چند رباعی
یک
باد آمد و بوی نوبهاران با او
ابر آمد و نرم باران با او
خاموشی باغ را شکستند که صبح
گل سر زد و گلبانگ هزاران با او
دو
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب
من بودم و جویبار و بیداری آب
وین جمله مرا به خامشی می گفتند
کاین لحظه ی ناب زندگی را دریاب
سه
لبخند سپیده در بهاران داری
پویایی جویبار و باران داری
نرمای نسیم و بوی گل خنده ی باغ
داری همه را و بی شماران داری
چهار
رفتی تو و بی تو ذوق می نوشی نیست
کاریم به جز سکوت و خاموشی نیست
دانی تو و عالمی سراسر دانند
گر از تو خموشم از فراموشی نیست
پنج
پر سوخته ی شرار پرهیز توام
دیوانه ی چشم فتنه انگیز توام
گنجایش دیگری ندارد دل من
همچون قدح شراب لبریز توام
شش
با من سخن تو در میان آوردند
گلبرگ بهار در خزان آوردند
خاموش ترین سکوت صحراها را
با نام تو باز در فغان آوردند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)