صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 28

موضوع: عشق و بی وفایی

  1. #11
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    در این غروب پر از دلتنگی در حالی که خورشید آسمان در پشت کوه ها به خواب میرود و آسمان آبی سرخ و دلگرفته میشود ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...
    در این خلوت عاشقانه ، در حالی که چشمانم از دلتنگی خیس خیس است و دستانم محتاج دستان تو هست و آرزوی شانه های مهربانت را میکنم ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...

    در این سکوت تلخ ، در حالی که حتی صدای نفسهایم را نمیشنوم ، و در حالی که آرزوی آغوش گرمت را دارم ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...
    در این لحظه های سرد و نفسگیر ، در این لحظه هایی که تنهایی سر به سر قلب پر از درد من میگذارد و در حالی که بغض غریبی در گلویم نشسته است ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...
    در این شب بی ستاره ، در این شبی که مهتاب به خواب رفته است و آسمان وجودم تاریک تاریک است ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...
    در این دنیای بزرگ و در این سرزمین بی محبت در حالی که پاهایم خسته از رفتن است و گونه ام خیس از اشک ریختن و پیش خود نام تو را زمزمه میکنم ، و آرزوی تو را دارم ،



    دلم هوایت را کرده است عزیزم




  2. #12
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    باید فراموشت کنم ، چندی است تمرین می کنم
    من می توانـم ، می شود ، آرام تلقین می کنم

    با عکس های دیگری ، تا صبح صحبت می کنم

    با آن اتاق خویش را ، بیهوده تزیین می کنم

    سخت است اما می شود ، در نقش یک عاقل روم
    شب نه دعایت می کنم ، نه صبح نفرین می کنم

    حالم نه اصلا خوب نیست ، تا بعد بهتر می شود
    فکری برای این دل ِ ، تنهای غمگین می کنم

    من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین
    خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

    از جنب و جوش افتاده ام ، دیگر نمی گویم به خود :
    وقتی عروسی می کند ، آن می کنم ، این می کنم

    خوابم نمی آید ولی ، از ترس بیداری به زور
    با لطف قرص ِ قدّ ِ نُقل ، یک خواب رنگین می کنم

    این درد ِ زرد ِ بی کسی ، بر شانه جا خوش کرده است
    از روی عادت دوستی ، با بار سنگین می کنم

    هر چه دعا کردم نشد ، شاید کسی آمین نگفت
    حالا تقاضای دلی ، سرشار از آمین می کنم

    نه اسب ، نه باران ، نه مرد ، تنهایم و این دائمی است
    اسب حقیقت را خودم ، با این نشان زین می کنم

    یا می بَرم ، یا باز هم ، نقش شکستی تلخ را
    در خاطرات سُرخ خود ، با رنج آذین می کنم

    حالا نه تو مال منی ، نه خواستی سهمت شوم
    این مشکل من بود و هست ، در عشق گلچین می کنم

    کم کم ز یادم می روی ، این روزگار و رسم اوست
    این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم

  3. #13
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تو می روی
    و من صدای قدم های تو را می شنوم ...

    اما تو
    صدای فریاد مرا
    که تو را صدا می زنم
    نمی شنوی !

    افسوس ...
    دیر است
    ناله های من در باد گم می شوند
    و تو
    گوشهایت را به نوای کوچه می سپاری


    آری
    تو می روی
    و من ضربان قلبم را
    با صدای گامهایت تنظیم می کنم ...

    سایه ات
    در انتهای کوچه محو می شود
    ولی صدای قدمهایت
    تا وقتی هستم
    در کوچه خواهد پیچید ...

  4. #14
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    شاخه با ريشه ي خود حس غريبي دارد

    باغ امسال چه پاييز عجيبي دارد

    غنچه شوقي به شكوفا شدنش نيست دگر

    با خبر گشته كه دنيا چه فريبي دارد

    خاك كم آب شده مثل كويري تشنه

    شايد از جاي دگر مزرعه شيبي دارد

    سيب هر سال در اين فصل شكوفا مي شد

    باغبان كرده فراموش كه سيبي دارد






  5. #15
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    و من چشمهایم را می بندم که او را نبینم
    و گوشهایم را با سر انگشتهایم به سختی گرفته ام
    تا نغمه ی تو را که به خشم و به درد او را پیاپی می خوانی نشنوم
    ای مرغک اسیر
    که در باغی دور دست می خوانی
    زمستان است
    تو سرت را از لای میله های قفست بیرون میار ! خاموش باش
    در کنج قفست آرام گیر
    سرت را در زیر بالت پنهان کن
    منقارت را در لای پرهای نرم و رنگینت فرو بر
    ای مرغک اسیر
    که در باغی دور دست می خوانی
    زمستان است
    ای پرستوی اسفندی ! بهار مرده است ...





  6. #16
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نمی دانم تا کدامین لحظه باید لباس شقایق داغدار به تن داشته باشم.
    دیگر از این همه دلتنگی برای بی وفاییهایت خسته شده ام.

    یادم می آید لحظه هایی که با دلی پر برایت حرف می زدم ،
    این تو بودی که زخم هایم را التیام می بخشیدی.
    ولی ، حالا که نیستی انگار این زخم ها همیشه باید سرباز بمانند.
    تو رفتی و من ماندم با دنیایی که آمدی و ساختی
    و رفتنت فقط خاکستر هایی از آن به جا گذاشت ،
    نمی دانم تا کی باید در این خاکستر های یادگاری کنکاش کنم
    برای ثانیه هایی که کنارم بودی و فراموش کردمشان.
    امروز که برایت می نویسم می دانم هرگز باز نمی گردی ،
    می دانم دیدنم را به قیامت موکول کردی ،
    دیگر رفتنت برای همیشه در باورم گنجیده.
    سخت بود ، اما بالاخره تسلیمش شدم.
    می سپارمت به خدایی که همه بنده هایش را دوست دارد و از بی وفاییشان می گذرد.

  7. #17
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست
    براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست،

    چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم
    براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود
    مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست
    نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم
    و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم
    مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند

  8. #18
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    کاش روزي تو بيايي و ببيني که چسان بي تو اندوه به من چيره شده
    و نگاهم به ره است و به اميد به در کوفتنت رو به در خيره شده

    کاش روزي تو بيايي و ببيني که دلم بي تو از خنده و گل بيزار است
    و نگاهم از غروب خورشيد تا پگاه سحري بيدار است
    کاش روزي تو بيايي و ببيني بي تو غرق در غمهايم
    بي کس و سرگردان در ميان همه همهمه ها ، آدمکان خسته و تنهايم
    کاش روزي تو بيايي و ببيني تنها ياد تو درد مرا تسکين است
    و خدا داند و من که صداي قدمت تپش قلب مرا تضمين است

  9. #19
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    پروردگارا!
    به من آرامش ده
    تا بپذیرم آنچه راکه نمی توانم تغییر دهم
    دلیری ده
    تا تغییر دهم آنچه را که می توان تغییر دهم
    بینش ده
    تا تفاوت این دو را بدانم
    مرا فهم ده
    تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن

    مطابق میل من رفتار کنند.






  10. #20
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    خداوندا چه سخت است اين جدايي

    چه تلخ است اين شراب بي وفايي

    جدايي
    بي وفايي
    درد دوري

    همه باشد گناه آشنايي

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/