1-8
. به خاطر همین مسئله ، دانشگاه تو خوابگاه بهش یه اتق دادن و یه پولی م بهش به عنوان هزینه تحصیل دادن ، هر ماه براش در نظر گرفتن و یه مبلغم به عنوان جایزه بهش دادن . دیگه سهراب شده بود قهرمان دانشگاه ، حالا دیگه ، اگر چه خیلی دلم می خواست براش نفر اول باشم و مثل همون روزی که ازم حمایت کرده بود ، عشق رو تو چشماش ببینم ، اما دیگه اصلا درست نبود که طرفش برم . از دست سهراب بیشتر از هیشه حرص می خوردم با این که نزدیک دو ماه از اون جریان می گذشت ، اما هنوز ته قلبش منو نبخشیده بود هر جا منو می دید ، راهش رو کج می کرد و از یه طرف دیگه می رفت و یا تا می دید که دارم می رم طرفش ، زود سرشو با حرف زدن و صحبت کردن با دخترای دیگه گرم می کرد . اگه زورم بهش می رسید انقدر می زدمش که بمیره . و چون دیدم که رفتارش عوض نشد ، منم دیگه طرفش نرفتم . تا این که اون جریان اتفاق افتاد . پنج شنبه بود . ماشینم روز قبلش روشن نمی شد و گذاشته بودمش برای تعمیر و با اتوبوس می اومدم دانشگاه و می رفتم . خلاصه داشتم می رفتم طرف ایستگاه اتوبوس برم خونه که یه مرتبه یه ماشین کورت مشکی خیلی شیک جلو پام زد و رو ترمز . یه آن ترسیدم و خودمو کشیدم عقب .
اومدم یه چیزی به راننده اش بگم اما شیشه هاش دودی بود و توش معلوم نبود . حدس زدم که باید یکی از این پسر پول دارا باشه که شوخی اش گرفته . داشتم از بغلش رد می شدم برم که شیشه اش رو داد پایین و گفت : افتخار می دین که تا منزل در خدمت تون باشم ؟ تا توی ماشین رو نگاه کردم قلبم از کار ایستاد .....بود !یه جیغ آروم کشیدم و تا اومدم بگم آقای .....شمائین که انگشتش رو گذاشت رو لب ش و گفت : هیس !خواهش می کنم اسمم رو بلند نگین . برگشتم و پشتم رو نگاه کردم . سارا با چند تا دیگه از دخترا داشتم منو نگاه می کردن . می دونستم که الان حاضرن نصف عمرشون رو بدن اما بفهمن اون کیه که با این ماشین شیک اومده دنبال من . .....بهم اشاره کرد که سوار شم ، منم بی معطلی سوار شدم . همون موقع هم خیال داشتم که به محض این که فردا بچه ها رو تو دانشگاه دیدم ، بهشون بگم دیروز .... بوده که اومده دنبالم . می خواستم این خبر به گوش سهراب برسه که انقدر خودشو برای من نگیره . اما فعلا وقتش نبود چون اگه می فهمیدن ، می ریختن دور و ور ماشین و ممکن بود بازم جریان سهراب تکرار بشه . این دفعه نمی خواستم کلک بخورم و یکی دیگه رو دستم بلند بشه .
خلاصه سوار ماشین شدم و ...... با سرعت حرکت کرد که گفتم : چه جوری فهمیدین که این جا درس می خونم ؟ یه نگاه به من کرد و گفت : از شاهین !اگر چه سعی می کرد که نگه اما نمی تونه خودشو نگه داره . حتما باید در هر دقیقه حداقل دو تا جمله تکراری و یه جوک بی مزه تعریف کنه . یه لبخند زدم و گفتم : ماشینم خراب شده و گر نه همیشه با ماشین میام دانشگاه .- اگه مایل باشین می تونم ترتیب تعمیرش رو براتون بدم .- خیلی ممنون فکر کنم فردا حاضره . مامانم ترتیبش رو داده .- وقت دارین بریم یه جا و یه قهوه با هم بخوریم ؟ «انگار داشتن تو دلم قند آب می کردن اما خیلی آروم ساعتم رو نگاه کردم و گفتم »اگه یه ساعت بیشتر نشه آره . بلافاصله از وسط راه مسیرش رو عوض کرد و همون جور که رانندگی می کرد گفت : من همیشه مجبورم که مثلا برای خوردن یه قهوه یا یه شام و یا حتی قدم زدن جایی رو انتخاب کنم که یه ایرونی توش نباشه . گفتم : یعنی از این موضوع ناراحتین ؟ نه !سوئ تفاهم نشه اما ما هنرمندام یه وقتایی احتیاج داریم که مثل مردم عادی زندگی کنیم. فقط یه لبخند بهش زدم که پاکت سیگارش رو در آورد و بهم تعارف کرد که ازش تشکر کردم و خودش یکی از توش برداشت و روشن کرد و- گفت : شاهین می گفت که قراره برین ایران . گفتم : بله ، چند وقت دیگه . گفت : خیلی باید جالب باشه . متاسفانه با موقعیتی که من دارم ، برام امکانش نیست .-
یعنی ممکنه اشکالی پیش بیاد ؟- گفت : حتما .- خب می تونین از سفارت سوال کنین.- به ریسکش نمی ارزه . -راستی تعطیلات تون کی شروع می شه ؟- بعد از امتحانات ، تا چند وقت دیگه امتحانات شروع می شه- . .....گفت : اگه مایل باشین ، می تونم ترتیبی بدم که تو این توری که تا چند هفته دیگه به اروپا دارم ، یه جایی ام برای شما در نظر بگیرن .- فکر نکنم مادرم موافقت بکنه . یه نگاه به من کرد و با لبخند استهزا آمیز پرسید : شما چند سال تونه ؟ سرمو برگردوندم و از شیشه بیرون رو نگاه کردم و هیچی نگفتم . یه خرده که گذشت- گفت : فکر می کردم که بعد از دیدار اون شب ، هر زوری باشه با من تماس می گیرین . -چه طور می تونستم ؟ شماره تونو نداشتم -. گفت : می تونستین تو تلویزیون ....برام پیغام بذارین . گفتم : به فکرم نرسید . گفت : به فکرتون نرسید یا ..... حرفش رو بریدم و گفتم : خیلی طول می کشه تا برسیم ؟- نه !نه !تقریبا رسیدیم .- چند دقیقه بعد جلوی یه بار نگه داشت و گفت : جای دنج و خلوتیه . بعد ماشین رو خاومش کرد و پیاده شد . منم پیاده شدم و کتابامو همونجا رو صندلی ماشین گذاشتم . اومد این طرف و خودش در ماشین رو بست و بازوی منو گرفت و گفت : حتما از این جا خوشتون میاد . راه افتادیم طرف بار و تا جلوی درش رسیدیم ، یه سیاه پوست به ...... سلام کرد و در را براش باز کرد و رفتیم تو . جای خیلی قشنگی بود اما نمی دونم چرا بی خودی ترسیدم . دو تایی رفتیم و. سر یه میز نشستیم و یه گارسن ، با لباس خیلی شیک ، مودبانه اومد جلو و تعظیم کرد و سفارش گرفت و رفت که گفتم : جای خیلی قشنگیه !-
یه کلوپ خصوصیه ، فقط مخصوص اعضا ! دوباره یه سیگار روشن کرد و گفت : چهره فتوژنیکی دارین ، حیفه ازش استفاده نکنین ، من مطمئن هستم که با این زیبایی ، خیلی زود نرده بان ترقی رو طی می کنین .- گفتم : بدون هنر ؟ - هنر همین زیبایی شماست .- یعنی باید فقط بیام جلوی دوربین ؟- نه خب !باید تعلیم ببینین .- تعلیم رقص ؟ -هم رقص ، هم صدا !با یکی دو ماه تمرین و چند تا آهنگ ، می شین مثل .....فکر می کنین اونا چه جوری معروف می شین ؟ اولش یه تست می زنیم بعد -گفتم : ولی من شنیدم که ......چندین ساله خوانندهس ولی فقط یک ساله که معروف شده .- به خاطر این که کسی رو نداشته بهش کمک کنه اما شما دارین .- مثلا کی ؟- خود من ، من حاضرم کمکتون کنم .- گفتم : به چه صورت ؟- از نظر مالی و ارتباطی .
-منظورم این بود که در ازا این لطف شما ، من باید چکار بکنم ؟- شما فعلا در موردش فکر بکنین ، این مسائل حل می شه . تو همین موقع گارسون برامون قهوه آورد و گذاشت جلومون . همونجور که توش شیر و شکر می ریختم گفتم : من در مورد دنیای هنر چیزایی شنیدم که .....- نصف بیشتر این حرفا شایغه س . به طور مثال اگه همین امروز کسی ، من و شما رو با هم ببینه ، چه شایعاتی که یه شبه سر زبونا نمی افته . در صورتی که منوشما مثل دو تا دوست ، با هم اومدیم یه قهوه بخوریم و بعدش من شما رو می رسونم منزل و تموم می شه .- نیش صحبتش رو حس کردم ، یعنی اگه جواب منفی بهش بدم دیگه نمی بینمش . سرم رو با قهوه گرم کردم که گفت : دارم برای آلبوم جدیدم ، یه طرح و مدل تازه و ابتکاری می ریزم ، دلم می خواد شما هم توش شرکت داشته باشین .-
یعنی من هنوز از راه نرسیده ، آلبوم بدم بیرون ؟- نه! نه! یعنی نه به این صورت ، یه آلبوم حدودا صد هزار دلار هزینه برمی داره .- پس چه طوری ؟- شما در کنار من .- به عنوان یه مدل ؟- نه فقط یه مدل ، چند تا ترانه دو صدایی و یکی دو تام آهنگ که خودتون تنهایی می خونین .- چرا برای این کار منو انتخاب کردین ؟- یه لبخند زد و کمی از قهوه اش رو خورد و گفت : چهره تون !چهره تون خیلی شرقیه ، یه زیبایی شرقی بکر .- خب شرقی ها به این طور صورت ها و چهره ها عادت دارن .- اما من نمی خوام این آلبوم جدید رو برای شرقی ها بدم بیرون .- متوجه نمی شم ؟- ببینین ، یه آلبوم هزینه زیادی داره . تا حالام هیچ آلبومی ، حتی پول خودش رو برای یه خواننده در نیاورده . یهنی از بس از رو یه سی دی کپی می گیرن ، فروش آنچنانی نداره .- گفتم : پس چرا این کار رو می کنین ؟- اینا فقط زمانی که یه آلبوم ایرانی بدیم بیرون . اما من خیال دارم یه خرده گسترده تر عمل کنم . یعنی یه آلبوم بین المللی تو نظرمه ، چیزی که در بین آمریکایی ها و اروپایی ها قابل ارائه باشه ، یه چیز خارجی همراه با تم شرقی ، یه چیز جدید و ابتکاری می شه .- راستش نمی دونم چی بگم چون اطلاعات زیادی در مورد موسیقی ندارم اما باید این ، یه کار تازه و جالبی باشه . گفت : حتما هست . برای همین هم اصرار دارم که شما پیشنهادم رو قبول کنین ، مطمئن باشین که ابن آلبوم باعث می شه که شما ره ده ساله رو یه ساله طی کنین ، این یه آکازیونه برای شما .-
ولی من می دونم که مادرم مخالفت می کنه .- راضیش کنین ، شما با این آلبوم معروف می شین ، و هزینه ای براتون نداره ، می دونین یه سفر برای دوبی چقدر درآمدشه ، می دونین اماراتی ها چقدر پول دارن و حاضرن برای یه خواننده زیبای شرقی چقدر پول بدن ، در نظر بگیرین که دختری به زیبایی شما ، با چند ترانه نیمه عربی و نیمه آمریکایی بره دوبی . اینو گفت و یه سوت کشید و بعدش یه سیگار دیگه روشن کرد و گفت : در موردش خوب فکر کنین ، این شانسی نیست که هر روز سراغ آدم بیاد ، استارت یه خواننده جدید با خواننده ای مثل من ، مثل یه سکوی پرتابه مخصوصا که منم نظر مساعدی نسبت به شما دارم ، این خیلی بهتون کمک می کنه و شاید فقط صحبت از یه «پارتنر » تنها نباشه ، شاید این شروع یه چیزایی باشه . سرمو انداخنم پایین و یه لحظه بعد به ساعتم نگاه کردم و گفتم : دیگه باید بر گردیم . گفت : خیال داشتم کلوپ رو بهتون نشون بدم ، خیلی قشنگه ، بولینگ استخر و میز های بازی و ....-.شاید دفعه دیگه .
- هر جور که مایلید . بعد از جاش بلند شد و صندلی رو برام کشید عقب و منم بلند شدم و گارسون اومد جلو و یه تعظیم بهش کرد و اونم بهش یه انعام خوب داد و با هم از کلوپ اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم و تقریبا نیم ساعت بعد ، جلو خونه مون پیاده ام کرد و موقع رفتن ، کارتش رو بهم داد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)