مير داماد ، شنيدستم من،كه چو بگزيد بن خاك وطنبر سرش آمد واز وي پرسيدملك قبر كه : (( من رب، من ؟ ))***مير بگشاد دو چشم بيناآمد از روي فضيلت به سخن:اسطقسي ست - بدو داد جوب -اسطقسات دگر زو متقن .***حيرت افزودش از اين حرف ملكبرد اين واقعه پيش ذوالمنكه : زبان دگر اين بنده ي تومي دهد پاسخ ما در مدفن***آفريننده بخنديد و بگفت :(( تو به اين بنده ي من حرف نزن .او در آن عالم هم، زنده كه بود،حرفها زد كه نفهميدم من
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)