پس از بهبود از آسیب دیدگی در سال 1944 او دوباره به عنوان فرمانده به جبهه غرب منتقل شد. سرانجام او وارد اسکادران 44 شد که مجموعه ای از نخبگان آلمانی را در خود جا داده بود.
در دومین ماموریتش در این اسکادران، پس از یک درگیری مرگبار و نابرابر با یک فروند موستانگ آمریکایی مورد اصابت قرار گرفت ولی مهارت بالای او باعث شد از مرگ حتمی نجات پیدا کند. در لحظه فرود به شدت با زمین برخورد کرد و ضربه سختی به گردنش وارد شد. این مسئله باعث شد او تا پایان جنگ در بیمارستان بستری شود.
پس از جنگ او از معدود خلبانان جبهه شرق بود که به اسارت روس ها در نیامد. این امر به دلیل دستیابی آمریکایی ها به او بود. چندین ماه در اسارت نیروهای انگلیسی و امریکایی بود و سرانجام هم آزاد شد.
در سال 1956 هم به نیروی هوایی جدید آلمان پیوست و در سال 1976 هم بازنشسته شد. در سال 1983 هم این خلبان شجاع و با اخلاق آلمانی به دلیل یک تصادف در اتوبان کلن به شدت مصدوم و سپس جان سپرد.
خاطره ای از یک نبرد:
امروز 5 اکتبر 1943 بود و روزی خسته کننده، صبح امروز ماموریت خود را برای اسکورت چند هواپیما آغاز کردم. در حین پرواز حدس زدم که امروز روز آرامی خواهد بود. اما پس از نیم ساعت فهمیدم اشتباه کرده ام. صدای مسلسل یکی از جنگنده های خودی مرا متوجه حمله روس ها کرد. یکی از هواپیماهای دشمن را دیدم و به سمتش حمله کردم. در لحظه ای که قصد شلیک داشتم یکی از هواپیماهای خودی از مقابلم رد شد... لعنتی ... شانس آورد. اما من شانس نیاوردم رگبار سنگین شکاری روس قسمت بالای کابین مرا در هم شکست.
بلافاصله با تمام قدرت هواپیما را به پهلوی راست انداخته و حلقه ای افقی ایجاد کردم. خلبان روس دیر فهمید که در تیررس من قرار گرفته است. پس از پایان شلیک مسلسل هایم، جنگنده روسی در آسمان منفجر شده بود...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)