تحقيقات اخير تاريخشناسان انگليسي زبان ، بر اساستئوري هاي کارشناسان برجسته اي چون ب.لويس، نامير و آلن جان پرسويل تيلر وياروزنامه نگار آلکساندر ورت، شرايطي که منجر به اتخاذ چنين تصميمي از جانب اتحادشوروي شد را ترسيم مي کند. اين اسناد نشان مي دهد که چگونه فرانسه و انگلستان، بهتشويق ايالات متحده ، با پا فشاري بر سياست « ملايمت پيشه کردن » خويش ، به بيانديگر تسليم در مقابل دولت فاشيست آلمان، موجبات شکست برنامه « امنيت جمعي » شورويبراي حفاظت از کشور هاي مورد تهديد رايش، را فراهم کردند. اين سياست منجربه امضاتوافقنامه مونيخ در ٢٩ سپتامبر ١٩٣٨ شد که بر اساس آن پاريس، لندن و رم به برلناجازه دادند تا از همان فرداي امضاء توافقنامه، سودت ها (مناطق آلماني زبانچکسلواکي، م) را به خود الحاق سازد .
مسکو در برابررايش سوم که در شرق از « فراغ بال کامل » بر خوردار بود ، در اين منطقه منزوي شده و براي آنکه موقتا در امان باشد، با برلنپيمان « عدم » را به امضا رساند.
به اين ترتيب ماموريت هيئت فرانسوي – انگليسي اعزامشده به مسکو از ١١ تا ٢٤ اوت، در جهت انصراف نظراتي که خواستار تشکيل جبهه مشترک باشوروي بودند، پس از الحاق « بوهم » و « مورادي » و نزديک شدن « سلواکي» به مثابهکشور پيراموني به آلمان، به پايان رسيد. مسکو خواستار اتحاد خودبخودي و دوجانبه سال١٩١٤بود که بر اساس آن مي بايست لهستان و روماني ، يعني کشورهاي جزء قلمرو « کمربند امنيتي » ضد بلشويکي ١٩١٩ با کشور هاي بالتيک که براي « روسيه اروپايي »(٤) حياتي بودند، متحد مي شدند .
دراکس، درياسالار انگلستان و دومانک، ژنرال فرانسوي ميخواستند بار همه چيزرا به تنهايي بر دوش مسکو بگذارند. آنها به سادگي چنين مي گفتند : « مي بايست آلمان را با معاهده اي انگليسي – فرانسوي – شوروي تهديد کرد ، به اينترتيب جنگ را تا پايان پاييز و زمستان به تاخير مي اندازيم».
اما هنگامي که فرمانده کل ارتش سرخ، کلمنت ورشيلف، کهفردي «صريح و دقيق» بود ، روز ١٢ اوت بررسي مشخص « نقشه هاي عملياتي عليه کشورهايم» را به فرماندهان ارتش انگلستان و فرانسه پيشنهاد کرد، آنها بر ناتواني خويشاذعان کردند. پاريس و لندن تصميم راسخ داشتند که هيچ کمکي به متحدين شرقي خود نکنندو بار را بر دوش اتحاد شوروي گذاشتند، اما در عين حال انجام وظيفه محول شده به اورا برايش نا ممکن ساختند چرا که به ويژه ورشو وهمچنين بخارست، هرگز به ارتش سرخ حقعبور ندادند. البته پاريس و لندن بدون نظر خواهي از لهستان ، ازقول اين کشور« تضمين » هايي ارائه دادند و ادعا کردند که به دليل وتوي کلنل ژوزف بک ( وزير امور خارجهلهستان، م ) ، که هوادار آلمان بود، دست و پايشان بسته است (وتويي که خودشان پنهانيآنرا تشويق هم مي کردند). ژوزف بک هميشه اين جمله از وصيتنامه ژوزف پيلودسکي، کهقبل از او وزير بود را شاهد مي آورد : « ممکن است آزاديمان را با آلمان ها از دستبدهيم، اما با روس ها روحمان را مي بازيم».
اما اصل قضيه ساده تر بود، لهستان در سال ١٩٢٠-١٩٢١،با کمک فرانسه گاليسي شرقي را از شوروي جدا کرده بود (٥) و از آنجا که بر طمع روزافزون آلمانها از سال ١٩٣٤ به بعد چشم بسته بود، بيشتر از اين واهمه داشت که ارتشسرخ بخواهد اين منطقه را باز پس گيرد. به همين ترتيب، روماني نيز در واهمه از دستدادن « بسارابي » بود که در سال ١٩١٨، باز هم با کمک فرانسه، از روسها گرفته بود. شوروي هيچ « تضميني» هم از کشور هاي بالتيک که استقلالشان را در سال هاي ١٩١٩-١٩٢٠کسب کرده بودند و ادامه حياتشان را در دايره نفوذ آلمان، مديون وجود « کمربندامنيتي » ضد کمونيستي مي دانستند، نتوانست بدست آورد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)