اسم در زبان پارسی به انواع زی تثسیم می گردد :
- اسم عام و اسم خاص
- اسم ذات و اسم معنی
- اسم جمع
- معرفه و نکره
- مفرد و جمع
- مفرد و مرکب
- جامد و مشتق
- مترادف ، متضاد و متشابه
- حالات اسم
- اقسام اضافه
- فرق اضافه و صفت
- مصغر
اسم عام و اسم خاص
اسم عام یا اسم جنس ، آن اسمی است که بین افراد همجنس و مشترک باشد و بر هر یک از آنها دلالت کند : مرد ، پسر، اسب ، باغ ، درخت .
اسم خاص یا اسم عَلَم ، آن اسمی است که بر فردی مخصوص و معین دلالت می کند : حسن ، اسفندیار ، رستم ، مهرداد ، بهروز ، تبریز ، تهران ، سهند ، رخش اسم خاص را جمع نمی بندند مگر در مواردی که مقصود از آن مثال یا مانند و نوع باشد : ایران در کنار فردوسی ها و سعدی ها و حافظ ها پرورده است .
که مقصود همانند فردوسی و سعدی و حافظ است و در حکم اسم عام می باشد و توسط " ها " جمع بسته می شود . ( این نوع جمع بستن از اروپاییان تقلید شده و در زبان فارسی در چنین مواردی از کلمه ی امثال استفاده می شد : " امثال سعدی و حافظ .
اسم ذات و اسم معنی
اسم اگر متکی به ذات خودش باشد و وجودش وابسته به دیگری نباشد آن را اسم ذات گویند و اگر به چیز دیگر وابسته باشد آن را اسم معنی می گویند :
- جامه ، نامه ، مرد ، پسر ، بلبل ، دیوار ، زاغ ، باغ ( اسم ذات )
- رنجش ، دانش ، کوشش ، سفیدی ، سیاهی ، راستی ( اسم معنی )
اسم جمع
اسم عام ، اگر به ظاهر مفرد و در معنی ، جمع باشد آن را اسم جمع می گویند :
دسته ، رمه ، گله ، طایفه ، لشکر ، خانواده .
معرفه و نکره
معرفه ، اسمی است که در نزد مخاطب ، معلوم باشد ، مثلا اگر کسی به مخاطب بگوید : " عاقبت خانه را فروختم و دکان ها را خریدم . " مقصود خانه و دکان هایی است که شما از آنها اطلاع دارید . نکره ، اسمی است که در نزد مخاطب ، معلوم و معین نیست ، " مردی را دیدم " " دوستی را دیدم "
مردی و دوستی برای شنونده معین و مشخص نیست .
علامت اسم نکره " ی " است که به آخر اسم اضافه می شود . " پیرزنی "
گاهی به جای " ی " نکره ، کلمه ی " یکی " پیش از اسم می آید .
" یکی گربه در خانه ی زال بود که برکشته ایام و بد حال بود "
گاهی اسم را هم ذکر نمی کنند و به همان کلمه ی " یکی " اکتفا می کنند .
" یکی بر سر شاخ و بن می برید خدواند بستان نظر کرد و دید "
اگر بخواهیم اسم نکره یی را معرفه کنیم " ی " نکره را از آخر آن حذف می کنیم
گاهی کلمه ی " آن " یا " این " پیش از اسم می آوریم و آن را معرفه می کنیم
مفرد و جمع
مفرد ، آن اسمی است که بر یکی دلالت کند : مرد ، شیر ، باغ ، پسر ، خانه
جمع ، آن اسمی است که بر دو یا بیشتر دلالت کند : مردان ، شیران ، باغ ها ، خوبی ها ، بدی ها
علامت جمع در زبان فارسی ، " ان " یا " ها " است که به آخر کلمات اضافه می شود . در زبان فارسی بعضی از کلمات را تنها با " ان " جمع می بندند و برخی با " ها " و بعضی را با " ان " و " ها " هر دو جمع می بندند .
- جانوران با "ان" جمع بسته می شوند : مردان ، زنان ، پسران ، شیران ، مرغان
- جماد و اسم معنی با " ها " جمع بسته می شود : سنگ ها ، فرش ها ، کتاب ها ، رنج ها ، خوبی ها ، بدی ها
- رستنی ها ( نباتات ) را با " ها " و " ان " جمع می بندند : درخت -> درخت ها ، درختان نهال -> نهال ها ، نهالان
- اعضا بدن آنهایی که جفت است بیشتر با "ها " و " ان " جمع بسته می شود : چشم ؛چشمها ، چشمان
- اعضای بدنی که جفت هستند و جمع بستن آنها با "ها " و "ان" صحیح است به شرح زیر است :
چشم ، ابرو ، مژه ، رخساره ، رخ ، لب ، زلف ، گیسو ، زلفک ، دست ، انگشت ، بازو ، زانو، رگ ، روده - بعضی از کلمات که زمان را می رسانند با " ها " و " ان " جمع بسته می شود : شب ، روز ، سال ، ماه ، روزگار
در کلماتی که به " ه" غیرملفوظ ختم می شوند در جمع "ه" آنها به "گ" تبدیل می شود : بنده -> بندگان ، تشنه -> تشنگان که بهتر است "ه" را باقی بگذارند و از نوع دیگر جمع استفاده کنند مثلاً خانه -> خانه ها
کلماتی که مختوم به " الف" یا " و" باشند در جمع به "ان" عموما پیش از علامت جمع " ی " افزوده می شود : دانا -> دانایان ، بینا -> بینایان ، پیشوا -> پیشوایان و در جمع با " ها" افزودن "ی" بهتر است جای -> جای ها ، مو -> موی ها ، پا -> پای ها
کلمه ی "نیا" که به معنی "جد" است در جمع ، پیش از علامت جمع "ک" اضافه می شود و می شود : نیاکان ، چون در اصل این کلمه نیاک بوده و در جمع به اصل خود باز می گردد .
"سر" و "گردن" هر گاه به معنی عضو بدن باشد با "ها" جمع می شود و هر گاه مقصود ، اشخاص بزرگ و رئیس باشد با " ان" جمع می شوند مثل : سران ِ لشکر کلمات زیر بر خلاف معمول ، همانند عربی با "ات" جمع بسته شده اند و صحیح آن است که از استعمال آنها خودداری شود :
باغ -> باغات ، ده -> دهات ، کارخانه -> کارخانه جات ، میوه -> میوه جات ، علاقه -> علاقه جات ، نوشته -> نوشته جات ، حواله -> حواله جات ، کوهستان -> کوهستانات روزنامه -> روزنامه جات ، پند -> پندیّات ، دسته -> دسته جات ، شمیران -> شمیرانات رقعه -> رقعه جات رقیمه -> رقیمجات
مفرد و مرکب
اسم مفرد یا ساده آن اسمی است که یک کلمه و بی جزء باشد : دست ، پا ، مرغ ، کار ، باف
اسم مرکب یا آمیخته آن اسمی است که از دو کلمه یا بیشتر ترکیب شده باشد : کارخانه ، باغبان ، کاروانسرا
اسم مرکب ممکن است از کلمات زیر ترکیب شود :
- از دو اسم : گلاب ، سراپرده ، کارخانه
- از دو فعل : کشاکش ، هست و نیست ، بود و نبود
- از اسم و صفت : نوروز ، سفید رود ، سیاه کوه
- از عدد و اسم : چارپا ، چارسو ، سه خواهر
- از فعل و صفت : شادباش ، زنده باد
- از دو مصدر : رفت و آمد ، تاخت و تاز ، برد و باخت
- از مصدر و اسم مصدر : جستجو ، گفتگو
- از حرف و اسم : بدست ( به معنی وجب )
- از اسم و پساوند : باغبان ، دهکده ، جویبار
اگر بخواهند دو کلمه یا بیشتر را ترکیب کنند ، به پنج مدل این کار انجام می شود :
- به خودی خود : باغبان
- با حذف کسره ی اضافه : سرمایه ، پدرزن
- با تقدم مضاف الیه بر مضاف : گلاب ، کارخانه
- با واسطه ی " الف " که میان دو کلمه افزوده شود : شبانه روز ، بناگوش ، زناشویی
- به واسطه ی " واو " که در میان دو کلمه آورده شود : زد و بند ، کار و بار ، رفت و آمد
در کلمات ِ جست و جو ، گفت و گو ، خان و مان ، می توان "واو" را ننوشت : جستجو ، گفتگو ، خانمان
در اسم مرکب : علامت جمع به آخر ، افزوده می شود : کارخانه ها ، سرمایه ها ، صاحبدلان ، توانگرزادگان
جامد و مشتق
جامد ، کلمه یی است که از کلمه ی دیگر بیرون نیامده باشد : دشت ، سرو ، کوه ، راه ، سر ، دست ، روز
مشتق ، کلمه یی است که از کلمه ی دیگر بیرون آمده بشد : ناله ، مویه ، بخشش ، رفتار ، کردار که از نالیدن ، موییدن ، بخشیدن ، رفتن ، کردن مشتق شده اند .
گروه کلمات ، مجموع کلماتی است که از یک ریشه و ماده مشتق شده باشند : پرنده ،پرش ، پریده ، پریدگی که همه از پریدن مشتق شده اند.
مترادف ، متضاد و متشابه
مترادف ، دو کلمه را گوید که در صورت ، مختلف و در معنی یکسان باشند : مرز و بوم ، تک و پو ، برگ و توشه ، جانور و حیوان .
متضاد ، دو کامه ای که در صورت ، مختلف و در معنی ضد هم باشند : جنگ و آشتی ، خوبی و بدی ، صلح و جنگ ، رفت و آمد .
متشابه ، دو کلمه که در تلفظ تقریبا یکی باشند و در نوشتن مختلف : خوار ، خار - خورده ، خرده - خاستن ، خواستن .
حالات اسم
اسم چهار حالت دارد : فاعلی ، مفعولی ، اضافه ، ندا
- حالت فاعلی ، یا اسنادی ، آن اسمی است که فاعل یا مسند الیه واقع شود و فاعل کلمه ای است که عمل یا صفتی را به وی نسبت دهیم یا سلب کنیم :
هوا گرم است . یوسف آمد . سهراب رفت . محمد نیامد . علی دانا نیست .
فاعل در جواب " که " یا " چه " واقع می شود : علی آمد ، بهمن رفت . آفتاب دمید .
که آمد ؟ علی . که رفت ؟/ بهمن . چه وزید ؟ آفتاب. - حالت مفعولی ، آن اسمی است که مفعول یا متمم واقع شود و مفعول یا متمم ، آن است که معنی فعل را تمام کند .
مثلا اگر بگوییم : اسفندیار آورد ، فعل " آورد " نیازمند متمم است و معلوم نیست ، اسفندیار چه آورده است و اگر گفته شود : اسفندیار کتاب را آورد ، معنی فعل با آن تمام می شود .
مفعول بر 2 قسم است : بی واسطه ، با واسطه .
مفعول بی واسطه یا مستقیم ، آن است که معنی فعل را بی واسطه ی حرفی از حروف (اضافه ) تمام کند : حسن کتاب را آورد . یوسف آب را ریخت . شاگرد ، کار خود را تمام کرده است .
مفعول بی واسطه غالبا در جواب " که را " یا " چه را " واقع می شود :
آموزگار ، دانش آموز را پند داد . آموزگار که را پند داد ؟ دانش آموز را .
علامت مفعول بی واسطه غالبا "را" است : خانه را خریدم ، درس را روان کردم .
در جایی که چند مفعول بی واسطه ، به طریق عطف ، به دنبال هم می آیند ، علامت مفعول بی واسطه ، به آخر مفعول آخر ، اضافه می شود و در سایر مفعول ها حذف می شود :
ایشان ، پدر و مادر خود را دوست دارند .
ولی در زمان قدیم ، علامت مفعول را به آخر همه ی مفعول ها اضافه می کردند : نوکر قلم ها را و کتاب ها را و کاغذ ها را از روی میز برداشت .
مفعول با واسطه یا غیر مستقیم ، آن است که معنی فعل را با واسطه ی حرفی از حروف اضافه تمام کند : از بدان بپرهیز و با نیکان درآمیز. مردمان را به زبان ، زیان مرسان .
مفعول با واسطه در جواب " از که ، از چه ، به که ، به چه ، به کجا ، از کجا ، برای که ، برای چه ، با که ، با چه " و مانند این ها می آید .
- حالت اضافه ، آن است که اسم مضاف الیه واقع شود .
بدان که اسم یا تمام است و محتاج به کلمه ی دیگر نیست : درس ، کتاب ، مرغ ، جلد ، باغ یا ناتمام است و معنی آن با کلمه ی دیگر تمام می شود : درس ِ امروز ، کتاب ِ علی
اسمی که دارای متمم است ، مضاف و متمم آن را مضاف الیه می گویند :
درخت ِ دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد
کلمه ی درخت ، مضاف و دوستی ، مضاف الیه و متمم آن است و همچنین کلمه ی کام ، مضاف و کلمه ی دل ، مضاف الیه . کلمه ی نهال ، مضاف و کلمه ی دشمنی ، مضاف الیه و متمم است . مضاف الیه گاهی یکی است : زنگ درس ، تاج خروس ، بال مرغ
و گاهی متعدد : مسعود سعد سلمان ، در باغ بهارستان ، خزانه ی دولت ایران .
علامت اضافه ، کسره یی است که به آخر مضاف و قبل از مضاف الیه آورده می شود : پند ِ سهراب ، بلبل ِ باغ ، برادرِ اسفندیار .
- حالت ندا ، آن است که اسم ، منادی واقع شود : خدایا ، شاها ، بزرگوارا ، خداوندگارا
علامت ندا " الف" ی است که به آخر اسم اضافه می شود و آن اسم را منادی می کند :
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگهدارد
هرگاه کلمه ای مختوم به " الف " یا " واو " باشد پیش از " الف " ندا حرف " ی " اضافه می شود گاهی در موقع ندا به جای " الف " در آخر کلمه ، پیش از منادی ، کلمات : " ای " و " ایا " می آید : ای خردمند
ایا شاه محمود ِ کشور گشای*****زمن گر نترسی بترس از خدای
اقسام اضافه
اضافه بر پنج نوع است : اضافه ی ملکی ، اضافه ی تخصیصی ، اضافه ی بیانی ، اضافه ی تشبیهی ، اضافه ی استعاری
- اضافه ی ملکی ، آن است که ملکیت و دارایی را برساند : کتاب یوسف ، خانه ی بهمن ، خداوند ِ خانه ، صاحب کار
اضافه ی تخصیصی ، آن است که اختصاص را برساند : زین اسب ، در خانه ، سقف اتاق
فرق میان اضافه ملکی و تخصیصی آن است که در اضافه ی ملکی ، مضاف الیه ، انسان و شایسته و قابل مالکیت است و در اضافه ی تخصیصی مضاف الیه ، غیر انسان و شایسته و قابل مالکیت نیست ؛ مثلا وقتی بگوییم خانه ی محمد ، یعنی خانه ای که ملک ِ محمد است .
- اضافه ی بیانی ، آن است که مضاف الیه ، نوع و جنس مضاف را بیان کند : ظرف ِ مس ، انگشر طلا
- اضافه تشبیهی ، آن است که در اضافه ، معنی تشبیه باشد :
فراش ِ باد ، مهد ِ زمین
اضافه ی تشبیهی بر دو نوع است :
- اضافه مشبه به مشبهٍ به : قد سرو ، پشت کمان
- اضافه ی مشبهٍ به به مشبه : تیر مژگان ، طبل شکم
- اضافه ی استعاری ، آن است که مضاف در غیر معنی حقیقی خود استعمال شده باشد : روی سخن ، دست روزگار
هرگاه مضاف ، مختوم به " الف " یا " واو " باشد بعد از مضاف و پیش از مضاف الیه ، "ی" اضافه می شود : آوای بلبل ، موی سر
فرق اضافه و صفت
صفت ، به صورت ، مانند مضاف الیه استعمال می شود ولی در معنی ، فرق می کند ، زیرا مقصود از صفت همان موصوف و مقصود است ولی در مضاف الیه همان مضاف نیست .
مثلا اگر بگوییم : آب صاف ، مقصود از صاف ، آب است و هر گاه بگوییم آب قنات ، می بینیم که قنات چیزی غیر از آب است.
مصغر
مصغر ، کلمه ای است که بر خُردی و کوچکی دلالت می کند : مردک ، پسرک ، طاقچه و گاهی برای تعظیم و تحقیر و ترحم می آید : طفلک ، زالک ، مامک
پیرزنی موی سیه کرده بود****گفتمش ای مامک دیرینه روز
ادامه دارد....
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)