از ماه مارس و بويژه ماه مه ١٩٣٩ به بعد ، مسکو مورد «لطف» برلن قرار گرفت، چرا که آلمان بنا به تجربه ترجيح مي داد تنها در يک جبههبجنگد. برلن قول داد تا قبل از دست اندازي بر لهستان به « حوزه نفوذ » شوروي درگاليسي شرقي و منطقه بالتيک و به سارابي ، احترام گذارد. مسکو تنها در آخرين لحظاتاين معامله را پذيرفت، نه با وسوسه به راه اندازي « انقلاب جهاني» يا با خيال « يورش به غرب » ، "Drang nach Western" ( يورش به غربي که مبلغ آلماني راست افراطي ،ارنست نولت، دائما در بوق و کرنا مي گذاشت) ، بلکه همانطور که چارلز ليندسليهاليناکس، وزير امور خارجه انگلستان ، روز ٦ مه ١٩٣٩ گفت : « به اين دليل که پاريسو لندن به لاس زدن با برلن ادامه مي دادند و مسکو نمي خواست يکه و تنها وارد جنگ باآلمان شود».
غرب در مقابل خبر پيمان شوروي و آلمان که « همچون بمبيبر فراز دنيا فرود آمد » (٦) ، چهره اي شگفت زده بر خود گرفت و خيانت شوروي را افشاکرد. در واقع فرانسوي ها و انگليسي هايي که در مسکو در ماموريت بودند از ١٩٣٣ نقشمخرب ايفا مي کردند و شوروي که نتوانسته بود به پيماني سه جانبه با فرانسه و انگليسدست يابد، مجبور شد براي به دست آوردن وقت لازم، توافق با برلن را به جان بخرد تابتواند بنيه اقتصادي و نظامي خود را براي ادامه جنگ تقويت نمايد.
٢٩اوت ١٩٣٩، فرمانده لوگت، مشاور فرانسوي نيروي هواييدر مسکو ( که بعدا به عنوان قهرمان گوليست اسکادران نورماندي و نيمن معروف شد)، حسننيت فرمانده ارتش شوروي ، ورشيلف را تاييد کرد و از استالين به مثابه « وارثالکساندر نوسکي و پتر اول » ياد کرد : « پيمان شوروي و آلمان با کنوانسيون هاي سريتکميل شد ، که خط فرضي اي در فاصله مرز شوروي معين مي کرد که نيروهاي آلمان حقنداشتند از آن عبور کنند و براي شوروي پوششي نظامي محسوب مي شد». (٧)
روز اول سپتامبر ١٩٣٩ آلمان به دليل بي اعتبار شدن « تفاهم » اعلام جنگ عمومي کرد ، تفاهمي که در سپتامبر١٩١٤ فرانسه را از گزند يورشحفظ کرده بود. ميکائل کارلي ، مورخ ، سياست « ملايمت پيشه کردن » فرانسه و انگلستانرا که ناشي از « ترس از پيروزي شوروي عليه فاشيسم » ميداند ، محکوم مي کند، آنها ميتر سيدند که نقش رهبري در جنگ با آلمان ، که براي اتحاد شوروي پيش بيني مي شد ،گسترش يابد و باعث استقرار نظام شوروي در مجموعه کشور هاي درگير گردد : در همهمراحل کليدي بين سالهاي ١٩٣٤-١٩٣٥ ، گرايش « ضد کمونيستي » نقشي تعيين کننده داشت ودر واقع « دليل مهم شروع جنگ دوم جهاني بود ». (٨)
١٧سپتامبر ، اتحاد شوروي که از پيشرفت نظامي آلمان درلهستان نگران بود ، اعلام « بي طرفي » در جنگ کرد، اما به اشغال گاليسي شرقي ادامهداد و در ماه سپتامبر-اکتبر خواستار « تضمين هايي» از طرف کشور هاي بالتيک شد. دررابطه با اين کشور ها ، لندن « اشغال بزک شده » آنها توسط آلمان را از سر تسليمپذيرفت (٩) ، اما انگليس از آن پس همانقدر نگران پيشرفت رايش بود که نگران « پيشروي هاي روسها در اروپا ». شوروي از هلسينکي، متحد جديد برلن تقاضا کرد تا در مقابلپرداخت مبالغ لازم، به باز تعريف مرز ها بپردازد ، در برابر رد اين در خواست، شورويبا فنلاند وارد جنگ شد و با مقاومتي جدي مواجه گرديد. تبليغات غرب، با فنلاند،قرباني کوچکي که شجاعتش قابل تحسين بود، ابراز همدردي کرد.
بنا به نظر تاريخ نگارژان باپتيست درزول، ژنرالفرانسوي ويگاند و رئيس جمهور دالاديه، سناريو « رويا » و سپس « توهم » را طرحريختند، برنامه چنين بود : جنگ عليه شوروي در شمال وسپس در قفقاز. اما لندن ازتوافق ميان فنلاند و شوروي در ١٢ مارس ١٩٤٠ براي پايان جنگ استقبال کرد و همچنين ازپيشرفت نظامي ارتش سرخ به دنبال سقوط فرانسه خشنود گرديد ( نيمه ماه ژوئن شورويکشور هاي بالتيک و اواخر ژوئن بسارابي شمالي -بوکوين را اشغال کرد). سپس ستافوردکريپس، تنها فرد طرفدار شوروي دستگاه اداري انگلستان به مسکو گسيل شد و از آن پسلندن پيشرفت شوروي در کشورهاي بالتيک را بر پيشرفت آلمان ترجيح داد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)