صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 54

موضوع: تنهاترین تنها

  1. #31
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    شايد آن روز كه سهراب نوشت تاشقايق هست زندگي بايد كرد
    خبري از دل پر درد گل ياس نداشت
    بايد اينجور نوشت
    هر گلي هم باشي
    چه شقايق چه گل پيچك وياس
    زندگي اجبار است.4

  2. 2 کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #32
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    خسته ام میفهمید؟!
    خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.
    خسته از منحنی بودن و عشق.
    خسته از حس غریبانه این تنهایی.
    بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت.
    بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.
    بخدا خسته ام از حادثه ساعقه بودن در باد.
    همه عمر دروغ،
    گفته ام من به همه.
    گفته ام:
    عاشق پروانه شدم!
    واله و مست شدم از ضربان دل گل!
    شمع را میفهمم!
    کذب محض است،
    دروغ است،
    دروغ!!
    من چه میدانم از،
    حس پروانه شدن؟!
    من چه میدانم گل،
    عشق را میفهمد؟
    یا فقط دلبریش را بلد است؟!
    من چه میدانم شمع،
    واپسین لحظه مرگ،
    حسرت زندگیش پروانه است؟
    یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن؟!
    به خدا من همه را لاف زدم!!
    بخدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم!!
    باختم من همه عمر دلم را،
    به سراب !!
    باختم من همه عمر دلم را،
    به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!
    باختم من همه عمر دلم را،
    به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!
    بخدا لاف زدم،
    من نمیدانم عشق،
    رنگ سرخ است؟!
    آبیست؟!
    یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!
    عشق را در طرف کودکیم،
    خواب دیدم یکبار!
    خواستم صادق و عاشق باشم!
    خواستم مست شقایق باشم!
    خواستم غرق شوم،
    در شط مهر و وفا
    اما حیف،
    حس من کوچک بود.
    یا که شاید مغلوب،
    پیش زیبایی ها!!
    بخدا خسته شدم،
    میشود قلب مرا عفو کنید؟
    و رهایم بکنید،
    تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟
    تا دلم باز شود؟!
    خسته ام درک کنید.
    میروم زندگیم را بکنم،
    میروم مثل شما،
    پی احساس غریبم تا باز،
    شاید عاشق بشوم!!

    57077273057149059753
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. 4 کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. #33
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    از زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
    دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
    امشب دگر ، ز، هر که و هر کار خسته ام
    دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
    دیگر از این حصار دل آزار خسته ام
    از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
    از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
    از زندگی از این همه تکرار خسته ام
    از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
    تنها و دل گرفته بی زار و بی امید

    از حال من مپرس که بسیار خسته ام


    43480053330319167363
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. 4 کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  7. #34
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    خسته ام از این دنیای به ظاهر زیبا
    از این مردم که به ظاهر صادق و با وفا اند
    خسته ام از دوری , از درد انتظار از این بیماری نا علاج
    خسته ام از این همه دروغ و نیرنگ ... خسته ام
    آری پروردگارا از این دنیا خسته ام از آدم هایش
    از دروغ هایش از نیرنگ هایش خسته ام
    پس کو صداقت و محبت چرا اندکی محبت
    در میان دل مردم نیست همش نیرنگ پیداست
    دیگر دست محبتی در میان مردم نیست
    دیگر عشقی پاک و مقدس در میان مردم نیست
    سفره ی دل مردم همش دروغ است
    به ظاهر پاک و صادقانه است
    86225384094547563143


    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  8. 4 کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  9. #35
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    45166518554429717967


    خدا جـــــــــون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

    بگی اروم تو گوشم دیگه وقتشه بمیری؟

    خدا جـــــــــون میگن تو خوبی مثه مادرا میمونی

    اگه راس میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟

    خدا جـــــــــون میشه یه کاری بکنی بخاطر من؟

    من می خوام که زود بمیرم اخه سخته زنده موندن.

    من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

    خدا جـــــــــون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته.

    خدا جـــــــــون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت

    ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه یه ساعت!

    خدا جـــــــــون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

    بگی اروم تو گوشم دیگه وقتشه بمیری؟
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  10. 2 کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  11. #36
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    سایه تنهایی
    می سازم کلبه ام را
    در شوره زار سوزان
    در قلب بیابان
    روی شن های روان
    محکم و استوار
    چون می خواهم دور باشم
    از دوستان
    دوستان بی وفا
    اما در بیابان
    می بینم خار و خس را
    می خوابم زیر سایه ان
    تماشا می کنم اسمان را
    با خود فکر می کنم
    به تنهایی
    و به بیابان
    که با تمام غرورش
    با گرمای وجودش
    باز مثل من تنهاست...
    تنها
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  12. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #37
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    راه زندگی کجاست...
    ما در حرکتیم
    ولی همه چیز انجا نیست
    که طبق محاسبات باید باشد
    ناخدای اول ابله بود
    دومی عاقل بود
    سومی اراده گرا
    چهارمی خاطره نویس
    پنجمی و ششمی نمی دونم که بودند
    یا چه می خواستند
    متاسفانه نه این نه ان
    فرصت نکردند بگویند
    پس چه باید بکنیم
    همچون گذشته معلوم نیست
    دست کم حالا میتوان این را
    با صدای بلند گفت
    ابها عمیق هستند
    ولی همان راه را میرویم
    راه درستی در پیش گرفتیم
    راهی از این اصیل تر نیست
    پس تا افق پیش میرویم...
    تنها
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  14. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #38
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    رفته بودیم کمی برف بازی کنیم
    یادمان رفته بود اما
    کلاه هایمان را برداریم
    بازی که تمام شد
    پیر شده بودیم
    پیر پیر
    انقدر پیر
    که دروازه بان شهر
    از اینکه قیافه مان
    با عکس روی گذرنامه نمی خواند
    به شهر راهمان نداد
    ماندیم
    بیرون شهر در سرما
    به امید انکه افتاب براید
    برف ها اب شوند
    و ما جوان
    تنها
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  16. #39
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    روزی تنها خواهم ماند
    دلیل آن تفاوت است و تفاوت از جنس دنیاست...

    در آن روز زندگی و تمام خواسته هاو قلب خود راکه در بر گیرنده شیرین ترین خاطرات است به روزگار خواهم باخت و این مجازات من است.

    آن روز خواهد رسید...
    و من از یاد میروم.

    اما در جزیره وجود من تنها خاطرات ارامبخش روح من است...

    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  17. #40
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    تنهایی تلفنی‌ست که زنگ می‌زند مُدام

    صدای غریبه‌ای‌ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من

    یک‌شنبه‌ی سوت‌وکوری‌ست که آسمانِ ابری‌اش ذرّه‌ای آفتاب ندارد

    حرف‌های بی‌ربطی‌ست که سر می‌بَرَد حوصله‌ام را

    تنهایی زل‌زدن از پشتِ شیشه‌ای‌ست که به شب می‌رسد

    فکرکردن به خیابانی‌ست که آدم‌هایش قدم‌زدن را دوست می‌دارند

    آدم‌هایی که به خانه می‌روند و روی تخت می‌خوابند و چشم‌های‌شان را می‌بندند امّا خواب نمی‌‌بینند

    آدم‌هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌آورند و نیمه‌شب از خانه بیرون می‌زنند

    تنهایی دل‌سپردن به کسی‌ست که دوستت نمی‌دارد

    کسی که برای تو گُل نمی‌خَرَد هیچ‌وقت

    کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه‌های اتاقت می‌بینی هر روز

    تنهایی اضافه‌بودن‌ است در خانه‌ای که تلفن هیچ‌وقت با تو کار ندارد

    خانه‌ای که تو را نمی‌شناسد انگار

    خانه‌ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است

    تنهایی خاطره‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز

    خاطره‌ای که هجوم می‌آوَرَد وقتی چشم‌ها را می‌بندی

    تنهایی عقربه‌های ساعتی‌ست‌ که تکان نخورده‌اند وقتی چشم باز می‌کنی

    تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی

    وقتی تو رفته‌ای از این خانه

    وقتی تلفن زنگ می‌زند امّا غریبه‌ای سراغِ دیگری را می‌گیرد

    وقتی در این شیشه‌ای که به شب می‌رسد خودت را می‌بینی هر شب




صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/