4-1
«تقریبا ساعت دو و نیم بعد از ظهر بود که از خواب بیدار شدم .با یک احساس خوب و عجیب بود که اتفاق چند ساعت پیش نتونسته بود روحیه م رو خراب کنه . هر چند که وقتی یادش می افتم یه حالت بدی بهم دست می داد اما با یادآوری شهامت کیوان مسئله کمرنگ می شد . از جام بلند شدم و دست و صورتم رو شستم .خیلی دلم می خواست که همین الان برم رو تراس ببینمش اما ساعت دو و نیم بعد از ظهر وقت مناسبی نبود . رفتم پایین که دیدم زهرا خانم و مامانم تو سالن نشستن و دارن با همدیگه صحبت می کنن و تا زهرا خانم منو دید ، بلند شد و اومد جلو و بغلم کرد و گفت »
-الهی صد هزار مرتبه به درگاهت شکر ، خدا خیلی بهمون رحم کرد . اگه برده بودنت خدا می دونه الان باید چه خاکی تو سرمون می کردیم .
«مامانم اومد جلو و بغلم کرد و صورتم رو بوسید که خیسی اشکش نشست تو صورتم . وقتی از تو بغلش در اومدم و به چشماش نگاه کردم گفت »
-اگه اتفاقی برای تو افتاده بود الان باید چیکار می کردم ؟
« انگار همه تازه متوجه وخامت اتفاقی که برای من افتاده بود شده بودن و ارزش کاری رو که کیوان کرده بود می فهمیدن . همون جور که با مامانم می رفتیم طرف آشپزخونه گفت
-یا برای امشب یا فردا شب دعوتش کن شام بیاد اینجا . باید حتما ازش قدردانی کنیم . با این کاری که کرد خیلی مدیونش هستیم .
«در تمام مدت نهار صحبتها حول و حوش قهرمانی کیوان بود و شکر به درگاه خدا که مسئله به خیر گذشته . با هر تعریفی که از کیوان می شد ، بیشتر بهش علاقه مند می شدم . راستش از رفتار امروز صبح خیلی شرمنده بودم که قبل از بیرون رفتنم باهاش بدرفتاری کرده بودم . ناهار که تموم شد رفتم بالا تو اتاقم و صبر کردم تا ساعت چهار بشه و بعدش رفتم تو تراس که دیدم لبه دیوار تراس شون نشسته و تا منو دید از جاش بلند شد و اومد جلو وگفت»]
-سلام ؛ حالتون خوبه ؟
-ممنون، خوبم.
«به صورتش نگاه کردم یه صورت مردونه و قشنگ دیدم .چشمای نجیب و مهربون اما بلاتکلیف . نمی دونم چرا یه مرتبه خیلی براش ناراحت شدم . یاد حرفای دیشب ش افتادم و گفتم » -از اون دوست تون چه خبر ؟
-خبری ازش ندارم.
-فکر نکنم دست به خودکشی زده باشه .
«شونه هاشو انداخت بالا که گفتم »
-باید ازتون تشکر کنم اما نمی دونم چه جوری.
-ای باب ، پروندن چند تا لاشی لوشی که دیگه کاری نداره .
-چند تا چی؟
-یعنی لات .آدم بد .
-نه ،yow ara a hero<o></o>
-چی؟
-یعنی یه قهرمان .
-کی ؟من ؟
-آره ،تو
-این حرفا چیه بابا . وظیفه م بود . شما دختر همسایه ما هستی . دیگه اینم نکنیم چیکار کنیم
-ببخشید ، من بضی چیزها رو نمی فهمم
-یعنی باید این کار رو می کردم . در ثانی ، کاری نداشت که .
-چرا ، کار خیلی بزرگی بود . چی بهش می گین ؟ شما خیلی کارتون رو کم می گیرین ؟ نمی دونم به فارسی چی می شه ؟
-شکسته نفسی.
-آهان همین .
-نه بابا، قابل نداشت . از این به بعدم هر کاری داشتین رو من حساب کنین .
-مرسی ، راستی می خواستم امشب برای شام دعوت تون کنم خونهمون . امیدوارم جایی کار نداشته باشین .
-امشب؟
-نمی تونین بیاین؟
-نه،یعنی چرا
-می تونیم بذاریم برای فردا شب.
-نه ، یعنی همین امشب خوبه . یعنی هر جور خودتون می خواین .
«حسابی هول شده بود . خنده م گرفت .اونم خندید و گفت»
-اونجا اگه کسی بخواد کار بکنه ، روزی چقدر درامدشه؟
-بستگی داره به اون کار . اگه سخت کار کنه تا روزی صد دلار درامد داره .البته به خارجی ها کمتر پول می دن .
-اگه می شد برم اون طرفا خیلی خوب بود
-اونجا کمتر ایرانی ها کارهای پایین انجام می دن .
-یعنی چی؟
-اونجا ایرانی ها با فکرشون کار می کنن و درامد خوبی دارن .
«یه نگاهی با حسرت به من کرد و گفت
-حیف که ویزا نمی دن و گرنه خیلی عالی می شد .
«همون زمان که داشت این حرف رو می زد ، من داشتم با خودم فکر می کردم ، چه طوری می تونستم بهش کمک کنم ؟ تنها راه ویزا گرفتن در اون زمان ازدواج بود . دوباره نگاهش کردم . این دفعه با یه چشم دیگه ، یعنی کیوان می تونیت برای من شوهر مناسبی باشه ؟ اگه از نظر فداکاری می خواستم حساب کنم که آزمایش خودش رو پس داده لود اما از نظرهای دیگه چی ؟
-چه مدت دانشگاه بودی؟
-تقریبا دو سال.
-چه رشته ای؟
-یه رشته گلابی.
-چی؟
-یه رشته بی خود .اصلا به درد نمی خوره .
-می دونی ، اگه لیسانس داشتی راحت تر می تونستی ویزا بگیری .
-اگه داشتم!
«بهش خندیدم و گفتم » -شب منتظرتم. فعلا خدانگهدار .
-صبر کن
«اینو گفت و رفت تو اتاقش و یه لحظه بعد اومد بیرون . دستاشو پشتش گرفته بود . سرشو انداخت پایین و گفت »
-می دونین ؟ شما خیلی قشنگ فارسی حرف می زنین . و خیلی هم خوشگلین .
-همین مرسی رو هم که می گین یه جوریه .
-چه جوری؟
-یه جور قشنگ
«خندیدم و گفتم بازم مرسی »
«اونم خندید و دستاش رو از پشتش در آورد . یه گل سرخ قشنگ تو دستش بود . گرفت جلو من و گفت »
-یه گل قشنگ برای یه گل قشنگ . هر چند که به خوشگلی اون گل نیس اما هر چی باشه ، گله .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)