صفحه 20 از 27 نخستنخست ... 10161718192021222324 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 265

موضوع: اشعار و زندگی نامه ی استاد دکتر شفیعی کدکنی

  1. #191
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    دو خط

    دیروز
    چون دو واژه به یک معنی
    از ما دو نگاه
    هر یک سرشار دیگری
    اوج یگانگی
    و امروز
    چون دو خط موازی
    در امتداد یک راه
    یک شهر یک افق
    بی نقطه ی تلاقی و دیدار
    حتی در جاودانگی

  2. #192
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    شب به خیر

    شب به خیر ای دو دریای خاموش
    شب به خیر ای دو دریای روشن
    شب به خیر ای نگاه پر آزرم
    باز امشب
    در کدامین خلیج شمایان
    بادبان سحر می گشاید ؟
    آه دیری ست
    دیری ست
    دیری ست
    من درین سوی این ترعه ی خون
    تو در آن سوی آن باغ آتش
    وز دگر سوی
    ابر و باران
    ابر و باران و تنهایی من
    راه باریک و
    شب ژرف و تاریک
    هیچ نشناختم با که بودم
    هیچ نشناختی با که بودی
    لیک می دانم
    اینجا
    در شمار شهیدان این باغ
    یک تنم
    ارغوانی شکسته
    هر چه سهتم همانم که بودم
    هر چه بودم همینم که هستم
    شب به خیر ای دو دریای خاموش
    شب به خیر ای دو دریای روشن
    می رود باد بارن ستاره
    می رود آب
    ایینه ی عمر
    می روی تو
    سوی آفاق تاریک مغرب
    آسمان را بگویم که امشب
    یاسهای ره کهکشان را
    بر سر رهگذرارت فشاند
    یک سبد لاله
    از تازه تر باغ سرخ شفق
    در نخستین سحرگاه هستی
    تا درین راه تنها نباشی
    در کنارت نشاند
    شب به خیر ای دو دریای روشن
    شب به خیر ای دو دریای خاموش
    گاه می پرسم : از خویش بی خویش
    شاید آنجا در آن سوی سیلاب
    خواب بی گریه ی سبز مرداب
    برگ را با نسیم سحرگاه
    گفت و گویی نبود و نبوده ست
    باز می گویم
    ای چشم بیدار
    پس درین خشک سال ترانه
    آن همه واژگان پر آزرم
    بر لب لاله برگان صحرا
    ترجمان کدامین سرود است ؟
    شب به خیر ای دو دریای خاموش
    شب به خیر ای دو دریای روشن
    شب به خیر ای نگاه پر آزرم
    این سرود درود است و بدرود

  3. #193
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    آواز بیگانه

    اینجا دگر بیگانه ای
    آواز می خواند
    گاهی که گاهی نیست
    خاموش می ماند
    و باز می خواند
    او می سراید
    در حضور شب
    به رنگ جویبار باغ
    خونبرگ گل ها را
    که می بالند فردا
    از شهادتگاه عاشق ها
    او می سراید
    در تمام روز چون من
    غربت یک قدس مهجور الاهی را
    در روشنا برگ شقایق ها
    او می ستاید عشق را
    در روزگار قلب مصنوعی
    او می ستاید صبح را
    در قعر شب با لهجه ی خورشید
    در قرن بی ایمان
    او می ستاید کلبه های ساده ی ده را
    در روزگار آهن وسیمان
    او می ستاید لاله عباسی و
    شبدر را شقایق را
    با گونه شان پر شرم
    در ازدحام کاغذین گل های بی شرمی
    که می میرند
    اگر ابری ببارد نرم
    اینجا چنین بیگانه ای
    آواز می خواند
    گاهی
    خاموش می ماند
    و باز می خواند
    و باز می خواند

  4. #194
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    مزامیر گل داوودی

    هیچ کس هست که با قطره ی باران امشب
    همسرایی کند و روشنی گل ها را
    بستاید تا صبح
    که براید خورشید ؟
    هیچ کس هست که در نشئه ی صبح
    ساغر خود را بر ساغر آلاله زند
    به لب جوباران
    و بنوشد همه جامش را
    شادی کام گیاهی که ننوشیده از ابر کویر
    ساغر روشنی باران ؟
    هیچ کس هست که با باد بگوید
    در باغ
    آشیان ها را ویرانه مکن
    جوی
    آبشخور پروانه ی صحرا را
    آشفته مدار
    و زلالش را
    کایینه ی صد رنگ گل است
    با سحرگاهان بیگانه مکن
    هیچ کس هست که از خط افق
    گرد صحرا را
    دریا را
    مرزی بکشد
    نگذارد که عبور شیطان
    از پل نقره ی موج
    عصمت سبز علقزاران را
    تیره و نحس و شب آلود کند ؟
    هیچ کس هست در اینجا که بگوید
    من
    روحی هستی را
    در روشنی سوسن ها
    و مزامیر گل داوودی
    بهتر از مسجد یا صومعه می بینم ؟
    هیچ کس هست که احساس کند
    لطف تک بیتی زیبایی را
    که خروس شبگیر
    می سراید گه گاه ؟
    هیچ کس هست
    که اندیشه ی گل ها را
    از سرخ و کبود
    بنگرد صبح در ایینه ی رود
    یا یکی هست
    درین خانه
    که همسایه شود
    با سرودی که شفق می خواند
    بر لب ساحل بدرود و درود ؟

  5. #195
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    درین شب ها

    درین شب ها
    که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد
    درین شب ها
    که هر ایینه با تصویر بیگانه ست
    و پنهان می کند هر چشمه ای
    سر و سرودش را
    چنین بیدار و دریاوار
    تویی تنها که می خوانی
    تویی تنها که می خوانی
    رثای قتل عام و خون پامال تبار آن شهیدان را
    تویی تنها که می فهمی
    زبان و رمز آواز چگور ناامیدان را
    بر آن شاخ بلند
    ای نغمه ساز باغ بی برگی
    بمان تا بشنوند از شور آوازت
    درختانی که اینک در جوانه های خرد باغ
    در خواب اند
    بمان تا دشت های روشن ایینه ها
    گل های جوباران
    تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را
    ز آواز تو دریابند
    تو غمگین تر سرود حسرت و چاووش این ایام
    تو بارانی ترین ابری
    که می گرید
    به باغ مزدک و زرتشت
    تو عصیانی ترین خشمی که می جوشد
    ز جام و ساغر خیام
    درین شب ها
    که گل از برگ و
    برگ از باد
    ار از خویش می ترسد
    و پنهان می کند هر چشمه ای
    سر و سرودش را
    درین آفاق ظلمانی
    چنین بیدار و دریاوار
    تویی تنها که می خوانی

  6. #196
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    میان جنگل آتش

    چه دل گرفته بهاری
    پرنده ها همه آهن
    نسیم
    موج غباری
    به گوش منتظر طفل روستا نرسید
    میان جنگل آتش
    سرود سریده و ساری
    غروب خسته ی شهر
    بنفشه هایی پیوسته با نخی تاریک
    به روی سنگ مزاری

  7. #197
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    نشانی

    من از خراسان و
    تو از تبریز و
    او از ساحل بوشهر
    با شعرهامان شمع هایی خرد
    بر طاق این شبهای وحشت بر می افروزیم
    یعنی که در این خانه هم
    چشمان بیداری
    باقی ست
    یعنی در اینجا می تپد قلبی و
    نبض شاخه ها زنده ست
    هر چند
    با زهر سبز آلوده و از وحشت کنده ست
    این شمع ها گیرم نتابد
    در شبستان ابد در غرفه ی تاریخ
    گیرم فروغ فتح فردایی نباشد
    لیک
    گر کور سو
    گر پرتو افشان
    هر چه هست این است
    یاد آور چشمان بیداری ست
    وز زندگانی
    گرچه شامی شوکران کند
    باری نموداری ست

  8. #198
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    از پشت این دیوار

    بگذار بال خسته ی مرغان
    بر عرشه ی کشتی فرود اید
    در برگ زیتونی
    که با منقار خونین کبوترهاست
    آرامش نزدیک واری را نمی بینم
    آب از کنار کاج ها
    تنها
    نخواهد رفت
    این منطق آب ست
    قانون سرشاری و لبریزی ست
    سیلاب
    در بالاترین پرواز
    هر گنبد و گلدسته و
    هر برج و باروی مقدس را
    تسخیر کرده از لجن
    از لوش کنده
    این آخرین قله ست
    بیچاره آن مردی که آن شب
    زیر سقف شب
    با خویشتن می گفت
    من پشت تصویر شقایق ها
    و در پناه روح گندم زار خواهم ماند
    من تاب این آلودگی ها را ندارم
    آه
    بیچاره آن مردی که این می گفت
    پیمانه ی لبریز تاریکی
    درین بی گاه
    لبریز تر شده
    آه
    می بینی
    مستان امروزینه
    هشیاران دیروزند
    ای دوست
    ای تصویر
    ای خاموش
    از پشت این دیوار
    در رگبار
    آخر بپرس از رهگذاری
    مست یا هشیار
    زان ها که می گریند
    زان ها که می خندند
    کامشب
    درخیمه ی مجنون دلتنگ کدامین دشت
    بر توسنی دیگر
    برای مرگ شیرین گوارایی
    زین و یراق و برگ می بندند ؟
    منخواب تاتاران وحشی دیده ام امشب
    در مرزهای خونی مهتاب
    بر بام این سیلاب
    خوابم نمی اید
    خوابم نمی اید
    تو گر تمام شمع های آشنایی را کنی خاموش
    و بر در و دیوار این شهر تماشایی
    صد ها چراغ خواب آویزی
    با صد هزاران رنگ
    خوابم نخواهد برد
    وقتی افق با تیرگی ها آشتی می کرد
    خون هزاران اطلسی
    تبخیر می شد
    در غروب روز
    که نام دیوی روی دیوار خیابان را
    آلوده تر می کرد
    باران سکوت کاج را می شست
    در آخرین دیدارشان
    پیمانه های روشنی لبریز
    شب خویش را
    در شط خاموشی رها می کرد
    خواب بلند باغ را مرغی
    با چهچهه کوتاه خود تعبیر ها می کرد
    آن سیره ی تنها که سر بر نرده ی سرد قفس می زد
    آگاه بود ایا که بالش را
    در خیمه ی شبگیر کوته کرده بود آن مرد ؟
    شاید بهانه می گرفت این سان
    شاید
    اما چه پروازی
    چه آوازی
    در برگ زیتونی
    که با منقار خونین کبوترهاست
    آرامش نزدیک واری را نمی بینم
    بگذار بال خسته ی مرغان
    بر عرشه ی کشتی فرود اید
    ________________________________________________

    نه همين غمكده، اي مرغك تنها قفس است
    گــر تــو آزاد نباشي همــه دنيــا قفس است

    60187146022645756403


    آرزوی من اینست ؛ خداوند هیچگاه شاهد لبخند ابلیس بابت اشتباهات من نباشد


    EmAd.M

  9. #199
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    شفیعی کدکنی

    شفیعی کدکنی

    زندگی
    دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در سال ۱۳۱۸ در شهر کدکن شهرستان تربت حیدریه چشم به جهان گشود. شفیعی کدکنی دوره‌های دبستان و دبیرستان را در مشهد گذراند، و چندی‌ نیز به‌ فراگیری‌ زبان‌ و ادبیات‌ عرب, فقه،‌ کلام‌ و اصول‌ سپری کرد. او مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات پارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت. او اکنون استاد ادبیات دانشگاه تهران است. او از جمله دوستان نزدیک مهدی اخوان ثالث شاعر خراسانی به شمار می رود و دلبستگی خود را به اشعار وی پنهان نمی کرد.

    کتاب ها واشعار
    وی سرودن شعر را از جوانی به شیوه کلاسیک آغاز کرد. ولی پس از چندی به سوی سبک نو مشهور به نیما یوشیج روی آورد .او با نوشتن در کوچه باغ های نیشابور به نام‌آوری رسید. آثار شفیعی را می‌توان به دو گروه انتقادی و مجموعه اشعار خود وی تقسیم کرد. آثار انتقادی این نویسنده، شامل تصحیح آثار کلاسیک فارسی و نگارش مقالاتی در حوزه نظریه ادبی می‌شود، که بخشی از آن‌ها در زیر آورده شده‌اند. در میان آثار نظری شفیعی کدکنی کتاب موسیقی شعر جایگاهی ویژه دارد و در میان مجموعه اشعار در کوچه باغ‌های نشابور آوازه بیشتری دارد.

    بررسی آثار
    شفیعی کدکنی را باید در زمره شاعران اجتماعی بدانیم. او در اشعار خود تصویری از جامعه ایرانی در دهه ی ۴۰ و ۵۰ خورشیدی را بازتاب می دهد، و با رمز و کنایه آن دوران را به خواننده می نمایاند. دلبستگی و گرایش فراوان به آیین وفرهنگ اسلامی و بخصوص خراسان نشان می دهد.

    نمونه اشعار
    · شعر سفر به خیر که از مجموعه در کوچه باغ‌های نیشابور گزیده شده است:
    o « به کجا چنین شتابان؟» / گون از نسیم پرسید
    o « دل من گرفته زاین جا / هوس سفر نداری / زغبار این بیابان؟»
    o « همه آرزویم اما / چه کنم که بسته پایم.»
    o « به کجا چنین شتابان؟ »
    o « به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم »
    o « سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را / چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، / به شکوفه ها، به باران، / برسان سلام ما را».

    کتاب شناسی

    مجموعه اشعار

    1. شبخوانی
    2. زمزمه‌ها
    3. از زبان برگ
    4. درکوچه باغ های نیشابور
    5. هزاره‌ دوم‌ آهوی‌ کوهی
    6. از بودن‌ و سرودن
    7. مثل درخت‌ در شب‌ باران
    8. بوی جوی مولیان

    آثار نظری و انتقادی
    1. صور خیال در شعر فارسی
    2. موسیقی شعر
    3. اسرارالتوحید (تصحیح)
    4. تاریخ نیشابور (تصحیح)
    5. مختارنامه (تصحیح)
    6. منطق‌الطیر (تصحیح)
    7. نقد مفلس
    8. کیمیا فروش
    9. نقد تازیانه‌‌های سلوک
    10. آن سوی حرف و صوت
    11. بیدل
    12. سبک هندی
    13. میراث عرفانی ایران (سه جلدی):
    1. دفتر روشنایی ( در شرح سخنان و افکار بایزید بسطامی)
    2. نوشته بر دریا ( در بیان میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی)
    3. چشیدن طعم وقت ( در شرح عرفان و افکار ابوسعید ابوالخیر)
    14. ادوارشعرفارسی ازمشروطه تاسقوط سلطنت
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #200
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    زمزمه ها


    در نگاه من، بهارانی هنوز
    پاک تر از چشمه سارانی هنوز

    روشنایی بخش چشم آرزو
    خنده صبح بهارانی هنوز

    در مشام جان به دشت یادها
    باد صبح و بوی بارانی هنوز

    در تموز تشنه کامی های من
    برف پاک کوه سارانی هنوز

    در طلوع روشن صبح بهار
    عطر پاک جو کنارانی هنوز

    کشت زار آرزوهای مرا
    برق سوزانی و بارانی هنوز .
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 20 از 27 نخستنخست ... 10161718192021222324 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/