نبرد بورودينو
روس ها در اول سپتامبر تحت تأثير فشارهاى مسكو و افكار عمومى قصد كردند تا در نزديكى آبادى اى به نام بورودينو اولين مقاومت جدى را از خود نشان دهند چرا كه ناپلئون تنها اندكى با مسكو فاصله داشت. روس ها در شواردينو در نزديكى (بورودينو) يك قلعه محكم در اختيار داشتند و با جمع كردن نيروهاى خود ۱۱۳هزار سرباز و ۶۴۰ عراده توپ، منتظر رسيدن ناپلئون بودند.
۵ سپتامبر ناپلئون با ۱۳۵ هزار سرباز و حدود ۶۰۰ عراده توپ به منطقه رسيد و بلافاصله با فرمان وى ژنرال مورا حمله را آغاز كرد. نيروهاى او پس از درهم كوبيدن سواران روس در جنگى تن به تن و خونين قلعه را گرفتند.
در ۶ سپتامبر فرانسوى ها به فرماندهى داوو، نى و مورا به بورودينو حمله بردند و در اثر فشار آنها روس ها عليرغم نبرد سرسختانه عقب نشستند اما روس ها پس از عقب نشينى نيروهاى ناپلئون را در آن ده به آتش توپ بستند و يكى از بهترين هنگ هاى او را از بين بردند. ژنرال داوو كه پى برده بود توپخانه روسها اگر از كار نيفتد او كاملاً منهدم مى شود، در حركتى شجاعانه خود را با سوارانش به توپ هاى روس رساند اما توپچى هاى روس تا آخرين لحظه آتش را قطع نكردند و مقاومت آنها بخش بزرگى از سربازان داوو را از پاى درآورد خود داوو نيز مجروح و بيهوش در ميدان افتاد. اما چند كيلومتر آن طرف تر ۳ لشگر مارشال نى با نيروهاى باگرايتون يكى از ۲ ژنرال سرفرمانده روس درگيرى خونينى را تجربه كردند.
اين نبرد كه چندى بعد منجر به نبرد سرنيزه خونين شد تنها هنگامى پايان يافت كه مارشال مورا با سپاه خود به كمك «نى» آمد. سرسختى روسها سبب شد تا همه ژنرال هاى ناپلئون از او قواى كمك بخواهند در حالى كه ناپلئون دست چندان بازى براى كمك به آنها نداشت.
توپخانه ديگر روسها كه در بين قريه بورودينو و سمنوفسكوئه قرار داشت مرتب در حال كوبيدن نيروهاى فرانسوى در دشت بود و تنها زمانى كه ژنرال مورا با لشگر خود آنها را مورد حمله قرار داد شدت حمله كم شد. اگر چه اين امر نيز موقتى بود چرا كه روس ها با تفنگ هاى سرنيزه زده خود را به لشگر وى زدند. پافشارى مورا و مردانش موجب قتل عام كامل واحد او و شخص وى شد.
خبرهايى كه به مقر ناپلئون دردهكده «والوو» مى رسيدنگران كننده بود. روس هاعلى رغم تلفات سنگين حتى يك گام عقب نرفته بودند. در سمنوفسكوئه كه دره اى بزرگ بود ۷۰۰ توپ فرانسوى و روسى انبوهى از جنازه را بر روى هم انباشته بودند از اين دره ده ها هزار سرباز روس و فرانسوى و حتى ژنرال باگرايتون جان به سلامت نبردند.
مورا، نى و داوو مرتب از ناپلئون درخواست نيرو مى كردند اما «خداى جنگها» خوب مى دانست كه بايد نيروهاى ذخيره اش را براى حملات ديگرى نگاه دارد. قزاق هاى اووارف و پلاتوف چند ساعت بعد با حمله به پشت نيروهاى ناپلئون قصد نابودى عقبه وى را داشتند كه با مواجهه با گارد مخصوص ناپلئون متفرق شدند. توپخانه روسها به فرماندهى رايوسكى بى وقفه در حال كوبيدن فرانسويها بود و هيچ نيرويى قادر به خاموش كردن غرش مرگ آنها نبود، تا آن كه ساعت ۱۵ پس از آن كه ناپلئون مطمئن شد ديگر روس ها رمق رساندن نيروى كمكى جديدى ندارند با آسودگى فرمان ورود سپاههاى تازه نفس را براى كوبيدن توپخانه روس ها صادر كرد. متوقف شدن آتش توپ هاى رايوسكى سبب جان گرفتن سربازان زمينگير شده ناپلئون شد و غروب آن روز مرگبار بالاخره ناپلئون با نيروهاى كمكى خود به صحنه جنگ رسيد و در حالى كه از حجم بالاى اجساد سربازان فرانسوى و روسى در دره سمنوفسكوئه بهت زده شده بود دستور ادامه نبرد را صادر كرد. ۳۰۰توپ فرانسوى نيروهاى روسيه را درو كرده و به سمت شرقى مى راندند.
با تاريكى كامل هوا جنگ پايان يافت حال آن كه حداقل ۱۰۰ هزار كشته در منطقه بر جاى مانده بود. روس ها حداقل نيمى از ارتش خود را در پاى مسكو از دست داده بودند. كوتزوف سرفرمانده روس رسماً از تزار درخواست عقب نشينى به سمت شرق مسكو كرد كه موافقت شد. اما وضع ناپلئون نيز خوشايند نبود ۴۷ نفر از ژنرال هاى او و حداقل ۵۰ هزار سربازش كشته و ده ها هزار نفر مجروح شده بودند. بورودينو بى رحمانه ترين نبرد ناپلئون قلمداد شد.
ورود به مسكو
ناپلئون در ۱۴ سپتامبر به مسكو رسيد و بلافاصله وارد كرملين شد. اين اتفاق يعنى ورود يك فاتح خارجى به مسكو از ۳ قرن قبل بى سابقه بود و تا ۲ قرن بعد نيز يعنى تا به امروز تكرار نشده اما اين ورود اصلاً براى امپراتور فرانسه جذاب نبود چرا كه روس ها قبل از خروج شهر را به آتش كشيده بودند و اين باوركردنى نبود. شهر سوخته براى ناپلئون ارزش چندانى نداشت و بالعكس سبب خشم و نگرانى شديد او شد. مضافاً آن كه او براى تأمين نياز سپاه بزرگش به اين شهر دلبسته بود. اكنون خبرها همه حاكى از گرسنگى سربازان و مرگ ده ها هزار اسب بر اثر نرسيدن آذوقه بود. ارتش روسيه نيز مانند گرگ قطبى در جنوب شرق مسكو در ريازان كمين كرده و مترصد بيرون آمدن ناپلئون بود. اما ناپلئون اكنون با آن كه مسكو را در دست داشت و روس ها را در هم كوبيده بود با هوش بالاى خود مى دانست كه «بازنده» است. او نيز مانند شارل ،۱۲ فرمانروايان عثمانى، سرداران لهستانى مرتكب اشتباه شده بود (چنانكه ۱۳۰ سال بعد هيتلر نيز همين اشتباه را كرد) دشت هاى روسيه نگاهبانانى دارد كه شكست ناپذيرند. آنها زمين سوخته را پشت سر خود براى سرداران مهاجم مى گذارند و زمانى كه دشمن از نبرد خسته شد حتى به جنازه او نيز رحم نمى كنند. ناپلئون چندين بار درخواست مذاكره با الكساندر را كرد اما الكساندر حتى جواب او را هم نداد. فاتح بزرگ در دفعات بعد حتى لحن خود را بسيار ملايم و نه از موضع قدرت كرد اما گويى فشار ميهن پرستان روسى و نمايندگان فرارى دول مغلوب ناپلئون مانع از پاگرفتن مذاكرات شد.
غم انگيزترين عقب نشينى تاريخ
ناپلئون پس از آن كه فهميد روس ها حاضر به مذاكره با او نيستند با سپاه خود (به جز ۱۰ هزار نفر) مسكو را ترك كرد و از آن جا كه از اسب هاى ارتش او چيزى باقى نمانده بود فكر پيشروى به داخل روسيه و با حمله به شمال و سن پطرزبورگ را از فكر خود بيرون كرد. براى او تنها يك راه مانده بود مبارزه با طبيعت خشن روسيه كه اكنون آثار منجمد كننده آن را احساس مى كرد و بازگشت به فرانسه. اما اين بار اين روس ها بودندكه دست از سر ارتش فرانسه (و متحدانش) بر نمى داشتند. ستون هاى بزرگ فرانسوى، ايتاليايى و لهستانى در خط عقب نشينى اسمولنسك بارها مورد هجوم مردان كوتزوف قرار گرفتند. در ۳۰ اكتبر ۱۸۱۲ سرماى وحشتناك روسيه سرعت فرانسوى ها را كم كرد و آنگاه دسته هاى سوار قزاق و پياده نظام جنگيده كوتزوف نيروهاى ناپلئون را به ستوه آوردند.
ناپلئون بر سرعت نيروهايش افزود (و اين به بهاى برجاى گذاشتن هر چيز سنگين و حتى مجروحان تمام شد) چرا كه خبرهاى رسيده حاكى از آمادگى اروپا و حتى فرانسه براى خروج عليه وى بود. پارتيزانها و قزاق هاى روس نيز بيكار نبودند و در اين مدت دهها هزار سرباز عقب افتاده از سپاه اصلى را از دم تيغ گذراندند و به مجروحان نيز اجازه دادند تا خود بميرند.
اما نبرد اصلى در حوالى رود دنيپر بود. نيروهاى مارشال نى كه از قواى عمده فرانسه جدا افتاده بودند بشدت مورد حمله روس ها قرار گرفتند و با تحمل ۱۹ هزار كشته توانستند از رود بگذرند.
ناپلئون اكنون تنها اميدش شهر مينسك بود. در اين شهر وى آذوقه فراوانى براى نيروهاى خود تدارك ديده و قصد داشت تا آن را مبدل به پايگاه مقاومت كند اما روس ها آن را از دست لهستانى ها درآورده و از جنوب نيز به تعقيب وى پرداخته بودند. اكنون ۵ ژنرال روس يعنى چيچاگف، و يتگنشتاين، پلاتوف، ارمولوف و كوتزوف بقاياى سپاه ۶۰۰ هزار نفره او را به سمت غرب جارو مى كردند.
ناپلئون براى ورود به نقاط امن تر اكنون تنها بايد از رود «بره زينا» مى گذشت حال آن كه روس ها با خراب كردن بخشى از پل ها عملاً سپاه درمانده او را گير انداختند. ناپلئون تنها با چند فريب هنرمندانه توانست عمده قواى خود را از بره زينا عبور دهد در حالى كه نيروهاى باقيمانده او به دست روس ها قتل عام شدند. (تنها در پاى يكى از پل ها ۱۰ هزار سرباز فرانسوى كشته شدند.)
امپراتور شكست خورده فرانسه پس از آن كه از ورود به مينسك نااميد شد چاره را به عقب نشينى به ويلنا پايتخت ليتوانى دانست. روس ها البته خود را قبل از ناپلئون به ويلنارسانده بودند اما قلت نفرات آنها موجب شد تا فرانسوى ها آنها را عقب رانده و بتوانند وارد شهر شوند. اين جمعيت گرسنه كه اكنون شبيه اشباح شده بودند سراسيمه تنها به دنبال چيزى براى خوردن و سقفى براى استراحت و فرار از سرماى ۲۵ درجه زير صفر دسامبر بودند.
تارله وضع اين نبردها را چنين تصوير مى كند:
«اكنون نبرد وحشت انگيز مسكو به پايان رسيده بود اما ۴۲۰ هزار سربازى كه در ژوئن (۶ ماه قبل) از مرز گذشته بودند و از ۱۵۰ هزار نفرى كه بعد ها به آنها ملحق شدند چيزى جز چند واحد كوچك پراكنده باقى نمانده بود.» ناپلئون هفته بعد اندك نيروهاى باقيمانده خود را ترك كرد و شبانه با عبور از عرض آلمان قصد فرار به فرانسه را كرد و او براى آن كه كسى به او شك نبرد حتى اسكورت نيز با خود نبرد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)