کـه عـهد با سر زلف گره گشای تو بست
    تو خود وصال دگر بودی ای نـسیم وصال
    خـطا نـگر کـه دل امید در وفای تو بست
    ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفـت
    به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




صفحه 1 از 6 12345 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/