نوشته اصلی توسط
tina
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
نام:فروغ فرخزاد
تولد:۱۳۱۳ تهران
آغاز شعر:۱۳سالگی
ازدواج:۱۵سالگی
آثار:اسیر,دیوار,عصیان,تولدی دیگر
وفات:۱۳۴۵
فروغ در خانواده ای پر جمعیت از پدری سخت گیر و مادری ساده دل متولد شد.ازدواج در سن کم و اختلاف سنی زیاد با پرویز شاهپور همسر هنرمندش باعث شد تا زندگی مشترکشون خیلی زود از هم پاشید و فروغ مجبور به ترک همسر و کامیار پسرشون شد.
فروغ دنیای اطرافش رو خوب درک می کرد و احساساتش رو نسبت به چیزهایی که می دید با عباراتی ساده در قالب شعر بیان می کرد.فروغ شعر رو بهترین ابزار برای باقی موندن خودش انتخاب کرد. (شعر برای من مثل رفیقی است که وقتی به او میرسم می توانم راحت با او درد و دل کنم,جفتی است که کاملم می کند,راضیم می کند بی آنکه آزارم دهد)
در ۱۸ سالگی <اسیر>منتشر شد.مجموعه ای سرشار از احساسات لطیف و حقایق زندگی فروغ که با سادگی و جسارتی تحسین برانگیز بیانش کرد. با انتشار این اثر,بسیاری از دوستان لطف میکنن فروغ رو به پرده دری در اشعارش متهم کرده و زیر بار انتقاد می گیرند.البته وقتی فروغ حقیقتی مثل این رو بیان میکنه:(من صفای عشق خواهم ز او/تا فدا سازم وجود خویش را/او تنی خواهد ز من آتشین/تا بسوزاند در او تشویش را) بایدم به دوستان بر بخوره.
در مجموعه <اسیر>میل فروغ به عشق زمینی و شخصی بودن اشعارش مشهوده,که این نوع نگاه فروغ در اثر بعدیش,<دیوار>هم به چشم می خوره.فروغ همواره خواستار رهایی بود و در پی این بود که خودش رو ثابت کنه که با شکستن قیدهایی به نام همسر و مادر به این آزادی پوچ رسید تا جایی که با لحنی طنزامیز گفت:(فاتح شدم,خود را به ثبت رساندم,خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم و هستیم به یک شماره مشخص شد.پس زنده باد ششصد و هفتاد و هشت صادره از بخش۵ ساکن تهران)
سومین اثر فروغ با نام <عصیان>منتشر شد.از اینجا بود که تحول در فروغ شکل گرفت و خودش رو وارد فلسفه هستی کرد,که این تحول عظیم با انتشار <تولدی دیگر>به اوج کمال رسید.سیر تکامل فروغ از نظر نگاهش به هستی از <اسیر>تا <تولدی دیگر> غیر قابل انکاره.
(نمیدانم رسیدن چیست,اما بی گمان میدانم مقصدی هست که همه وجودم به سوی آن جاری می شود)
سرانجام در ۳۲سالگی در یک سانحه رانندگی چشمان فروغ به زندگی بسته شد.
کم لطفی ها به فروغ بعد از مرگش هم ادامه داشت و در این دهه اخیر به اوج رسید.تا جایی که دوستان محبت کردند و صفت فاحشه رو برای فروغ انتخاب کردند.همین دوستانی که به راحتی اجازه میدن تا کشورهای دیگه امثال مولاناهارو به نام خودشون ثبت کنن.
(من پری کوچک غمگینی هستم که در اقیانوس سکنی دارد/شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا می آید)
بعدها نام مرا باران و باد
نرم می شویند از رخسار سنگ
گور من آرام می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام وننگ
سپاسگزارم از تاپیک زیبات .
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که درین کــــار گرفت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)