صفحه 12 از 46 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #111
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    شراب نور

    ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
    شراب نور به رگ های شب دوید بیا
    ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
    گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
    شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
    پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
    ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
    ز غصّه زنگ من و رنگ شب پرید بیا
    به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
    بهوش باش که هنگام آن رسید بیا
    به گام های کسان می برم گمان که تویی
    دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
    نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
    کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
    امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی
    مرا مخواه از این بیش ناامید بیا.

  2. #112
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    خورشید و شب

    زلف پرپیچ و خمت کو تا ز هم بازش کنم
    بوسه بر چینش زنم با گونه ها نازش کنم
    غنچه ی صبرم شکوفا می شود، اما چه دیر
    کو سرانگشت شتابی تا ز هم بازش کنم
    قصه ی رسواییم چون صبح عالمگیر شد
    کی توانم همچو شب آبستن رازش کنم
    در نگاه من زنی گنگ است و گنگی کامجوست
    کامبخشی مهربان کو تا سخنسازش کنم
    پرده ی شرمی به رخسار سکوت افکنده ام
    برفکن این پرده را تا قصّه پردازش کنم
    خفته دارد دل به هر تاری نوایی ناشناس
    زخمه ی غم گر زنی سازی نوا سازش کنم
    چون غباری نرم، دل دارد غمی غمخوار کو؟
    کاشنای این سبک خیز سبک تازش کنم
    من سرانگشت طلایی رنگ خورشیدم تو شب
    زلف پر پیچ و خمت کو تا زهم بازش کنم.

  3. #113
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    یک دامن گل

    چون درخت فروردین، پرشکوفه شد جانم
    دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم؟
    ای نسیم جان پرور، امشب از برم بگذر
    ورنه این چنین پرگل، تا سحر نمی مانم
    لاله وار خورشیدی، در دلم شکوفا شد
    صد بهار گرمی زا، سر زد از زمستانم
    دانه ی امید آخر، شد نهال بارآور
    صد جوانه پیدا شد، از تلاش پنهانم
    پرنیانِ مهتابم، در خموشی شب ها
    همچو کوه ِ پابرجا، سر بنه به دامانم
    بوی یاسمن دارد، خوابگاه آغوشم
    رنگ نسترن دارد، شانه های عریانم
    شعر همچو عودم را، آتش دلم سوزد
    موج عطر از آن رقصد، در دل شبستانم
    کس به بزم میخواران، حال من نمی داند
    زان که با دل پرخون، چون پیاله خندانم
    در کتاب دل، سیمین! حرف عشق می جویم
    روی گونه می لرزد، سایه های مژگانم!

  4. #114
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    پیچک

    آن یار که چون پیچک، پیوند به ما بسته
    بر شاخه ی ارزانم، صد بند بلا بسته
    زین بند گریزانم، هر چند که می دانم
    گر پای مرا بسته، از راه وفا بسته
    دریای روان بودم، یخ بستم و افسردم
    دمسردی ی ِ او ما را، این گونه چرا بسته،
    سنگین نفسم ازغم، در سینه فرومانده
    از سُرب مگر باری، بر دوش هوا بسته
    فریاد شبانگاهم، در ژرفی ی ِ شب گم شد
    یا مرغ فغان مرده یا گوش خدا بسته
    شاید که کند روشن، شب های مرا آن کو
    قندیل ثریا را، بر طاق فضا بسته
    پیراهن بختم را، ترسم نتواند دوخت
    خورشید که صد سوزن، بر سر ز طلا بسته
    چون عطر نهان ماندم، در غنچه ی نشکفته
    رخ از همه سو پنهان، در از همه جا بسته
    سیمین به خدا بندی، کان یار به پایم زد
    گیرم ز وفا بسته، دانم به خطا بسته.

  5. #115
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    دیوانگی


    یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
    هجرش دهم زجرش دهم، خوارش کنم زارش کنم
    از بوسه های آتشین، وز خنده های دلنشین
    صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم
    در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری
    از رشک، آزارش دهم، وزغصه بیمارش کنم
    بندی بپایش افکنم، گویم خداوندش منم
    چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم
    گوید مَیفزا قهر خود، گویم بکاهم مهر خود
    گوید که کمتر کن جفا، گویم که بسیارش کنم
    هر شامگه در خانه یی، چابک تر از پروانه یی
    رقصم بر ِ بیگانه یی، وز خویش بیزارش کنم
    چون بینم آن شیدای من، فارغ شد از سودای من
    منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم
    گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
    با گونه گون سوگند ها، بار دگر یارش کنم
    چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر
    تا این دل دیوانه را، راضی ز آزارش کنم.

  6. #116
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    شب...

    امشب به قصّه ی دل من گوش می کنی
    فرا مرا چو قصّه فراموش می کنی
    هوشنگ ابتهاج
    «سایه»

    شب چون هوای بوسه و آغوش می کنی
    دزدانه جام یاد مرا نوش می کنی
    عریان ز راه می رسم و پیکر مرا
    پنهان به بوسه های گنه جوش می کنی
    شرمنده پیش سایه ی پروانه می شوم
    زان شمع شب فروز که خاموش می کنی
    ای مست بوسه ی دو لبم، در کنار من
    بهتر ز بوسه هست و فراموش می کنی
    مشکن مرا چو جام که بی من شب فراق
    چون کوزه دست خویش در آغوش می کنی
    سیمین! تو ساقی ی ِ سخنی وز شراب شعر
    یک جرعه در پیاله ی هر گوش می کنی.

  7. #117
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    گل رؤیا


    آن که رسوا خواست ما را، پیش کس روا مباد!
    وان که تنها خواست ما را، یک نفس تنها مباد!
    آن که شمع بزم ما را با دَمِ نیرنگ کشت
    محفلش، یارب، دمی بی شمع شب فرسا مباد!
    چون گزیر از همدمی گردنکش و مغرور نیست
    با من از گردنکشان، باری، به جز مینا مباد!
    چون گل رؤیا به گلزار عدم روییده ایم
    منّتی از هستی ی ِ ما بر سر دنیا مباد!
    می توان خفتن چو در کوی کسی همچون غبار
    پیکر تبدار ما را بستر دیبا مباد!
    سایه ی ویرانه ی غم خلوت دلخواه ماست
    کاخ مرمر گون شادی از تو باد از ما مباد!
    ما و بانگ شب شکاف مرغک آواره یی
    گوش ما را بهره از شور هزار آوا مباد!
    غرق سرگردانی ی ِ خویشیم چون گرداب ِ ژرف
    هیچمان اندیشه از آشفتن دریا مباد!
    امشبی را کز مِی ِ پندار، مست افتاده ایم
    با تو، سیمین، وحشت هشیاری فردا مباد!

  8. #118
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    برگریزان


    برگریزان دلم را نوبهاری آرزوست
    شاخه ی خشک تنم را برگ و باری آرزوست
    پایمال یک تنم عمری چو فرش خوابگاه
    چون چمن هر لحظه دل را رهگذاری آرزوست
    شمع جمع خفتگانم، آتشم را کس ندید
    خاطرم را مونس شب زنده داری آرزوست
    شوره زار انتظارم درخور ِ گل ها نبود
    گو برویاند که دل را نیش خاری آرزوست
    تا به کی آهسته نالم در نهان چون چشمه سار؟
    همچو موجم نعره ی دیوانه واری آرزوست
    نورِ ماه ِ ‎آسمانم، بسته ی زندان ابر
    هر دمم زین بستگی راه فراری آرزوست
    مخمل زلف مرا غم نقره دوزی کرد و باز
    بازیش با پنجه ی زربخش یاری آرزوست
    بی قرارم همچو گـُل در گلشن از جور نسیم
    دست گلچین کو؟ که در بزمم قراری آرزوست
    داغ ننگی بر جبین ِ روشن ِ سیمین بزن
    زان که او را از تو عمری یادگاری آرزوست.

  9. #119
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    نشان پا


    به دشت خاطر سردم نشان پایی چند
    خبر دهد که دلی بود و دلربایی چند
    کتاب ِ هستی ی ِ ما را مخوان که در او نیست
    به غیر شِکوه ز جانسوز ماجرایی چند
    حکایتی است ز آغوش و بوسه و لب کشت
    به کارنامه ی ما هست اگر خطایی چند
    ز دوستی که در او بسته ایم دل همه عمر
    چه دیده ایم به جز رنگی و ریایی چند؟
    لبم که خوابگه بوسه های ننگین است
    گشوده شد ز چه رو با خدا خدایی چند؟
    ز جرعه نوشی ی خود نیستم خجل که تو را
    نه حاجت است به پرهیز پارسایی چند
    دریده دامن و آلوده جان و بی آزرم
    شدم اسیر تمنّای بی وفایی چند
    وفا و ساده دلی، عشق و ناشکیبایی
    سرشته شد گِل من با چنین بلایی چند
    ز جست و جوی حقیقت به خاطر سیمین
    نمانده جز عجبی چند و جز چرایی چند!

  10. #120
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    موج خیز


    باور نداشتم که چنین واگذاریم
    در موج خیز ِ حادثه، تنها گذاریم
    آمد بهار و عید گذشت و نخواستی
    یک دم قدم به چشم گهرزا گذاریم
    چون سبزه ی دمیده به سحرای دوردست
    بختم نداده ره که به سر، پا گذاریم
    خونم خورند با همه گردنکشی، کسان
    گر در بساط غیر چو مینا گذاریم
    هر کس، نسیم وار، ز شاخم نصیب خواست
    تا چند، چون شکوفه، به یغما گذاریم،
    عمری گذاشتی به دلم داغ غم، بیا
    تا داغ بوسه نیز به سیما گذاریم
    با آن که همچو جام شکستم به بزم تو
    باور نداشتم که چنین واگذاریم.

صفحه 12 از 46 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/