صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17

موضوع: اشعار زنده یاد خسرو گلسرخی

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    تو

    تن تو کوه دماوند است
    با غرورش تا عرش
    دشنه ی دژخیمان نتواند هرگز
    ماری افتد از پشت
    تن تو دنیای از چشم است
    تن تو جنگل بیداری هاست
    هم چنان پابرجا
    که قیامت
    ندارد قدرت
    خواب را حک می کند در چشمت
    تن تو آن حرف نایاب است
    کز زبان یعقوب
    پسر جنگل عیاری ها
    در مصاف نان و تیغه ی شمشیر
    میان سبز
    خیمه می بست برای شفق فرداها
    تن تو یک شهر شمع آجین
    که گل زخمش
    نه که شادی بخش دست آن همسایه است
    که برای پسرش جشنی برپا دارد
    گل زخم تو
    ویران گر این شادی هاست
    تن تو سلسله ی البرز است
    اولین برف سال
    بر دو کوه پلکت
    خواب یک رود ویران گر را می بیند
    در بهار هر سال
    دشنه ی دژخیمان نتواند هرگز
    کاری افتد از پشت
    تن تو
    دنیایی از چشم است

  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پرنده ی خیس

    می دانی
    پرنده را بی دلیل اعدام می کنی
    در ژرف تو
    اینه ایست
    که قفس ها را انعکاس می دهد
    و دستان تو محلولی ست
    که انجماد روز را
    در حوضچه ی شب غرق می کند
    ای صمیمی
    دیگر زندگی را نمی توان
    در فرو مردن یک برگ
    با شکفتن یک گل
    یا پریدن یک پرنده دید
    ما در حجم کوچک خود رسوب می کنیم
    ایا شود که باز درختان جوانی را
    در راستای خیابان
    پرورش دهیم
    و صندوق های زرد پست
    سنگین
    ز غمنامه های زمانه نباشند ؟
    در سرزمینی که عشق آهنی ست
    انتظار معجزه را بعید می دانم
    باغبان مفلوک چه هدیه ای دارد ؟
    پرندگان
    از شاخه های خشک پرواز می کنند
    آن مرد زردپوش
    که تنها و بی وقفه گام می زند
    با کوچه های ورود ممنوع
    با خانه های به اجاره داده می شود
    چه خواهد کرد
    سرزمینی را که دوستش می داریم ؟
    پرندگان همه خیس اند
    و گفتگویی از پریدن نیست
    در سرزمین ما
    پرندگان همه خیس اند
    در سرزمینی که عشق کاغذی است
    انتظار معجزه را بعید می دانم

  3. #13
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پرنده و طناب

    پشت پنجره ام را کوبید
    گفتم که هستی ؟
    گفت : آفتاب
    بی اعتنا طناب را آماده کردم
    پشت پنجره ام را کوبید
    گفتم که هستی ؟
    گفت : ماه
    بی اعتنا طناب را آماده کردم
    پشت پنجره ام را کوبیدند
    گفتم که هستید ؟
    گفتند همه ی ستارگان دنیا
    بی اعتنا طناب را آماده کردم
    پشت پنجره ام را کوبید
    گفتم که هستی ؟
    گفت : یک پرنده آزادی
    من پنجره را با اشتیاق باز کردم

  4. #14
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    من شکستم در خود

    من شکستم در خود
    من نشستم در خویش
    لیک هرگز نگذشتم از
    پل
    که ز رگ های رنگین بسته ست کنون
    بر دو سوی رود آسودن
    باورن کن نگذشتم از پل
    غرق یکباره شدم
    من فرو رفتم
    در حرکت دستان تو
    من فرو رفتم
    در هر قدمت ، در میدان
    من نگفتم به ذوالکتاف سلام
    شانه ات بوسیدم
    تا تو از این همه ناهمواری
    به دیار پکی راه بری
    که در آن یکسانی پیروزست
    من شکستم در خود
    من نشستم در خویش

  5. #15
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    سفر

    تو سفر خواهی کرد
    با دو چشم مطمئن تر از نور
    با دو دست راستگو تر از همه ی اینه ها
    خواب دریای خزر را
    به شب
    چشمانت می بخشم
    موج ها
    زیر پایت همه قایق هستند
    ماسه ها
    در قدمت می رقصند
    من ترا در همه ی اینه ها
    می بینم
    روبرو
    در خورشید
    پشت سر
    شب
    در ماه
    من تو را تا جایی خواهم برد
    که صدایی از جنگ
    و خبرهایی کذایی از ماه
    لحظه هامان را زایل نکند
    من ترا
    از همه آفاق جهان خواهم برد
    س همسفر با منی
    تو سفر می کنی اما تنها
    صبح صادق
    و همه همهمه ی دستان
    ره توشه ی تو
    این صمیمی
    هر ستاره
    پسته ی خندان راه تو باد
    جفت من
    سفری می کنیم اما
    دست های خود را به بهاری بخشیم
    که همه گل های تنها را
    با صداقت
    نوازش باشد
    چشم خود را به راهی بخشیم
    که برای طرح بی بک
    قدم ها
    ستایش باشند
    تو سفر خواهی کرد
    من تو را در نفسم خواهم خواند
    وقتی آزاد شوند از قفس کهنه
    کبوترهایم
    در جوار همه ی گنبدها
    به زیارتگاه چشمانت می ایم
    و در آن لحظه ماه
    در دستم خواهد خواند
    زندگی در فراسوی همه زنجیر ست
    روح من گسترده ست
    تا قدم بگذاری
    در خیابان صداقت هایش
    و بکاری
    کاج دستانت را
    در هزاران راهش
    روح من گسترده ست
    تا که آغاز کنی
    فلسفه ی رخصت چشمانت را
    به همه ضجه ی جاوید برادرهایم
    تا که احساس کنی
    برگی دستانم
    تا که آگاه شوی
    از قفس واژه که آویزان است ؟
    سوختن نزدیک است
    تو سفر خواهی کرد
    من تو را
    از صف این آدمکان چوبی
    خواهم برد

  6. #16
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    در خیابان

    در خیابان مردی می گرید
    پنجره های دو چشمش بسته ست
    دست ها را باید
    به گرو بگذارد
    تا که یک پنجره را بگشاید
    در خیابان مردی می گرید
    همه روزان سپدیش جمعه ست
    او که از بیکاری
    تیر سلیمانی را می شمرد
    در قدم های ملولش قفسی می رقصد
    با خودش می گوید
    کاش می شد همه ی عقربک ساعت ها
    می ایستاد
    کاش تردید سلام تو نبود
    دست هایم همه بیمار پریدن هایی
    از بغل دیوارست
    کاش دستم دو کبوتر می بود
    در خیابان مردی می گرید

  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    خون لاله ها

    گل های وحشی جنگل
    اینک به جست و جوی خون شهیدان نشسته اند
    جنگل
    کجاست جای قطره های خون شهیدان ؟
    ایا
    امسال خواهد شکفت این لاله های خون ؟
    ایا پرندگان مهاجر
    امسال
    با بالهای خونین
    آن سوی سرزمین گرفتاران
    آواز می دهند ... ؟
    ایا کنون
    نام شهیدان شرقی ما را
    آن سوی مرزها
    تکرار می کنند ؟
    امسال
    جای پایشان
    بارانی از ستاره خواهد ریخت ؟
    امسال
    سال دست های جوان است
    بر ماشه های مسلسل
    امسال
    سال شکفتن عدالت مردم
    امسال
    سال مرگ دشمنان و هرزه درایان
    امسال
    دست های تازه تری شلیک می کنند
    جنگل
    پیراهن محافظ در ستیز خلق
    باران بی امان شمالی
    اگر بشوید خون
    خون مبارزان
    این لاله های شکفته
    در رنج و اشک ها
    در برگ های سبز تو هر سال
    زنده است
    آوازهای خونین
    امسال زمزمه ی ماست
    اما
    در چشم ما
    نه ترس و نه گریه
    خشم بزرگ خلق
    در هر نگاه سکت ما
    شعله می کشد

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/