صفحه 21 از 46 نخستنخست ... 1117181920212223242531 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #201
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    آنان که خاک را

    تمام دلم دوست داردت
    تمام تنم خواستار توست
    بیا و به چشم قدم گذار
    که این همه در انتظار توست
    چه خوب و چه خوبی ، چه نازنین
    تو خوب ترینی ، تو بهترین
    چه بخت بلندی ست یار او
    کسی که شبی در کنار توست
    نظر نه به سود و زیان کنم
    هر آنچه بگویی همان کنم
    بگو که بمان ، یا بگو بمیر
    اراده ی من اختیار توست
    به گوشه ی چشمی نگاه کن
    ببین چه به پایت فکنده ام
    مگر به نظر کیمیا شود
    دلی که چنین خاکسار توست
    خموشی ی شب های سرد من
    چرا نشود پر ز شور عش
    که لغزش آن دست های گرم
    به سینه ی من یادگار توست
    ز میوه ی ممنوع حیف و حیف
    که ماند و به غفلت تباه شد
    وگرنه تو را م یفریفتم
    که سابقه یی در تبار توست
    چنین که ملنگم ، چنین که مست
    که برده حواس مرا ز دست ؟
    بدین همه جلدی و چابکی
    غلط نکنم ،‌ کار کار توست
    به دار و ندارم نگاه کن
    که هیچ به جز عاشقی نماند
    تمام وجودم همین دل است
    تمام دلم بی قرار توست

  2. #202
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    گو آفتاب براید

    ایات مصحف عشقم
    کس خواندنم نتواند
    وان کس که مدعیم شد
    غیر از دروغ نخواند
    چونان سیاوش پکم
    از دود و شعله چه بکم
    آتش به رخت سفیدم
    خکستری نفشاند
    دل ا برابر یاران
    چون گل به هدیه نهادم
    دیوانه آن که به تهمت
    خون از گلم بچکاند
    آن شبنمم که سراپا
    در انتظار طلوعم
    گو آفتاب براید
    وز من نشانه نماند
    جان را به هیچ شمردم
    این است رمز حضورم
    دشمن بداند و دردا
    کاین نکته دوست نداند
    رویای باغ بهشتم
    در نقش پرده ی خوابت
    شیطان به کینه مبادا
    این پرده را بدراند
    چون صبح ،‌ ایت حقم
    تصویر طلعت حقم
    عاقل طلیعه ی حق را
    در گل چگونه کشاند ؟
    جز آفتاب و به جز من
    ظلمت زدا و صلا زن
    پیغام نور و صدا را
    سوی شما که رساند ؟
    گفتی چرا نکشندم
    زیرا هر آن که به کشتن
    جسم مرا بتواند
    شعر مرا نتواند

  3. #203
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    صدای تو

    صدای تو گرم است و مهربان
    چه سحر غریبی درین صداست
    صدای دل مرد عاشق است
    که این همه با گوشم آشناست
    صدای تو همچون شراب سرخ
    به گونه ی زردم دوانده خون
    چنین که مرا مست می کنی
    نشانی ی میخانه ات کجاست ؟
    به قطره ی شبنم نگاه کن
    نشسته به گلبرگ مخملی
    به مخمل آن نیمتخت سرخ
    اگر بنشانی مرا به جاست
    صدای تپش های قلب من
    به گوش تو می گوید این سخن
    که عاشقم و درد عاشقی
    چگونه ندانی که بی دواست ؟
    ز جک جک گنجشک های باغ
    تداعی صد بوسه می کنم
    بیا و ببین در خیال من
    چه شور و چه هنگامه یی به پاست
    چه بی دل و بی دست و پا منم
    چنین که شد از دست دامنم
    چرا به کناری نیفکنم
    ز چهره حجابی که از حیاست
    دلم همه شد آب آب آب
    که سر بگذارم به شانه ات
    مگر بنوازی و دل دهی
    که فاش کنم آنچه ماجراست
    به زمزمه گوید زمان عمر
    که پای منه در زمین عشق
    به غیر هوای تو در سرم
    زمین و زمان پای در هواست

  4. #204
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    با قهر چه می کشی مرا

    با قهر چه می کشی مرا
    من کشته ی مهربانیتم
    یک خنده و یک نگاه بس
    تا کشته ی خود بدانیم
    ای آمده از سراب ها
    با خواب و خیال آب ها
    دارد ز تو بازتاب ها
    ایینه ی زندگانیم
    گر نیست به شانه ام سرت
    یا از دگری ست بسترت
    غم نیست که با خیال تو
    همبستر شادمانیم
    شادا !‌ تن بی نصیب من
    افسون زده ی فریب من
    مست است و ملنگ و بی خبر
    از دست و دل خزانیم
    انگار درون جان من
    سازی ست همیشه نغمه زن
    گوید به ترانه صد سخن
    از تاب و تب جوانیم
    افتاده چنین به بند تو
    می خواست مرا کمند تو
    گفتی که رهات می کنم
    دیدم که نمی رهانیم
    ای یار ، تبم ز عشق تو
    شورم ، طلبم ز عشق تو
    اما ز پیت نمی دوم
    بیهوده چه می کشانیم
    فریاد ، که جمله آتشم
    تا عرش لهیب می کشم
    با این همه نیست خواهشم
    تا شعله فرو نشانیم
    نزدیک ترین من ! همان
    در فاصله از برم بمان
    تا پک ترین بمانمت
    تا دوست ترین بمانیم

  5. #205
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    با کوله ی هفتاد و هشتاد

    تا زنده هستم زنده هستم
    تا زنده بر انصار بیداد
    با اسبی از توفان و تندر
    با نیزه یی از شعر و فریاد
    هر چند در میدان نبودم
    با دیو و دد جنگ آزمودم
    بس قصه کز میدان سرودم
    زانجا که باروت است و پولاد
    پیرم ولی از دل جوانم
    خوش می رود با کودکانم
    من مامک پر مهرشانم
    گیرم که دیگر مامشان زاد
    ای عمر احمدزاده پربار
    ای بخت روشن با جهاندار
    وان خیل دلبندان هشیار
    پیروز مندی یارشان باد
    جمعی که این سان مهربان بود
    یک روزه ما را میزبان بود
    فصل نشاط اصفهان بود
    در اعتدال ماه خرداد
    رفتیم و مأمن بی امان شد
    پر شور و شر نیم جهان شد
    از فتنه ی انصار بیداد
    ای اصفهان ، ای اصفهان ، داد
    در گیر و دار ترکتازی
    آموخت ما را سرفرازی
    سروی که در آشوب توفان
    سر خم نکرد از پا نیفتاد
    من کاج پیر استوارم
    از روزگاران یادگارم
    حیران نظر دارد به کارم
    بیدی که می لرزد ز هر بار
    بنیان کن کوان دیوم
    در شعر می توفد غریوم
    از هفتخوان خواهم گذشتن
    با کوله ی هفتاد و هشتاد

  6. #206
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    لعنت

    خواب و خیالی پوچ و خالی
    این زندگانی بود و بگذشت
    دوران به ترتیب و توالی
    سالی به سال افزود و بگذشت
    هر اتفاقی چشمه یی بود
    از هر کناری چشم بگشود
    راهی شد و صد جوی و جر شد
    صد جوی و جر ، شد رود و بگذشت
    در انتظار عشق بودم
    اوهام رنگینم شتابان
    گردونه شد بر گل گذر کرد
    دامان من آلود و بگذشت
    عمری سرودم یا نوشتم
    این ظلم و این ظلمت نفرسود
    بر هر ورق راندم قلم را
    گامی عبث فرسود و بگذشت
    اندیشه ام افروخت شمعی
    در معبر بادی غضبنک
    وان شعله ی رقصان چالک
    زد حلقه یی در دود و بگذشت
    کردم به راهش گلفشانی
    وان شهسوار آرمانی
    چین بر جبین ، خشمی ، عتابی
    بر بندگان فرمود و بگذشت
    با عمر خود گفتم که دیری
    جان کنده ای ، کنون چه داری
    پیش نگاهم مشت خالی
    چون لعنتی بگشوده و بگذشت

  7. #207
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    در طول راه

    پیر ماه و سال هستم
    پیر یار بی وفا ، نه
    عمر می رود به تلخی
    پیر می شوم ،‌ چرا نه ؟
    پیر می شوی ؟ چه بهتر
    زود می رسی به مقصد
    غیر از این به ماحصل هیچ
    بیش ازین به ماجرا ، نه
    هان ،‌ چگونه مقصد است این ؟
    مرگ ؟
    پس تولدم چیست ؟
    آمدیم تا بمیریم ؟
    این حماقت است ، یا نه ؟
    زاد و مرگ ما دو نقطه ست
    در دو سوی طول یک خط
    هر چه هست ، طول خط است
    ابدا و انتها نه
    در میان این دو نقطه
    می زنی قدم به اجبار
    در چنین عبور ناچار
    اختیار و اقتضا نه
    نه ،‌ قول خاطرم نیست
    می توان شکست خط را
    می توان مخالفت کرد
    با همین کلام : با نه
    زاد ما به جبر اگر بود
    مرگ ما به اختیار است
    زهر ، برق رگ زدن ، دار
    هست در توان ما، نه؟
    نه ، به طول خط نظر کن
    راه سنگلاخ سختی ست
    صاف می شود ، ولیکن
    جز به ضرب گام ها ، نه
    گر به راه پا گذاری
    از تو بس نشانه ماند
    کاهلان و بی غمان را
    مرگ می برد تو را ، نه
    گر ز راه بازمانی
    هر که پرسد از نشانت
    عابر پس از تو گوید
    هیچ ، هیچ ، کو ؟ کجا ؟ نه

  8. #208
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    غرور

    سال ها پیش از این به من گفتی
    که ((مرا هیچ دوست میداری؟))
    گونه ام گرم شد ز سرخی شرم
    شاد و سر مست گفتمت ((آری))

    باز دیروز جهد میکردی
    که ز عهد قدیم یاد آرم
    سرد و بی اعتنا ترا گفتم
    که دگر ((دوستت نمی دارم!))

    ذره های تنم فغان کردند
    که خدا را، دروغ می گوید
    جز تو نامی ز کس نمی آرد
    جز تو کامی ز کس نمی جوید

    تا گلویم رسید فریادی
    کاین سخن در شمار باور نیست
    جز تو، دانند عالمی، که مرا ؛
    در دل و جان هوای دیگر نیست

    لیک آرام ماندم و خاموش
    ناله ها را شکسته در دل تنگ
    تا طپش های دل نهان ماند؛
    سینه ی خسته را فشرده به چنگ

    در نگاهم شکفته بود این راز
    که ((دلم کی ز مهر، خالی بود؟))
    لیک تا پوشم از تو، دیده ی من؛
    بر گل رنگ رنگ قالی بود

    دوستت دارم و نمی گویم.
    تا غرورم کشد به بیماری!
    زانکه می دانم این حقیقت را
    که دگر دوستم..... نمی داری....
    ________________________________________________

    نه همين غمكده، اي مرغك تنها قفس است
    گــر تــو آزاد نباشي همــه دنيــا قفس است

    60187146022645756403


    آرزوی من اینست ؛ خداوند هیچگاه شاهد لبخند ابلیس بابت اشتباهات من نباشد


    EmAd.M

  9. #209
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    اشعار خانم سیمین بهبهانی

    اشعار خانم سیمین بهبهانی

    در این تاپیک قصد دارم آثار خانم سیمین بهبهانی رو قرار بدم

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #210
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دو روز دیگر عید میرسد :

    دو روز دگر عيد مي‌ رسد

    هميشه‌ دلم‌ شور مي‌ زند، هميشه‌ همين‌ اضطراب‌ من‌

    ترقه‌ ناگاه‌ مي‌ شود كه‌ مي‌ تركد روي‌ خواب‌ من‌

    چه‌ مي‌ شود آيا چه‌ مي‌ شود? به‌ هركس‌ و هرجا كه‌ مي‌ رسم‌

    هميشه‌ همين‌ پرسش‌ من‌ است‌، نمي‌رسد اما جواب‌ من‌

    مضرت‌ ذرات‌ را بگو كه‌ قدرت‌ تخريب‌ تا كجاست‌?

    تصور اين‌ آخرالزمان‌، گذشته‌ زحد نصاب‌ من‌

    نشانه‌ ويراني‌ دو شهر به‌ روي‌ دلم‌ مانده‌ چون‌ دو زخم‌

    گواه‌ به‌ جنگ‌ و جنون‌ بس‌ است‌، همين‌ دل‌ و اين‌ التهاب‌ من‌

    گشودن‌ دالان‌ به‌ زير خاك‌، كنام‌ و نهانگاه‌ اژدهاست‌

    ز خوفه‌ او تيره‌ مي‌ شود زمين‌ پر از آفتاب‌ من‌

    خدا اگر از هسته‌ نبات‌ خراب‌ جهان‌ را درست‌ كرد

    بشر كند از هسته‌ جماد درست‌ جهان‌ را خراب‌ من‌

    دو روز دگر عيد مي‌ رسد، بگو كه‌ دلم‌ شكوه‌ كم‌ كند

    مگر كه‌ بخندم‌ به‌ هر چه‌ هست‌ مگر كه‌ بكاهد عذاب‌ من‌

    مگر برسانم‌ به‌ اهل‌ دل‌ سرود و درود و خجسته‌ باد

    مگر كه‌ بنوشند تشنگان‌ زشعر روان‌تر زآب‌ من‌

    هميشه‌ دلم‌ شور مي‌ زند اگر چه‌ بگويد رفيق‌ شوخ‌

    كه‌ نغمه‌ ماهور بايدش‌ ز چنگ‌ من‌ و از رباب‌ من‌
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 21 از 46 نخستنخست ... 1117181920212223242531 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/