اخلاق در مکتب های سکولار چه نقشی دارد؟ آیا اخلاق در چنین مکتب ها و جامعه هایی بر بنیادهایی استوار بنا شده است؟
اخلاق سکولار گرایشی در اخلاق است که صفات، رفتارها و هنجارهای حاکم بر آنها را بر دیدگاه غیر دینی مبتنی میکند و معتقد است دین هیچ گونه مرجعیتی در امور اخلاقی ندارد. از دیدگاه اخلاق سکولار عقلِخود بنیاد و علم تجربی تنها مرجع تنظیم رفتارهای انسانی است. برخی قرائتها از سکولاریسم، بر این باور استوار است که جهان ارزشی است که خدا به آدمیان اعطا کرده و خود از آن سلب مسئولیت نموده است و نگهداری آنرا به خود انسان سپرده است.( : Carl michalson secularism. New dictionary of Christian ethics)
جوهره سکولاریسم
«خدا آن چنان بزرگ است که نباید باشد». چارلز لارمر در کتاب فراسوی دین و روشنگری مینویسد جوهره سکولاریسم جدید همین جمله است.( chars Larmore, beyond religion and enlightenment the morals of modernity) او معتقد است در واقع رعایت حرمت استعلایی و عظمت خدا کار را به جایی رسانده که لازم نیست زحمت اداره عالم و طبیعت انسانی را به دوش داشته باشد. در اخلاق نیز رعایت حرمت استعلایی خداوند به این است که او را در حد یک آمر و ناهی که انسا نها راتحریک به رفتارهای خاصی کند ندانیم. اما اگر خدا و دستورات الهی مبنای اخلاق نباشد، اخلاق باید بر چه مبنایی استوار شود؟ پاسخ هاچسون( فیلسوف اسکاتلندی و مبلغ عمده نظریه «حس اخلاقی» در علم اخلاق) این است که باید به طبع و سرشت آدمی رجوع کرد. اما گروهی دیگر مانند کانت و ساموئل کلارک عقل عملی را جانشین خدا در اخلاق میدانند.( کانت، ایمانوئل. بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق. ترجمه حمید عنایت و علی قیصری. ص 53).
پیشینه اخلا ق سکولار در غرب
بر خلاف جهان اسلام که اخلاق جنبه دینی دارد. در غرب این مبحث جنبه فلسفی و سیاسی داشت تا کلامی.( فنایی، ابوالقاسم، دین در ترازوی اخلاق.ص31) اخلاق سکولار یا اخلاق دینزدایی شده به لحاظ تاریخی از دوره رنسانس آغاز شدهاست. تا پیش از این زمان اخلاق، دینی بودهاست. این فرایند از اوایل قرن بیستم شدت بیشتری یافت.( ملکیان، مصطفی. جزوة تقابل اخلاق دینی و اخلاق سکولار. ص6). دین زدایی از اخلاق یا فرایند سکولاریزاسیون اخلاق در غرب در دو مرحله پدید آمد. در یک مرحله پشتوانه بودن دین برای اخلاق نفی شد و این نکته بیان شد که اخلاق بدون دین هم میتوان داشت. و در مرحله دوم این ایده قوت یافت که اساساً گرایش به دین برای اخلاقی بودن مضر است.( همان ص 7)
«خدا آن چنان بزرگ است که نباید باشد». چارلز لارمر در کتاب فراسوی دین و روشنگری مینویسد جوهره سکولاریسم جدید همین جمله است.( chars Larmore, beyond religion and enlightenment the morals of modernity) او معتقد است در واقع رعایت حرمت استعلایی و عظمت خدا کار را به جایی رسانده که لازم نیست زحمت اداره عالم و طبیعت انسانی را به دوش داشته باشد
ویژگیهای اخلاق سکولار
اصلیترین عنصر اخلاق سکولار، غیر دینی بودن آن است. در اخلاق سکولار مرجعیت هر گونه متن یا شخص دینی مردود است. و هیچ اصل مسلم و ثابت دینی در تنظیم اخلاق پذیرفته نیست. اساساً اخلاق سکولاریستی بر عناصری از اخلاق طبیعت گرایانه محض که به طور کلی بیارتباط با ادیان وحیانی و گرایش های ماوراءطبیعی است پی ریزی شده است.
از دیگر عناصر اخلاق سکولار، دنیوی بودن آن است. از دیدگاه این مکتب آنچه برای انسان ارزش نهایی دارد همین زندگی دنیایی و رسیدن به سعادت در آن است. سعادت اخروی یا به طور کلی مورد انکار واقع میشود و یا آنکه از آن صرف نظر شده و بدان بیتوجهی میگردد.
یکی دیگر از ویژگی های اخلاق سکولار، نسبت آزادی و اخلاق است. در این اخلاق آزادی کمترین قید را دارد. تلاش عمده در این رویکرد از اخلاق این است که حداکثر آزادی برای افراد فراهم آید. اخلاق نباید آزادی های انسانی را محدود کند؛ تنها قیدی که برای آزادی وجود دارد عدم سلب آزادی دیگران است.
ویژگی دیگری که میتوان برای اخلاق سکولار بر شمرد این است که در این رویکرد اخلاق امری شخصی است و از این رو هیچ کس حق اظهار نظر درباره رفتار دیگری را ندارد. نتیجه این مسأله این است که فاعل اخلاقی در مقابل دیگران هیچ احساس شرم و مسؤولیتی نداشته باشد.( سال دوم، اسلامی، محمد تقی، مجله رواق اندیشه شماره 10)
و آخرین و مهمترین ویژگی اخلاق سکولار، نسبیت گرایی آن است. در اخلاق نسبیت گرا هیچ آموزه اخلاقی به طور مطلق، خوب یا بد نیست بلکه بسته به شرایط و محیط دارد، این مساله حتی در آموزه های اخلاقی نسبت به یک شخص در دو محیط مختلف نیز قابل طرح می باشد و این یعنی بالاترین تزلزل اخلاقی.
استدلالهای مدعیان اخلاق سکولار
یکی از شبه استدلالهای مدعیان اخلاق سکولار این است که اخلاق دینی اخلاقی وظیفه گرایانه و تکلیفمدارانه است. در حالی که اخلاق انسانی به جای تأکید بر تکالیف، بر حقوق انسانی مبتنی است. به اعتقاد اینان در جهان کنونی سخن گفتن از حقوق بشر مطلوب است. زیرا ما در دورانی زندگی میکنیم که انسان ها بیش از آن که طالب فهم و تشخیص تکالیف خود باشند، طالب درک و کشف حقوق خود هستند.
اما چنانچه پیداست این دیدگاه ناشی از عدم شناخت نسبت به اخلاق دینی است؛ چنانچه در اخلاق به دنبال صلاح و مصلحت باشیم و همچنین از اهداف دینی و اخلاق دینی آگاهی کافی داشته باشیم، آن گاه خواهیم دید که در اخلاق دینی حقیقت و مصلحت بر یکدیگر منطبق هستند. یک فرد مصلحتجو تنها با اخلاق دینی است که میتواند به عالیترین مصالح خویش دست یابد؛ توجه یافتن به سعادت ابدی ورای تفکر و اندیشه اخلاق سکولاری است.
استدلال دیگر طرفداران اخلاق سکولار برخلاف دیدگاه قبلی این است که اخلاق دینی مصلحت اندیشانه و سودجویانه یا به تعبیری کاسب کارانه است( انگیزه بهشت یا ترس از جهنم). در حالی که اخلاق انسانی شریف، میبایست با روح گذشت و ایثار همراه باشد.( ملکیان، مصطفی. جزوه تقابل اخلاق دینی و اخلاق سکولار)
این اعتراض نیز از سوی حامیان اخلاق دینی رد شده؛ زیرا اخلاق دینی برخلاف مکاتب اخلاقی سکولار بر یک پایه قرار نگرفته است، بلکه دارای درجات و مراتب میباشد. بدین لحاظ اخلاق دینی به میزان درجات و مراتب انسان ها برای آنان برنامه و اصول اخلاقی خاصی ارائه کرده است. هر چند از دیدگاه پیشوایان دین مبین اسلام و حتی برخی قدیسان مسیحی، بهترین نوع بندگی و نیکوترین عمل اخلاقی آن است که با انگیزههایی همچون شوق به بهشت و ترس از دوزخ همراه نباشد؛ لیکن از آنجا که همه مؤمنان در یک سطح نیستند، در مراتب پایین سلوک اخلاقی چنین انگیزههایی نیز پذیرفتنی است.
ویژگی دیگری که میتوان برای اخلاق سکولار بر شمرد این است که در این رویکرد اخلاق امری شخصی است و از این رو هیچ کس حق اظهار نظر درباره رفتار دیگری را ندارد. نتیجه این مسأله این است که فاعل اخلاقی در مقابل دیگران هیچ احساس شرم و مسؤولیتی نداشته باشد
انتقاد دیگر حامیان اخلاق سکولار به اخلاق دینی این است که این اخلاق از خودبیگانگی انسان را به ارمغان میآورد. از آن رو که به چیزی فراتر از شهودها و دریافتهای شخصی ما فرمان میدهد. مثلاً فرمان ذبح اسماعیل به ابراهیم. کشتن یک انسان با شهود هر انسان سلیمالنفسی ناسازگار است.( پالس، دانیل. هفت نظریه در باب دین. ترجمه محمد عزیز بختیاری)
در این مورد نیز باید توجه داشت که فرمان خداوند به ابراهیم آزمایشی برای تعیین میزان بندگی وی بوده است. بندگی خداوند نه تنها باعث از خود بیگانگی نمی شود, بلکه درست برعکس باعث یادآوری خود الهی و انسانی انسان و ارتقای مکانت آن به سمت او است. یاد خداوند مستلزم یاد خود و یاد خود معنوی و الهی انسان، مستلزم یاد خداوند است، از این جهت که خود حقیقی انسان با خدای متعال پیوند عمیق دارد، خودفراموشی نیز از نظر قرآن کریم و حکمت اسلامی, از لوازم خدافراموشی تعریف شده است.
تازه بر فرض این که بپذیریم در این مورد این فرمان موجب از خودبیگانگی گردد اما آیا میتوان حکم آن را به تمامی موارد سرایت داد؟ داوری از یک نظریه بر اساس موارد استثناء صورت نمیگیرد و باید دید که در این باره اصول کلی اخلاق دینی چگونه است. اگر دین به اخلاقیاتی خلاف ندای فطرت انسانی دعوت میکرد و اصول اخلاقی آن برخلاف شهودهای انسانی میبود، هیچ گونه توفیقی نمییافت.
برخی نیز گفته اند اخلاق سکولار از این جهت بر اخلاق دینی برتری دارد که اخلاق سکولار راه را بر نسبیت باز میگذارد. بر این اساس میتوان قوانین اخلاقی را با دگرگونی هایی که در جهان رخ میدهد همنوا ساخت، در حالی که این قابلیت پویایی در اخلاق دینی وجود ندارد.
این سخن نیز از سوی طرفداران اخلاق دینی چنین پاسخ دادهشده که: اصول و پایههای اخلاق با تغییرات محیط دگرگونی نمییابند، هر چند که چگونگی تحقق بخشیدن به این اصول میتواند به زمان و مکان وابسته باشد. بنابراین اگرچه ممکن است مثلا عدالت و احسان در زمانهای مختلف مصادیق متفاوتی داشته باشد، اما اصل عدالت و احسان همواره از ارزش اخلاقی برخوردار است.
انتقاد دیگر حامیان اخلاق سکولار به اخلاق دینی این است که این اخلاق از خودبیگانگی انسان را به ارمغان میآورد. از آن رو که به چیزی فراتر از شهودها و دریافتهای شخصی ما فرمان میدهد. مثلاً فرمان ذبح اسماعیل به ابراهیم. کشتن یک انسان با شهود هر انسان سلیمالنفسی ناسازگار است
نتیجه:
نتیجه این که تنها بایک اخلاق خدامحور میتوان به اخلاق کافی و وافی که فراتر از نسبیتها و شکلگراییهای اخلاق غیر دینی است دست یافت. تنها یک اخلاق خدامحور میتواند پایدارترین و عمیقترین نیازهای اخلاقی ما را برآورده کند. به طور خلاصه اخلاق وابسته به سرشت انسانی است. با توجه به واقعیت سرشت انسانی ما، اخلاق صرفاً سکولار و دنیوی، مارا ارضاء نمیکند. هیچ چیز دنیایی نمیتواند در نهایت ما را راضی کند. ما تشنه خالق خود هستیم. خالقی که اجازه نمیدهد ما تا دم مرگ سراسر بیهوده باشیم. تنها در صورتی والا ترین امیدهای اخلاقی ما بر آورده خواهد شد که بتوانیم به طور قابل قبولی خودرا مخلوق چنین قدرت و اقتدار دوست داشتنی بدانیم. نتیجه اصلی این رویکرد در اخلاق دینی آنست که: انسان گرایی سکولار و دنیوی در شکلهای متنوع، خود در واقع، غیر انسانی است.( نیلسن، کای. خدا و شالوده اخلاق .مقالاتی در باب اخلاق هنجاری، اخلاق کاربردی و فرا اخلاق. ترجمه محمود فتحعلی).
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)