نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: مانی کیست ؛چه گفته و چگونه می اندیشید؟

  1. #1
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    مانی کیست ؛چه گفته و چگونه می اندیشید؟



    • مانی : فراتر از اسطوره گرایی

    ۱- مانی در چه پایه ای از استدلال منطقی قرار میگیرد؟ شرق شناس آلمانی هانس هاینریش شیدر ( ۱ ) که تمام وقت خود را در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ صرف تحقیق در مانویت کرده است در اثر خود کیفیت های ابتدایی نظام مانوی( ۲ ) بر این سؤال تأکید کرده و بنظر او جواب این سوال کلید راهنمایی برای شناسایی شخصیت مانی و مانویت است .
    قبلاً باید خاطرنشان ساخت که کوشش برای روشن ساختن شخصیت و کارهای یک بنیانگذار دین از طریق پاسخ به این پرسش که او در چه پایه ای از استدلال قرار میگیرد ، یک برداشت و روش کاملاً انفرادی است.
    اما اگر مطلب را در همینجا رها نکنیم و سعی کنیم بیشتر به آن نزدیک شویم مسلماً اولین سؤال ما نیز همین خواهد بود که آیا مانی در جهتی که بتوان آن را استدلال منطقی نامید گام برداشت؟ آیا ‹‹ منطق ›› عامل مسلط در آیا ‹‹ عقل ›› ، ناظر بر شکل گیری مکتب مانوی بود؟ ظاهراً به نظر میرسد که چنین بوده است . به خاطر داریم که آگوستین بنا بر گفته خودش مجذوب مانویت شد زیرا آنها قادر بودند هر پدیده ای را که میتوانست در دنیا وجود داشته باشد ، توجیه منطقی کنند و نیز به خاطر داریم که انتقاد مانویت از مسیحیت این بود که مسیحی پیش از آنکه عقل خود را به کار اندازد باید اول خود را وادار به ایمان آوردن سازد . ( رک ص ۱۶۳ همین کتاب ) بدون تردید آنها همه به یک ستمگیری علمی ، اگر نگوییم منطقی ، دلالت میکند .
    اما تحقیقات ما در روش مانی تأئید میکند که این ادعای نگرش علمی ‹‹ در اسطوره مستحیل می شود ›› ( نقل از پوئک ) ( ۳ ) .
    مخالفان مانوی ها نیز هرگز دست از متهم کردن آنها به طرف تعمیر های شبه علمی – و نه علمی – از جهان هستی برنداشتند و به طعنه میگفتند که دانش ( سوفیا ) آنها نه فلسفه بلکه عرفان ( تئو سوفی ) است . اسکندر لوکوپولیسی فیلسوف نو افلاطونی مینویسد:
    ‹‹ آنها با افسانه هایشان از اسطوره پرستانی که پیوسته از بریده شدن آلت تناسلی اورانوس و یا از توطئه ای که فرزندان کرونوس که چگونه فرزندانش را می بلعید و عذابی که از استتهزاء پیکر سنگی میکشد صحبت میکنند ، فراتر رفته اند ›› ( کتاب در رد عقاید مانوی جلد ۱۰ ) . اساطیری که در مکتب مانی وجود دارد بنظر نویسنده کتاب آکتا آرخلای ( فصلهای ۵۲ و ۵۳ ) به قدری کودکانه است که او بطور جدی اظهار میدارد: ‹‹ زمانی کنابی را از یکی از اسلافش ربوده و داشتان های پیرزنانه را به آن افزوده و دوباره همان را با انبوه کلمات باز گفته است ››. بعضی از مخالفان مسیحی اش در نام او یک جناس لفظی یافته و میگویند مانی ( در یونانی Manes ) برای او اسم بسیار مناسبی است زیرا او آشکارا یاوه میگوید .
    هر استنتاجی که از این انتقادات کنیم ، آنچه را که واقعاً نمیتوان نتیجه گرفت ، نوعی اعتبار برای ‹‹ پایه فکری استدلال عقلی ›› است که پیامبر بین النهرینی – ایرانی برای خود اختیار کرده بود .
    البته این اعتراض وارد است که پیامبر را نباید
    بر اساس اظهارات مغرضانه و گاه حتی بی شرمانه مخالفن ارزیابی کرد . شیدر نیز برای توضیح و توجیه نقش مقدمی که اسطوره در مانویت به عهده دارد ، در صدد تفسیر عملکرد آن بنحو کاملاً افلاطونی بر می آید و میگوید وجود اساطیر در دین مانوی فقط به منظور قابل ادراک ساختن منطق اوست . بهتر است اساطیر مانوی را بیشتر بررسی کنیم بجای اینکه بپرسیم آیا افلاطون هم برای بهتر اسطوره را برگزید؟ آنچه که در نهایت تعیین کننده است ، این است که مانی چگونه نظام خود را پدید آورد؟ آیا با تفکر منطقی و استدلالی ، یا از طریق یک سلسله و حی الاهی؟
    اگر بار دیگر به آنچه مخالفین میگویند توجه کنیم ، میبینیم اسکندر لوکوپولیسی بطور قاطع نظر خود را درباره تعالیم مانوی ابراز کزده است و میگوید: ‹‹ نظرهای آنها نه بر دلایل منطقی مبتنی است تا بتوانیم آنها را بررسی کنیم و نه بر یک یا دو اصل قرار گرفته است که بتوان دنبال کرد و آن را اندک فلسفه ای هم که در مهملات آنها دیده میشود امری تصادفی است .
    اینان بطور یکسان به نوشته های قدیم و جدید پناه برده و آنها را بعنوان الهامات الاهی منتقل ساخته اند؛ نظریه های خود را از آنها استخراج کرده و از اینکه رفتار و گفتارشان منطبق با آن تعالیم نیست خود را مردود شده احساس نمی کنند . برای آنها اظهارات پیامبران همان است که برای دیگران ، فلسفه ورزی به سبک یونانی پایه های مشاجرات آنهاست ›› ( کتاب در رد عقاید مانوی جلد ۵ – صفحه ۸ بند ۹ – ۱۷ و صفحه ۴ – چاپ برینکمن ) .

    • نسبت مانویت و فلسفه

    ۲- تجزیه و تحلیل اعتقادات مانوی به همه ثابت میکند که نکات فوق الذکر تحریف کینه توزانه حقایق نیست بلکه نشانگر بعضی نکات اساسی در تفکر مانوی است . چه بسا مانی خود به جزء جزء اساطیر مفصل و ساده لوحانه عقیده نداشته ، اما این عامل تعیین کننده نیست . نکته مهم در جمله آخر اسکندر بیان شده است که میگوید: آنچه برای فلاسفه مقدمات استدلال بود برای مانویان وحی الاهی محسوب می شد . چنانچه مانی خود اذعان میکند ، حکمتی که او در صدر انتشار آن بود ، متعلق به این دنیا نبود که عبارت باشد از تعبیر عقلایی هر چیز بر مبنای ملاحظات منطقی یا حقایق عملی ، بلکه وحیی بوده که از پدر نور از طریق نفس او که همان همزاد است به او القا میشد و این را گواه بر مشروعیت خود میگرفت . اختلاف بین فلسفه بونانی و مکاشفه نجات شرقی را آشکارتر از این نمیشد دید و در اینجاست که پیوند مانی با سنت های دینی مشهود است . مانی متعلق به طایفه ای اط شاهزادگان اشکانی است که در اصل ساکن شمال غربی ایران یا ارمنستان بوده اند . آیین زروانی که در آن نواحی زندگی معنوی مردم را حتح سیطره داشت ، مذهبی بود که نقطه عزیمت مانی شد و این امر تثادفی نیت که پیشینه نظام دینی او ، خواه برداشت بدبینانه ثنوی از دنیا و زندگی و خواه انعکاس مطابق آن در اساطیر ، به تکرار در آئین زروانی دیده می شود . چنان که قبلاً دیدیم ، او تصورات مربوط به نیروی شیطانی و تنفر از فعالیت های جنسی را از زروانی ها گرفته و اساطیر را بعنوان وسیله بیان خود برگزیده و همین مسأله موجب انزجار مخالفان وی شده است ( مثل داستان فریب آرخون ها که در فرهنگ اساطیری زروانی نیز آمده ) . بدیهی است که انی نه میتوانست و نه میخواست که خود را از این میراث ها رها سازد .
    شاید پوئک حق دارد که میگوید عناصر هندی ، ایرانی ، مسیحی – و خوب است ما هم اضافه کنیم ، بین النهرینی – از ابتدا اجزای لاینفک مکتب مانی نبودند ، بلکه بعد ها در پی تلاش آگاهانه او برای اقتباس از آنها به صورت مکمل هایی به آیین او ضمیمه شدند .
    نکته فوق الذکر ، با توجه به اینکه این نظام اصولاً ایرانی و بالاخص زروانی است ، تأئید و تأکید میشود . مفهوم ‹‹ منجی نجات یافته ›› که بر مانویت و سایر فرق عرفانی حاکم است منشاء ایرانی دارد . این تصور که منجی خود مجموعه همه روح هایی است که باید نجات یابند ، مفهومی است مرتبط با اندیشه یکی بودن نفس انسانی با منحنی آسمانی اش .
    در مانویت این توالی فکری در مفاهیم پیچیده ای که در اطراف موجودی بنام ‹‹ وهمن بزرگ ›› دور میزند منعکس است و قرابت نسبی اش با مفهوم آتمان – برهمن هند و ایرانی آن است .
    بینش بدبینانه مانی از زندگی ، هراس از اینکه دنیای ماده حتماً شیطانی و مخلوق و مطیع شاهزاده ظلمت است ، تصوری ایرانی و بویژه زروانی است . همچنین ترس از زندگی و انزجار از زن و نفرت از روابط جنسی که خاص این نظام است ، ریشه در اندیشه های ایرانی دارد . در این مکتب فکری کاملاً شخصی ، زمینه ها همه زروانی هستند همانگونه که در تصویر سیر تکاملی آن از دنیا ، میتوان نکته پس از نکته رد زروانی یافت .

    • کار بزرگ مانی چه بود ؟

    ۳- کاری که مانی انجام داد تفسیر دنیای مفاهیم ایرانی در پرتو تجربیات دینی خودش بود . مفاهیم اصلی او استنتاج از اساطیر و الاهیات ایرانی بود اما نحوه ارائه آن روح عرفانی داشت ، که کار را برای او ساده تر میساخت زیرا گونه هایی از اعتقادات هند و ایرانی نیز وجود داشت که دارای کیفیت عرفانی بود و این نکته بیشتر در مورد آیین زروانی صادق است . صیغه معروف عرفانی که میگوید انسان باید بداند کیست ، از کجا آمده کجا هست و به کجا میرود، آشکار از مراجع هند و ایرانی الگوبرداری کرده است .
    اسلاف مانی مانند باسیلیدس ، مرقیون و ابن دیصان همگی نوعی از عرفان را تکامل بخشیدند که برای مسیحیت لفافی از جنس بینش ثنوی ایرانی فراهم می آورد . با این تفاوت که این سه عارف خود را مسیحی میدانستند و در محدوده مسیحیت نیز باقی ماندند . هدف این افراد آشکارتر ساختن مسیحیت بود نه ارائه یک مذهب جدید . آنان در حقیقت شارح و اصلاحگر دین مسیح بودند .
    مانی در وضع دیگری قرار داشت ، مذهب او مذهبی کاملاً جدید و شامل تمام اصول و عقاید پیشینی بود که مانی آنها را مفید میدانست و قصد تبلیغشان را داشت . البته این ادعای او به خودی خود قابل درک نیست و نیاز به بررسی دقیق شخصیت و جنبه های مختلف کارهای او دارد .
    مانی آخرین نفر آن عرفای بزرگ بود . تمایلات ثنوی بارز اسلاف او چون باسیلیدس ، مرقیون و ابن دیصان در نظام تصوفی – عرفانی مانی به اوج رسید . بنابراین او نمایانگر زوال یک دوره و پیدایش دوره جدیدی است . اسلاف او فقط به اصلاح مسیحیت که عبارت از اعاده آن به وضع اصلی خالصش بود پرداخته بودند ، ولی مانی آشکارا ادعا میکرد که دین نوینی آورده است .او همچنین کاملاً آماده بود تا حق برتری متقدمان خویش را ادا کند:
    از نظر او ، دین واقعی زمانی در هند به وسیله بودا ، در ایران توسط زرتشت و در مغرب زمین به وسیله عیسی شناسانده شده بود . اما در سرزمین بابل که مرکز زمین است و سه ناحیه بزرگ فوق الذکر ، آن را احاطه کرده اند ، در آنجا ، در واپسین زمان ، مانی بعنوان آخرین پیامبر قانون جاودان الاهی و خاتم النبیین ، پایان دهنده و مؤید تمام آیات پیشین خداوندی ، ظهور کرد . او آخرین نمودار هیأت جسمانی منجی آسمانی ، خرد آشکار ، وهمن بزرگ و فارقلیط موعود مسیح بود . بودا ، زرتشت ، مسیح و مانی چهار پیامبر بزرگ تنها دین واقعی بودند ، اما مانی بعنوان فارقلیط و خاتم پیامبران ، بزرگترین آنها محسوب میشد .
    در پس تمام کلمات مانی احساس رسالت محسوس بود . او تعلیماتش را با تسلطی طبیعی اظهار میداشت و در برخوردهایش با شاهزاده های ساسانی ، حتی با شاهنشاه ، نوعی وقار ذاتی و احساس حق داری موروثی که از خون اشرافی او سرچشمه میگرفت ملاحظه میشد .
    قدرت و انعطاف پذیری او نیز شگفت انگیز بود . او به تمام مطالب احاطه داشت: تعلیم ، تسلی ، تذکر و تنظیم . او یکی از بزرگترین بنیانگذاران و سازمان دهندگان دینی بود که دنیا به خود دیده است . دین او در زمان حیاتش از غرب امپراطوری روم تا هند و از مرزهای چین تا عربستان گسترده شد . پیروان کیش او در اوج عظمتش از سواحل اقیانوس آرام تا سواحل اقیانوس اطلس را در برگرفته بودند و دین
    او دین رسمی دولت ایغوری آسیای مرکزی شد و درصدد بود امپراطوری چین میانه را نیز تحت نفوذ درآورد که تا اندازه ای هم موفق شد . فداییان مذهب نور ، با وجود همه کشتارها ، در چین قرن ها باقی ماندند . دقیقاً معلوم نیست مانویت تا چند سال باقی ماند اما قدر مسلم این است که بیش از ۱۲ قرن دوام داشت . حتی اگر فرض کنیم که موفقیت ظاهری ملاک هویت باطنی نباشد ، با وجود این به جرأت میتوان گفت که مطالب مذکور دلالت بر این دارد که بنیانگذار این مذهب دارای شخصیتی بس فوق العاده بوده است که تنها با تشبث به قدرت های صوری توانستند ظاهراً او را خوار سازند ، بطوریکه هیچ مذهبی مانند مذهب مانی چنین بیرحمانه و وحشیانه زجر و شکنجه ندید .
    شخصیت غیر عادی او آشکارا ما را به خود جلب میکند.او همان قدر که در نظر ما یک مبلغ زیرک و موفق است که هوشمندانه و از روی اصول صحیح تبلیغاتش را پایه گذاری کرده ، یک سازمان دهنده دقیق نیز هست که بنیان مکتبش را محکم و ساده استوار کرده است .

    • شخصیت کاریزمایی مانی

    ۴- ضمناً نباید از این مسأله هم غافل بود که قدرت های ممتاز روحانی همگی برای شناساندن خود ماهرانه از فرصت ها استفاده کرده اند . با وجود این خصوصیات ذاتی او جنبه های دیگری نیز دارد ، جنبه هایی که از دوران باستان صفت مشخصه سران مذهبی خاورمیانه بوده است . او یک معجزه گر به سبک باستانی بود و بالاتر از همه پزشکی توانا بود که میتوانست مریضش را از چنگ شیاطین برهاند و شفا بدهد .
    هنر شفا بخشی در سراسر خاورمیانه نشانه حکمت فوق العاده بود . لغت سریانی برای معرف جسم asuta از لغت سومری a-zu مشتق شده است و معنی آن ‹‹ علم آب ›› است که نشان میدهد علم آب وسیله معالجه بوده و کسانی را که در تسخیر شیاطین بوده اند رها میساخته است. این حکمت یک دانش نظری نبود بلکه بیشتر جنبه عملی داشت . لغت عربی برای پزشک ‹‹ حکیم ›› است که مترادف عالم میباشد . از این نظر مانی مرد حکیمی بود که میتوانست اعمال خارق العاده ای انجام دهد . او معجزه گری با جذبه جادویی بود . مثلاً به مهرشاه که جسمش مانند یک مرده سه ساعت نقش بر زمین بود و روحش در آسمان ها پرواز میکرد ، بهشت را نمایاند . از قرار معلوم مانی خود میتوانست با قدرت اراده به پرواز ملکوتی درآید که این یک کیفیت روحی خاص معجزه کنندگان است ، از پیامبران یهود گرفته تا مردان مقدس و متصوف اسلامی . مانی ظاهراً مدعی بود که به آسمان ها عروج کرده و وحی الاهی را به صورت کتاب دریافت کرده است؛ ادعایی که غالباً در تاریخ ادیان شرقی بویژه در گزارش های اسلامی به آن بر میخوردیم . اعتقاد به چنان دعوی هایی که باعث شد او تا این اندازه در نظر معاصرینش عجیب و غیر عادی جلوه گر شود ، قابل تصور است . استعدادهای هنری و ادبی مانی به طرز شگفت آوری متنوع بود . او در همه رشته های مختلف ادبیات شرق تسلط کامل داشت . نه تنها در غزل و حماسه بلکه در توصیفاتش از جدال بین دنیای نور و ظلمت . اگر دنیای خاورمیانه به طبقه بندی ادبیات آشنا بود میبایست او را یک درام نویس بنامد . موعظه های او به شکل ستایش انگیزی طرح شده بود و به زبانی ساده و بی تکلف برای اشخاص عادی کیفیت دنیای ماده را روشن میساخت . وی برای رنگ و روح دادن به مواعظ خود تمام نمادها ، تمثیلها و تشبیه های عرفانی را به کار میبرد و برای القای کلامی که میخواست در ذهن شنونده نقش بندد از طریق ارائه مثال های غم انگیز ، خنده آور و حتی مثال های تا اندازه ای زشت ، از داستان های مربوط به حیوانات ، جنایان ، حکایات وحشتناک و یا روایات زندگی روزمره یا درباری ، عمل میکرد . او قدرتی خارق العاده در جذب شنونده داشت.
    وی بدون تظاهر به علم و فضل ، با شور هر چه بیشتر ، به گونه ای که برای همگان قابل درک باشد ، موعظه میکرد . مانی بعنوان یک ‹‹ موعظه گر پر شور ›› ناطقی توده پسند بود که به روش کار خود کاملاً تسلط داشت و میدانست چگونه توجه شنوندگان را جلب کند .
    با این وصف مانی جنبه کاملاً متضاد دیگری را نیزدر متون دینی اش ارائه میکند . او غالباً طرح های فرضی عددی را که در اواخر دوران باستان متداول بود پایه و اساس کار خود قرار میداد . مجموعه های سه تایی و چهار تایی و پنج تایی و هفت تایی بر نظام او حاکم بود . قسمت های مختلف تعالیم دینی او توازن یک شاهکار معماری را دارد . مانی موجب شد تا تمایل به تفسیر اعداد ، که میان پارسایان اواخر دوران باستان و همچنین عرفای آن زمان متداول بود ، از حد طبیعی فراتر رود . در مجادلاتش تا آنجا که به تنقید از مسیحیت بعنوان یک نظام عمده روحانی مربوط میشد ، مانی بویژه وراث مرقیون و ابن دیصان بود .
    روی هم رفته او بنا بر طرز تفکر کلی اش بسیار تندرو بود . حملات او به همه ‹‹ اعتقادات ›› و ‹‹ تعالیم ›› قبلی- بنابر توصیفی از مذاهب قبل از خود میکند- بسیار شدید اللحن بود. با اینکه ‹‹ حقیقت نسبی ›› مذاهب قبل از خود را قبول داشت اما ‹‹ حقیقت مطلق ›› را فقط در انحصار خود میدید و بعنوان دریافت کننده وحی الهی خود را مجاز میدانست از سایر اعتقادات هر چه را شایسته میدانست رد یا قبول کند .
    مانی به معنی لغوی کلمه یک فیلسوف مذهبی نبود بلکه بیشتر نوعی معجزه گر یا حامل وحی بود . او یک فیلسوف منطقی نبود بلکه یک عارف گلچین کننده و بهم آمیزنده مذاهب بود . او هرگز مکتب خود را بعنوان یک نظام دینی – فلسفی مطرح نکرد بلکه همواره آن را وحی الهی نامید .
    مانی برای تهیه مواد و تغذیه نظام دینی خود آگاهانه همه جا را جستجو میکرد شاید دنیا هرگز قبل و بعد از او چنین‹‹ خود آگاه آمیزنده مذاهب ›› ندیده باشد ( نقل از لیدزبارسکی ) ( ۴ ) . چنانچه قضایا را از دیدگاه او بنگریم ، میبینی که این طبیعی ترین روشی بود که میتوانست برگزیند . اگر حقیقت – هر چند بنحوی ناقص و سکته دار – در مذاهب بزرگ دیگر نیز جلوه گر شده بود ، پس مانی حق داشت از میان سایر مذاهب آنچه را که مناسب طرح خود میافت برگزیند . بدیهی است که این بدون تناقص های منطقی امکان پذیر نبود و در این مورد نیز وضع مانی مستثنی نبوده است .
    سریانی ها از خیلی پیش با فلسفه ارسطو آشنایی پیدا کرده بودند اما این مسأله هرگز نمیتواند دلیل بر این باشد که مانی هم با آن آشنایی داشته و حتی در صورتی که چنین بوده هیچ الزامی به محدود ساختن خود به آن نمی دیده است . نیبرگ او را نماینده آسیایی یونان باستان گرائی نامیده است . بدون تردید این مسأله کاملاً صحیح است ، مشروط بر اینکه روی کلمه آسیایی تکیه شود ، زیرا در مانی و مانویت آن ویژگی های یونان باستان دیده میشود که هرچند از نظر یک ناظر امروزی شاید چندان قابل توجه نباشد اما نمودار بزرگترین نیروی مؤثر آن دوران در خاورمیانه است: گمانزنی از روی اعداد ، علم احکام نجوم ، آداب نیایشی و تمامی گونه های مختلف شبه علم ابدان ، از طریق مانویت به اسلام انتقال یافته است . البته این حشمت تاریخی مانی نمیکاهد . او را چنان که بود و میخواست باشد ، یعنی حامل وحی الاهی و فرستاده نو ، باید قضاوت کرد ( ۵ ) .

    پی نوشت ها :

    ۱ – Hans Heinrich Schaeder
    2- Urform und Fortbildungen des Mainchaischen System
    3- Puech
    4-Lidzbarski
    5- گئوویدن گرن ، مانی و تعلیمات او ، برگردان: صفای اصفهانی ، تهران ، مرکز ، ۱۳۷۳ ، ص ص ۱۸۸-۱۷۷

  2. #2
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    جهان بینی مانی

    مانى در راه بهره گیرى از منطق بودائى گرى فراتر هم رفت ، به حدى که تولید مثل را بر خود و گروه برگزیدگان مانوى حرام کرد و احتراز از زناشویى را بر ازدواج برتر دانست … مانى از زرتشت اندیشه تقسیم نیروهاى جهانى را به دو مبداء نیکى و بدى که دُوبُن نامید، اقتباس کرد و روشنایى را مظهر نیکى و تاریکى را مظهر پلیدى دانست . بعدها مانى این تعبیر را بدین صورت درآورد که خداىِ ترسایان ، خداى نیکى هاست و یَهْوَه خداى تورات ، خداى بدى هاست .
    بورکیت مؤ لف کتاب آئین مانى به انگلیسى مى گوید: مانى به عقیده خودش ، پاسخ پرسشى را که از روزهاى نخستین آفرینش در دل هاى آدمیان در حال خلجان است داده بود. آن پرسش این بود که : اگر خداوند بزرگ که این جهان را در مدت شش روز با شتابزدگى آفرید و بخشنده مهربان نیز هست و هر چه در این جهان است ساخته و پرداخته دست اوست ، چگونه و براى چه شر را آفریده و این چند روزه مهلت آدمى را با هزاران بیم و خطر و ناراحتى تؤ ام ساخته ؟ غالب دین هاى موجود، پاسخ این پرسش را یا اصلا نداده اند و یا مثلا آفرینش شیطان را پیش کشیده اند و وجود او را مایه آزمایش آدمیان دانسته اند. در حالى که سرشت آدمیان براى سازنده آن ناشناخته نبوده تا نیازى به آزمایش مجدد و ملاحظه ابلیس داشته باشد. گروه دیگر معتقدند که کارگاه آفرینش مانند دستگاه پیچیده اى است که بشر نمى توانه بر همه رموز و اسرار گردشش پى ببرد. آنچه که در اندیشه ناسازگار و در فکر کوتاه ما شر پنداشته مى شود، خیرى است که راز آن بر ما و عقل نافرجام ما پوشیده است . هر رنج و راحتى که در زندگى پیش مى آید و ما از دلایل آن بى خبریم ، حکمتى دارد و ساخته و پرداخته دست تواناى خداست .
    اما مانى معتقد است که خیر و شر هر دو قدیم اند و قائم بذات ؛ جهان از روز ازل مرکب از دو منطقه بکلى مجزا بوده است : منطقه تاریکى و منطقه روشنایى . منطقه تاریکى ، منطقه بدیها و پلیدیهاست و منطقه روشنائى ، منطقه نیکى مطلق . در گذشته این دو قلمرو یعنى روشنائى و تاریکى از هم جدا بودند. ساکنان منطقه تاریکى ، روشنائى را مى دیدند و به زیبائى آن پى مى بردند، ولى امید دسترسى به آن را نداشتند و همه در پلیدیدها و پستیها غوطه ور بودند. روزى اتفاقى افتاد و در اثر آن خداى بدیها توانست بخشى از نیکى یعنى روشنائى را به چنگ آورد، و در نتیجه نیکى و بدى یا تاریکى و روشنائى بهم آمیخته شد؛ جهان موجود، نتیجه این پیش آمد و این آمیختگى است . مانى مى گوید: سازنده این جهان جهان ما خداى تاریکى است ، یعنى بدیها؛ ولى جزئى از روشنائى به اجزاء جهانى که ساخته است ، آمیخته شده و در نتیجه ، جهان بر اثر آمیزش تاریکى و روشنائى بوجود آمده است . خداى نیکى ، جنگ افزار براى پیکار با بدى ها ندارد و نمى تواند وضع گذشته را بازگرداند؛ روشنائى را از تاریکى جدا کند. آمیزش روشنائى و تاریکى پدیده بى برگشتى است .

    • تاریخ ادیان و مذاهب جهان – جلد دوم – نوشته مبلّغى آبادانى


  3. #3
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array
    مانى یا مانس از پدر و مادرى ایرانى در بابل به سال ۲۱۵ میلادى متولد شد. پدر و مادر او با خاندان اشکانى خویشاوندى داشتند. نام پدر مانى فَتَکْ بود و نام مادرش نُوشیتْ یا پُوسیتْ یا مریم و از خانواده کمسرکان بود. مانى بى شک ایرانى بوده است . ولادت او در بابل دلیل بیگانه بودن او نیست ، زیرا که در آن روزگار منطقه بابل و پیرامون آن جزء شاهنشاهى ساسانى بود. برخى تصور کرده اند که نام مانى سریانى است ، ولى این قطعى نیست . احتمال دارد که مانگ به معنى ماه باشد؛ زیرا در لهجه ایرانى سنگسرى به ماه مانگ گفته مى شود.
    تصویر خیالى موجود از مانى با هلالى احاطه شده که قرینه اى بر صحت این ادعا است . هر چند آثار مانى به زبان سریانى نوشته شده ، ولى او ایرانى است . باید دانست که زبان سریانى تا حدى جنبه زبان علمى در ایران باستان داشته است .
    دین مانى یکى از شاخه هاى دین زرتشت بود و عقیده به دوگرائى مسلما از دین زرتشت اقتباس شده بود، ولى از گنوز یا عرفان ترسائى هم تاءثیر پذیرفته بود. مبلغان دین مانى هر جا مى رفتند، دین مانى را با مقتضیات محلى تطبیق مى دادند؛ در شرق خود را زرتشتى و در غرب ترسائى معرفى مى کردند. به این دلیل در جهان غرب مانى به عنوان یکى از بدعت گذاران مسیحى معرفى شده است .


    مانى آئین زرتشت را مطالعه کرد و خود را مصلح آن شناخت ، هند را سیاحت کرد و با عقاید بودائى آشنا شد، سپس به ایران بازگشت و به تبلیغ دین جدید پرداخت و آن را با ادیان زرتشتى و بودائى و مسیحى مطابقت داد. سپس تحت تعقیب روحانیون زرتشتى قرار گرفت و محکوم گردید و در سال ۲۷۶ میلادى در سن شصت سالگى مصلوب شد: روز یکشنبه ۲۰ مارس ۲۴۲ میلادى در شهر تیسفون روز جشن بود، روز تاجگذارى شاه جدید، شاپور اول فرزند اردشیر بابکان که ۱۶ سال پیشتر بر خاندان اشکانى چیره شده بود و دودمان ساسانى را پى افکنده بود.
    در این روز مرد جوانى به نام مانى در کوچه و بازار شهر اعلام کرد که پیامبر آئین نوى است . در سال ۲۴۲ میلادى مانى جوانى ۲۶ ساله بود. ولى هنگامى که بهرام نوه شاپور او را به قتل رسانید، شصت سال داشت .
    بهرام دستور داد تا پوست او را کندند و پر از کاه کردند و به یکى از دروازه هاى شهر جندى شاپور در شرق شوش آویزان کردند. این دروازه تا چند سده بعد به نام دروازه مانى نامیده مى شد. بهرام نه تنها مانى را کشت ، بلکه کوشش کرد که دین او را یکسره از بیخ و بن براندازد. ولى کوشش او بى نتیجه ماند و مانى گرى در نتیجه تعقیب و زجر شکنجه ، آئین زیرزمینى شد. مانى آثارى از خود به یادگار گذاشت که فهرست آنها چنین است :

    ۱- شاپورگان ، به زبان پهلوى .
    ۲- انجیل زنده یا جاویدان .
    ۳- گنجینه زندگى .
    ۴- پراگماتیا کتاب اعمال .
    ۵- کتاب رازها.
    ۶- کتاب دیوها.

    بیشتر این کتابها یا رساله ها به زبان سریانى و یا زبان آرامى خاورى نوشته شده است . ۱
    پیروان مانى کتابهایى جعل کرده و به او نسبت دادند، مانند کتاب کفالایا فصول که به منظور ترویج دین مانى نوشته شده بود و آثار دیگر از قبیل نیایش ها و مواعظ و تاریخ ‌هاى جامعه مانوى و یا عبارات خستوانى و غیره ؛ ولى هیچکدام از این نوشته ها پایه هاى اصلى دین وى را متزلزل نکرده اند. روزگارى دراز تنها منبع اطلاعات موجود درباره مانى ، نوشته هاى مخالفان دین وى بود که به منظور رد و جرح عقاید مانى نوشته شده بود. ولى کشفهاى بسیار مهم سالهاى آخر سده ۱۹ و آغاز سده ۲۰ میلادى که در منطقه تورفان و ترکستان چین ، و در کان سو و در غارهاى نزدیک تُوْنْ – هُونْگ و نیز نوشته هائى که در فیوم ۱۹۳۱ م در مدینه مادى بدست آمد، مدارک بسیار استوار و اصیل در اختیار پژوهندگان گذاشت . این مدارک که عبارت از کتابها و نوشته هاى پوسیده با تجلید و نقاشى هاى زیباست ، هنوز کاملا خوانده نشده است . بخش مهمى از این نوشته ها به زبان اصلى نویسندگان آن بدست ما نرسیده ، بلکه بیشتر ترجمه هایى است به زبان چینى یا ایغورى یا به یکى از زبانهاى ایرانى سغدى ، پارتى ، پارسى در ترکستان و یا به زبان قبطى در مصر. نوشته هاى مانى به چندین زبان تاءلیف و ترجمه شده است .

    واژه مانى را که در منابع اروپائى مانیکه یا مانیخه خوانده مى شود، بعضى ها تحریف مانى حى دانسته اند؛ ولى این احتمال بعید به نظر مى رسد. در پاره یى از نوشته هاى کهن گفته شده که مانى لنگ بوده است . این تهمت معاندین دین مانى است ؛ زیرا که او پیوسته در سفر بوده و تبلیغ مى کرده است و وجود چنین نقصى در او احتمال بسیار ضعیفى است .
    زادگاه مانى ظاهرا بابل بوده ، ولى ریشه خاندان وى از همدان بوده و در سال ۲۱۶ میلادى بدنیا آمده ؛ یعنى در روزگار پادشاهى اردوان اشکانى . پوئش بعید نمى داند که مانى با اینکه در سالهاى نخستین دوران ساسانى خود را مبعوث دانسته و دین خود را آشکار کرده است ، از تاءثیر دوران پادشاهان اشکانى که یونانى منش بودند و به دین زرتشت دلبستگى کمى داشتند برکنار نمانده و در صدد برآمده باشد تا دین نوى به جهانیان عرضه کند… ۳ در متون مکشوفه قبطى و تو زمانى جریان اتهام و احضار مانى به دربار بهرام شاه چنین آمده است : مانى حتى لحظه یى خود را ناتوان احساس نکرد، تا به هرمزد اردشیر رسید. سپس خواست تا راهى کشور کوشانها بشود؛ ولى راه را بر وى بستند.
    در آنجا مانى با دلى سرشار از نومیدى و خشم بسوى شوش روانه شد… و سرانجام به تیسفون رسید. در طول سفر، مانى گاهى اشاره به مصلوب شدن خود مى کرد و مى گفت مرا ببینید تا از دیدار من سیر شوید. تن من بزودى از شما دور خواهد شد. سپس دستورهاى دقیقى به همراهان خود داده ، گفت : مراقب کتابهاى من باشید، از نزدیکان و وابستگان من پرستارى کنید…
    مانى چون به درگاه بهرام رسید… شهریار بر سر سفره بود… و درباریان خبر دادند مانى آمده و در ورودى کاخ منتظر است . شاه فرمود که به مانى بگوئید که منتظر ایستاده باش که من خود پیش تو مى آیم … بهرام گفت : شما به چه درد مى خوردید؟ نه به جنگ مى روید و نه به شکار، شاید وجود شما به عنوان پزشک شفابخش سودمند باشد، ولى همین کار نیز از شما ساخته نیست .
    خدایگان در پاسخ گفت : از من هیچ زیانى به شما نرسیده ، من به شما و خاندانتان خدمتها کرده ام ، من بسیارى از خدمتگزاران شما را از شر افسونگران و دیوان رها کرده ام و گروهى دیگر را که بیمار بودند، شفا بخشیدم و…
    بهرام با لحنى استهزاآمیز از وى پرسیده بود: چه کسى به تو گفته است که کارهاى تو مهمتر از کارهاى این جهان است ؟
    خدایگان مانى در پاسخ گفت : از همه بزرگان و اشراف که در اینجا حضور دارند بپرس تا به تو بگویند درباره من چه مى دانند، من استادى ندارم و دانش خود را از هیچ آموزگارى فرا نگرفته ام … آموزگاران من خدا و فرشتگان اند، من حامل پیامى هستم که خدا بر من فرستاده …
    شهریار گفت : چرا ایزد بزرگوار تو را به عنوان آورنده پیام خود برگزیده است ، در حالى که سرور و دارنده این سرزمین ماییم نه تو…
    خدایگان در پاسخ گفت : فرمان و نیرو از آن یزدان است ، نه تو… هر نظرى درباره من دارى از آن نمى گریزم …
    شهریار فرمود که زنجیر به دست و پاى خدایگان نهادند و وى را به زندان بردند. ۴


    منابع :
    ۱- ناصح ناطق / زندگى مانى و پیام او (امیرکبیر. تهران . ۱۳۵۷) چاپ اول ۴۸-۱، فلیسین شاله / تاریخ مختصر ادیان بزرگ ۲۱۶-۲۱۷٫، کریستن سن / ایران در زمان ساسانیان ۲۰۳-۲۲۲٫
    ۲- ن . ک : همان ۵۴-۵۵، مقایسه کنید: کریستن سن / ایران در زمان ساسانیان ۲۲۵٫
    ۳- همان ۲۰۱-۲۰۲، مقایسه کنید: ایران در زمان ساسانیان ۲۲۷-۲۳۰٫
    ۴- همان ۲۱۹-۲۲۰٫

    منبع کتابی:
    تاریخ ادیان و مذاهب جهان – جلد دوم – نوشته مبلّغى آبادانى

  4. #4
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    نظام طبقاتی زرتشتیان عامل اصلی ظهور مزدکیان و مانویان

    آقای سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران در خصوص ظهور فرقه های انقلابی در عهد ساسانی می گوید: امتیاز طبقاتی و محروم بودن عده کثیر از مردم ایران از حق مالکیت ناچار اوضاع خاصی پیش آورده بود و به همین جهت جامعه ایرانی در دوره ساسانی هرگز متحد و متفق الکلمه نبوده و توده های عظیم از مردم همیشه ناراضی و نگران و محروم زیسته اند، این است که دو انقلاب که پایه هر دو بر این اوضاع گذاشته بود و هر دو برای این بود که مردم را به حق مشروع خداداد خود برساند، در این دوره روی داده است: نخست در سال ۲۴۰ میلادی در روز تاجگذاری شاپور اول، یعنی چهارده سال پس از تأسیس این سلسله و نهادن این اساس، مانی دین خود را که پناهگاهی برای این گروه محروم بوده است اعلان کرد و پیش برد.
    تقریبا پنجاه سال پس از این واقعه زرادشت نام از مردم فسای فارس اصول دیگری که معلوم نیست تا چه اندازه اشتراکی بوده است اعلان کرد و چون وی کاری از پیش نبرد، دویست سال پس از آن بار دیگر ” مزدک ” پسر ” بامداد ” همان اصول را به میان آورد.
    سرانجام می بایست اسلام که در آن زمان مسلکی آزادمنش و پیشرو و خواستار برابری بود این اوضاع را در هم نوردد و محرومان و ناکامان اجتماع را به حق خود برساند (تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم، صفحه ۴۶ – ۴۷).
    مسلک مزدکی به حکم اینکه طرفدار طبقه محروم بود و در جامعه ای طبقاتی ظهور کرد رواج و شیوع فوق العاده یافت.
    کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در این باره بیان می دارد: اگر چه کیش مزدک پس از ورود به طبقات سافله اجتماع تدریجا صورت یک مسلک سیاسی انقلابی گرفت ولی اساس دیانتی آن باقی بود و پیروان این آیین در میان طبقات عالیه هم وجود داشته اند. عاقبت مزدکیان خود را به اندازه ای قادر یافتند که شروع به ترتیب مراتب روحانی خود نموده، یک نفر رئیس روحانی انتخاب کردند (ایران در زمان ساسانیان، صفحه ۳۸۲).

    بنیان‌ تفکر مانی‌

    ۱-۱- مانی‌ ، یک‌ روحانی‌ زرتشتی‌ بود که‌ مدعی‌ وحی‌ شد و مذهبی‌ التقاطی‌ پدید آورد. او آراء ادیان‌ زرتشت‌ و بودا و مسیحیت‌ و عرفان‌ سویی‌ را در هم‌ آمیخت‌. وی‌ وجود شر را با نظریه‌ دوئالیسم‌ خود توجیه‌ کرد. به‌ نظر او، نور همانا خداست‌ و شیطان‌ از شر برخاسته‌ است‌ و ماده‌، اساس‌ شر است‌ و خواهشهای‌ نفسانی‌، شرّند. مانی‌ شعوت‌ و ریاضیت‌ و تجرد از رواج‌ نکردن‌) و رزوه‌ گرفتن‌ را توصیه‌ می‌نمود.
    مانی‌ و بهرام‌

    ۱-۲- نیمه‌ی‌ دوم‌ سده‌ی‌ دوم‌ و نیمه‌ اول‌ سده‌ی‌ سوم‌ میلادی‌ در تاریخ‌ ایران‌ دوره‌ای‌ است‌، که‌ دولت‌ اشکانی‌ رو به‌ سقوط‌ داشت‌ و دولت‌ ساسانی‌ پایه‌های‌ حکومت‌ خود را استوار می‌ساخت‌. در این‌ دوره‌ مانی‌زاده‌ شده‌ و دین‌ جدیدی‌ را پایه‌گذاری‌ کرد.
    مانی‌ در روز تاج‌گذاری‌ شاپور اول‌ (سلطنت‌ از ۲۳۹ تا ۲۷۳ میلادی‌) به‌ حضور او رسید و کتاب‌ شاپورگان‌ خود را، که‌ به‌ فارسی‌ روزگار ساسانی‌ نوشته‌ بوده‌ و به‌ نام‌ شاپور، آن‌ را شاپورگان‌ نامیده‌ بود، به‌ او تقدیم‌ کرد. پس‌ از شاپور هرمز به‌ سلطنت‌ رسید، که‌ پس‌ از یک‌ سال‌ درگذشت‌. پس‌ از هرمز، بهرام‌ به‌ سلطنت‌ رسید و مدت‌ سه‌ سال‌، از ۲۷۴ تا ۲۷۷ میلادی‌، سلطنت‌ کرد. به‌ دستور بهرام‌، مانی‌ در سال‌ ۲۷۷ میلادی‌ به‌ قتل‌ رسید. در دوره‌ی‌ سلطنت‌ اردشیر و شاپور، مانی‌ با مسافرت‌ به‌ جاهای‌ مختلف‌ و اعزام‌ نمایندگانی‌ به‌ شرق‌ و غرب‌ جهان آن‌ روزگار جوامع‌ مانوی‌ متعددی‌ تأسیس‌ کرد. با قتل‌ مانی‌ پیروان‌ او، از ترس‌ قتل‌، به‌ سوی‌ شرق‌ دولت‌ ساسانی‌ گریختند.
    مانی‌ هفت‌ کتاب‌ نوشته‌ بود، که‌ به‌ جز شاپورگان‌ همگی‌ به‌ سریانی‌ بودند. آثار مانی‌ و رسالات‌ و سخنان‌ او را پیروان‌ او به‌ زبانهای‌ مختلف‌، فارسی‌، پهلوی‌ اشکانی‌، سغدی‌، چینی‌، یونانی‌، قبطی‌ و لاتینی‌ ترجمه‌ کردند.


    زندیکان‌ به‌ دست‌ مغان‌ کشتار می‌شوند

    مانویان‌ از زمان بهرام‌ تا سقوط‌ ساسانیان‌ در سال‌ ۶۵۸ میلادی‌، (سال‌ ۳۱ هجری‌ قمری‌) که‌ « زندیک‌ » یعنی‌ « اهل‌ تأویل‌ » نامیده‌ می‌شوند تحت‌ تعقیب‌ حکومت‌ ساسانی‌ بودند. مدارک‌ بسیاری‌ از متون تاریخی‌ در مورد شکنجه‌ها و کشتارهای‌ جماعت‌ مانویان‌، سخن‌ گفته‌اند. تردیدیی‌ نیست‌ که‌ جامعه‌ ساسانی‌ دچار بحران‌ فکری‌ و دینی‌ بوده‌ و این‌ بحران‌ در اوائل‌ ظهور اسلام‌، یکی‌ از عوامل‌ جدی‌ سقوط‌ امپراطوری‌ ساسانی‌ بوده‌ است‌.

    مانویان‌ (زنادقه‌) در عهد عباسی‌

    ۱-۳- از سرنگونی‌ دولت‌ ساسانی‌ تا روی‌ کار آمدن‌ دولت‌ عباسی‌ در سال‌ ۱۳۲ هجری‌، مانویان‌، (یا زنادقه‌) آزادی‌ داشتند و به‌ تبلیغ‌ پرداختند. در این‌ دوره‌ ادبیات‌ مانوی‌، از جمله‌ آثار خود مانی‌، به‌ عربی‌ ترجمه‌ شدند. از نوشته‌های‌ مانوی‌، که‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ شده‌ بودند و به‌ تدریج‌ از میان‌ رفتند، دانشمندانی‌ چون‌ ابوریحان‌ بیرونی‌ و ابن‌ الندیم‌ و مسعودی‌ و یعقوبی‌ و قاضی‌ عبدالجبار ، در آثار خود مطالبی‌ آورده‌اند. جامع‌ترین‌ مطلب‌ درباره‌ی‌ مانی‌ و مانویان‌ شرحی‌ است‌ که‌ ابن‌ الندیم‌ در الفهرست‌ آورده‌ و پس‌ از شرح‌ ابن‌الندیم‌، شرحهایی‌ هستند که‌ شهرستانی‌ درالملل‌ و النحل‌ و قاضی‌ عبدالجبار در المغنی‌ آورده‌اند.

    آثار مانی‌

    ۱-۴- در اویل‌ سده‌ی‌ بیستم‌ میلادی‌ آثاری‌ از مانی‌ و مانویان‌ به‌ زبانهای‌ فارسی‌ میانه‌، پهلوی‌ اشکانی‌ ، سغدی‌ و چینی‌ از ترفان‌، واقع‌ در ترکستان‌ چین‌، به‌ دست‌ آمد. پیش‌ از به‌ دست‌ آمدن‌ آثار مانی‌ و مانویان‌، منابع‌ مطالعه‌ درباره‌ی‌ مانویت‌ نوشته‌هایی‌ بودند که‌ مخالفان‌ مانویت‌ یا مورخان‌ و ملل‌ و نحل‌ نویسان‌ در رد بر مانویت‌ و یا در شرح‌ احوال‌ مانی‌ و افکار او نوشته‌ بودند. از جمله‌ی‌ نوشته‌هایی‌، که‌ به‌ آن‌ استناد می‌شد، نوشته‌ی‌ شهرستانی‌ بود.
    علامه‌ی‌ مجلسی‌ در بحارالانوار شرحی‌، با استفاده‌ از ملل‌ و نحل‌ شهرستانی‌ و شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ی‌ ابن‌ ابی‌الحدید، در مورد مانی‌، توضیحاتی‌ را آورده‌ است‌.


    زاد و مرگ‌ مانی‌

    ۱-۵- شهرستانی‌ گوید: «اصحاب‌ مانی‌ حکیم‌، پسر فاتک‌ هستند که‌ در زمان‌ شاپور پسر اردشیر ظهور کرد و او را بهرام‌ پسر هرمز پسر شاپور کشت‌، و آن‌ پس‌ از عیسی‌ بن‌ مریم‌ (ع‌) بود. و او دینی‌ میان‌ مجوسیت‌ و نصرانیت‌ به‌ وجود آورد و به‌ نبوت‌ مسیح‌ (ع‌) قائل‌ بود و به‌ نبوت‌ موسی‌ (ع‌) قائل‌ نبود.

    آرای‌ مانی‌ به‌ روایت‌ شهرستانی‌

    محمدبن‌ هارون‌، معروف‌ به‌ ابی‌ عیسی‌ وراق‌ ، که‌ در اصل‌ مجوسی‌ بود و به‌ مذاهب‌ قوم‌ آگاه‌ بود، حکایت‌ کرد: حکیم‌ مانی‌ پنداشت‌ که‌ جهان‌ مصنوع‌ است‌، مرکب‌ از دو اصل‌ قدیم‌: یکی‌ از آن‌ دو روشنی‌ و دیگری‌ تاریکی‌، آن‌ دو ازلی‌ هستند، همیشه‌ بوده‌اند و همیشه‌ خواهند بود، و انکار کرد وجود شیئی‌ را که‌ از اصل‌ قدیم‌ نباشد، و پنداشت‌ که‌ آن‌ دو پیوسته‌ قوی‌، حساس‌، دراک‌، سمیع‌، بصیر هستند، و آن‌ دو با این‌ همه‌ در نفس‌ و صورت‌ و فعل‌ و تدبیر متضاد هستند. و آن‌ دو در جا برابر هم‌ قرار دارند، مانند برابر بودن‌ شخص‌ و سایه‌اش‌.

    ۱-۶- پس‌ مانویان‌ در آمیزش‌ نور و ظلمت‌ و سبب‌ آن‌ و رهایی‌ ] نور از ظلمت‌ [ و سبب‌ آن‌ اختلاف‌ پیدا کردند. برخی‌ از آنها گویند: روشنی‌ و ظلمت‌ به‌ خبط‌ و اتفاق‌ آمیخته‌ شدند، نه‌ به‌ قصد و اختیار. و بیشتر آنها گویند: همانا سبب‌ آمیزش‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ تنهای‌ ظلمت‌ مدتی‌ روح‌ خود را رها کردند، پس‌ روح‌ ظلمت‌ نگریست‌ و روشنی‌ را دید، پس‌ تنها ] ی‌ خود را [ به‌ آمیزش‌ با روشنی‌ برانگیخت‌، پس‌ تنها دستور او را اجابت‌ کردند، به‌ سبب‌ شوقشان‌ به‌ شر.
    ۱-۷- پس‌ هنگامی‌ که‌ پادشاه‌ روشنی‌ آن‌ را دید فرشته‌ای‌ از فرشتگان‌ خود را با پنج‌ جزء از جنسهای‌ پنجگانه‌اش‌ به‌ سوی‌ آنها روانه‌ کرد. پس‌ اجزای‌ پنجگانه‌ی‌ روشنی‌ با اجزای‌ پنجگانه‌ی‌ تاریکی‌ درآمیختند، پس‌ دود با نسیم‌ درآمیخت‌، و همانا حیات‌ و روح‌ در این‌ جهان‌ از نسیم‌ و هلاک‌ و آفات‌ از دود است‌. و حریق‌ با آتش و روشنی‌ با ظلمت‌ و سموم‌ با باد و ضباب‌ با آب‌ درآمیختند. پس‌ هر چه‌ در جهان‌ است‌ از منفعت‌ و خیر و برکت‌ از اجناس‌ روشنی‌ و هر چه‌ در آن‌ است‌ از مضرت‌ و شر و فساد، پس‌ از اجناس‌ ظلمت‌ هستند.
    ۱-۸- پس‌ هنگامی‌ که‌ پادشاه‌ روشنی‌ این‌ آمیختگی‌ را دید به‌ فرشته‌ای‌ از فرشتگان‌ خود فرمان‌ داد ] که‌ این‌ جهان‌ را بسازد [ . پس‌ او این‌ جهان‌ را بدین‌ هیئت‌ که‌ اکنون‌ هست‌ ساخت‌، برای‌ رهایی‌ اجناس‌ روشنی‌ از اجناس‌ ظلمت‌ و همانا خورشید و ماه‌ و دیگر ستارگان‌ برای‌ پالودن‌ اجزاء روشنی‌ از اجزاء ظلمت‌ به‌ حرکت‌ درآمدند، پس‌ خورشید روشنی‌ای‌، که‌ با شیاطین‌ گرمی‌ و ماه‌ روشنی‌ای‌، که‌ با شیاطین‌ سردی‌ آمیخته‌ شده‌ است‌، می‌پالاید. و نسیم‌، که‌ در زمین‌ است‌، پیوسته‌ بالا می‌رود، چون‌ از شأن‌ اوست‌ که‌ به‌ سوی‌ جهانش‌ بالا رود. و هم‌ چنین‌ جمیع‌ اجزاء روشنی‌ پیوسته‌ در صعود و بالا رفتن‌ هستند، و اجزاء ظلمت‌ پیوسته‌ در نزول‌ و فرو رفتن‌ تا اجزاء ] نور [ از اجزاء ظلمت‌ رهایی‌ یابند و آمیختگی‌ از میان‌ برود و ترکیبها حل‌ شوند و کل‌ ] اجزاء [ به‌ کل‌ خود و جهان‌ خود بپیوندد و آن‌ قیامت‌ و معاد است‌.
    ۱-۹- مانی‌ گوید: و از آنچه‌ در رها کردن‌ و جداکردن‌ و به‌ بالا راندن‌ اجزاء روشنی‌ کمک‌ می‌کند تسبیح‌ و تقدیس‌ و گفتار نیک‌ و کردار نیک‌ است‌، پس‌ بدان‌ اجزاء روشنی‌ از طریق‌ کهکشان‌ به‌ فلک‌ قمر می‌رود و قمر از آغاز ماه‌ تا نیمه‌ی‌ ] ماه‌ [ آنها را پیوسته‌ می‌گیرد، پس‌ ماه‌ پر می‌شود و بدر می‌گردد. پس‌ آنها را از نیمه‌ی‌ دوم‌ ماه‌ تا پایان‌ ماه‌ به‌ خورشید می‌رساند و خورشید آنها را به‌ سوی‌ روشنی‌ بالای‌ خود روانه‌ می‌کند، پس‌ آن‌ عناصر روشنی‌ در آن‌ جهان‌ به‌ سیر خود ادامه‌ می‌دهند تا برسند به‌ نور اعلای‌ خالص‌. این‌ عمل‌ پیوسته‌ انجام‌ می‌گیرد تا چیزی‌ از عناصر روشنی‌ در این‌ جهان‌ نماند، مگر مقدار کمی‌ که‌ در ظلمت‌ بسته‌ شده‌، و خورشید و ماه‌ نتوانند آن‌ را پاک‌ کنند. پس‌ در این‌ هنگام‌ فرشته‌ای‌ که‌ زمن‌ را حمل‌ می‌کند برمی‌خیزد و فرشته‌ای‌ که‌ آسمانها را گرفته‌ است‌ آنها را رها می‌کند، پس‌ بالا به‌ پایین‌ فرو می‌ریزد. آن‌گاه‌ آتشی‌ افروخته‌ می‌شود که‌ بالا و پایین‌ را می‌سوزاند و آتش‌سوزی‌ ادامه‌ می‌یابد تا آنکه‌ آنچه‌ از روشنی‌ در آن‌ است‌ رها گردد. و مدت‌ آتش‌سوزی‌ هزار و چهار صد و شصت‌ و هشت‌ سال‌ است‌.
    ۱-۱۰- و حکیم‌ مانی‌ در باب‌ الف‌ از انجیلش‌ و در آغاز شاپورگان‌ (شاپورگان‌ تنها کتابی‌ است‌ که‌ مانی‌ به‌ فارسی‌ میانه‌ نوشته‌ بوده‌ و همان‌ طور که‌ گذشت‌، آن‌ را به‌ شاپور ساسانی‌ تقدم‌ کرده‌ بود. بخشی‌ از شاپورگان‌ مانی‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ و در آثار زیر چاپ‌ و شرح‌ و ترجمه‌ شده‌ است‌:
    ۱- اکتاایرانیکا، ج‌ ۹، ص‌ ۷۹ و پس‌ از آن‌.
    ۲- مجله‌ bsoas ج‌ xlii ، بخش‌ ۲، ۱۹۷۹ و ج‌، بخش‌ ۲، ۱۹۸۰)
    می‌گوید که‌ پادشاه جهان‌ روشنی‌ در همه‌ی‌ سرزمین‌ خود هست‌ و هیچ‌ چیز وجود ندارد که‌ از او تهی‌ باشد، و او ظاهر و باطن‌ است‌، و او را نهایتی‌ نیست‌، مگر از جهتی‌ که‌ بر سرزمین‌ دشمنش‌ منتهی‌ می‌شود.
    و همچنین‌ گوید که‌ پادشاه‌ جهان‌ روشنی‌ در ناف‌ سرزمین‌ خویش‌ است‌. و گوید که‌ آمیختگی‌ قدیم‌ آمیختگی‌ میان‌ حرارت‌ و برودت‌ و رطوبت‌ و یبوست‌، و آمیختگی‌ حادث‌ میان‌ خیر و شر است‌.

    ۱-۱۱- مانی‌ بر اصحابش‌ پرداختن‌ یکدهم‌ از همه‌ی‌ اموال‌ ، و نمازهای‌ چهارگانه‌ در روز و شب‌ ، و نیایش‌ به‌ خدا، و ترک‌ دروغ‌گویی‌، و قتل‌ و دزدی‌، و زنا و بخل‌ و جادوگری‌ و پرستش‌ بتها را واجب‌ کرده‌ است‌، و خودداری‌ کردن‌ از کاری‌ نسبت‌ به‌ جانداری‌ که‌ اگر آن‌ کار را با خودش‌ بکنند خوشش‌ نیاید گفتنی‌ است‌ که‌ مانی‌ پیروان‌ خود را به‌ دو گروه‌ گزیدگان‌ و شنوندگان‌ تقسیم‌ کرده‌ بوده‌ و برای‌ هر یک‌ از دو گروه‌ وظایفی‌ معین‌ نموده‌ بوده‌ است‌.«دعوت‌ به‌ حق‌» «ترک‌ کذب‌» و «قتل‌» و «سرقت‌» و «زنا» و «بخل‌» و «سحر» و «عبادات‌ اوثان‌» و «خودداری‌ از آزار رساندن‌ به‌ جانداران‌» وظیفه‌ی‌ همه‌ی‌ مانویان‌ بوده‌ است‌.
    «پرداختن‌ عُشر اموال‌» و «نمازهای‌ چهارگانه‌» خاص‌ شنوندگان‌ بوده‌ است‌. گزیدگان‌ «نمازهای‌ هفتگانه‌» داشته‌اند. علاوه‌ بر آنچه‌ در این‌ کتاب‌ آمده‌ وظایف‌ دیگری‌ هم‌ مانی‌ بر پیروان‌ خود واجب‌ کرده‌ بوده‌ است‌ از جمله‌ روزه‌.


    اعتقاد مانی‌ در شرایع‌ و انبیاء

    ۱-۱۲- نخستین‌ کسی‌ که‌ خدای‌ تعالی‌ با علم‌ و حکمت‌ مبعوث‌ کرد آدم‌ ابوالبشر بود، پس‌ از او شیت‌ را مبعوث‌ کرد، پس‌ از او نوح‌ را، پس‌ از او ابراهیم‌ را، علیهم‌ الصلاة‌ والسلام‌، آن‌گاه‌ بودا را به‌ سرزمین‌ هند و زردشت‌ را به‌ سرزمین‌ فارس‌ و مسیح‌، سخن‌ خدا و روحش‌ را، به‌ سرزمین‌ روم‌ و مغرب‌ و پس‌ از مسیح‌ پل‌ را به‌ ] روم‌ و مغرب‌ [ مبعوث‌ کرد. آن‌گاه‌ خاتم‌النبیین‌ می‌آید (البته‌ بنا به‌ نظر بیرونی‌ که‌ مبتنی‌ بر شاپورگان‌ است‌، مانی‌ خود را خاتم‌ النبیین‌ میدانسته‌ است‌).

    مانی‌ پایان‌ جهان‌ (به‌ روایت‌ شهرستانی‌)

    ۱-۱۳- ابوسعید مانوی‌ ، یکی‌ از رئیسان‌ مانوی‌، گوید که‌ از آغاز آمیختگی‌ روشنی‌ و ظلمت‌ تا زمان‌ او (۲۷۱ هجری‌) ۱۱۷۰۰ سال‌ گذشته‌ است‌ و تا زمان‌ خلاص‌ روشنی‌ از ظلمت‌ ۳۰۰ سال‌ باقی‌ مانده‌ است‌.
    بنا بر مذهب‌ مانی‌ مدت‌ آمیختگی‌ روشنی‌ و ظلمت‌ ۱۲۰۰۰ سال‌ است‌، پس‌ از مدت‌ آمیختگی‌ در زمان‌ ما (۵۲۱ هجری‌) ۵۰ سال‌ باقی‌ مانده‌ است‌. پس‌ ما در آخر آمیختگی‌ و آغاز خلاص‌ هستیم‌ و تا خلاص‌ کلی‌ و انحلال‌ تراکیب‌ عناصر روشنی‌ از عناصر ظلمت‌ ۵۰ سال‌ باقی‌ مانده‌ است‌».


    اسطوره ها و نقش‌ آنها در نزد مانویان‌

    ۱-۱۴- در نوشته‌های‌ مانوی‌ آمده‌ است‌: «که‌ پس‌ از آنکه‌ اهریمن‌ به‌ جهان‌ روشنی‌ حمله‌ می‌برد، « پدرِ بزرگی‌ »، خدای‌ مانی‌، هرمزد را به‌ جنگ‌ او می‌فرستد، هرمزد شکست‌ می‌خورد و « پدرِ بزرگی‌ »، ایزدی‌ را به‌ کمک‌ او می‌فرستد و این‌ ایزد موفق‌ می‌شود هرمزد را نجات‌ دهد، اما مقداری‌ از سلاح‌ او، نسیم‌، باد، آذر، آب‌ و روشنی‌، در دست‌ اهریمن‌ به‌ اسارت‌ باقی‌ می‌مانند. « پدرِ بزرگی‌ » برای‌ بیرون‌ آوردن‌ نسیم‌ و باد و آذر و آب‌ و روشنی‌ ایزدی‌ را که‌ مهریزد نامیده‌ می‌شود مأمور می‌کند تا این‌ جهان‌ را برای‌ پالودن‌ عناصر روشنی‌ از ظلمت‌ بیافریند. مهریزد ، که‌ دیوان‌ را شکست‌ داده‌، از پوست‌ آن‌ دیوان‌، که‌ کشته‌ شده‌اند، ده‌ آسمان‌ و از تن‌ آنها هشت‌ زمین‌ را می‌سازد و دیوانی‌ را که‌ اسیر کرده‌ زنده‌ به‌ آسمان‌ آویزان‌ می‌کند. مهریزد از عناصر روشنی‌ که‌ نجات‌ داده‌ شده‌اند و آلوده‌ نگردیده‌اند خورشید و ماه‌ و از عناصری‌ که‌ کمی‌ آلوده‌ شده‌اند ستارگان‌ را در فلکی‌ خاص‌ آنها، که‌ فلک‌ یازدهم‌ است‌، می‌سازد. برای‌ بیرون‌ آوردن‌ عناصری‌، که‌ اسیر ظلمت‌ هستند، سه‌ چرخ‌ می‌سازد، یکی‌ را از آذر، دیگری‌ را از آب‌ و سومی‌ را از باد. مهریزد از پسران‌ خود برای‌ پالودن‌ عناصر روشنی‌ از ظلمت‌ کمک‌ می‌گیرد. پادشاه‌ عظمت‌ را مأمور اداره‌ی‌ چرخها می‌کند، نگهبان‌ شوکت‌ را مأمور می‌کند که‌ آسمان‌ را نگهداری‌ کند و اطلس‌ را مأمور می‌کند که‌ بر زمین‌ پنجم‌ بایستد و زمینهای‌ ششم‌ و هفتم‌ و هشتم‌ را بر دوش‌ خود نگه‌ دارد.
    در این‌ هنگام‌ که‌ دنیا بی‌حرکت‌ است‌ « پدرِ بزرگی‌ » فرستاده‌ی‌ سوم‌، را می‌آفریند و او دوشیزه‌ی‌ روشنی‌ را. این‌ دو خود را عریان‌ به‌ دیوانی‌، که‌ در فلکْ آویخته‌ شده‌اند، نشان‌ می‌دهند. دیوان‌ نر با دیدن‌ دوشیزه‌ی‌ روشنی‌ دچار حالت‌ انزال‌ دست‌ می‌دهد و عناصر روشنی‌ را که‌ در خود اسیر کرده‌اند فرو می‌ریزند. از آنچه‌ در دریا ریخته‌ می‌شود غول‌ عظیمی‌ یه‌ وجود می‌آید. این‌ غول‌ عظیم‌ را الماس‌ نور یکی‌ دیگر از پسران‌ مهریزد، به‌ بند می‌کشد و مانع‌ می‌گردد که‌ کاری‌ از او سربزند. از آنچه‌ بر زمین‌ می‌ریزد گیاهان‌ و درختان‌ به‌ وجود می‌آیند. دیوان‌ ماده‌ با دیدن‌ فرستاده‌ی‌ سوم‌ سقط‌ جنین‌ می‌کنند و زمین‌ را از دیوان‌ پر می‌کنند.

    بنای‌ کبیر بهشت‌ جدید را می‌سازد. این‌ بهشت‌ بدان‌ منظور ساخته‌ می‌شود که‌ عناصر روشنی‌ رها شده‌ از ظلمت‌ در آنها جمع‌ شوند. پس‌ از پایان‌ جهان‌ بهشت‌ جدید به‌ بهشت‌ اصلی‌ متصل‌ می‌شود.
    عناصر روشنی‌ از راه‌ کهکشان‌ به‌ ماه‌ می‌روند. در پانزده‌ روز اول‌ ماه‌، عناصر روشنی‌ در آن‌ جمع‌ می‌شوند و در پانزده‌ روز دوم‌ ماه‌، عناصر روشنی‌ از ماه‌ به‌ خورشید می‌روند و از آنجا به‌ بهشت‌ جدید، حاکم‌ بهشت‌ جدید هرمزد است‌.
    وقتی‌ اهریمن‌ می‌بیند که‌ عناصر روشنی‌ با گردش‌ فلک‌ رها می‌شوند انسان‌ را به‌ وجود می‌آورد. وی‌ دو دیو را مأمور می‌کند که‌ همه‌ی‌ دیوان‌ را ببلعند. این‌ دو دیو همخوابگی‌ می‌کنند و آدم‌ و حوا را به‌ وجود می‌آورند و از این‌ دو، انسانها، که‌ هر کدام‌ زندانی‌ برای‌ عناصر روشنی‌ هستند، به‌ وجود می‌آیند. « پدرِ بزرگی‌ » با فرستادن‌ پیامبران‌ انسان‌ را راهنمایی‌ می‌کند که‌ خود را از ظلمت‌ نجات‌ دهند، با اعمال‌ نیک‌»

    ۴-۱۵- مانی‌ – همان‌ طور که‌ گذشت‌ پیروان‌ خود را به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ کرده‌ است‌. گروه‌ برگزیدگان‌ که‌ از وظایف‌ آنها این‌ بوده‌ که‌ ازدواج‌ نکنند و زندان‌ برای‌ روح‌ نسازند. این‌ گروه‌ را مانی‌ بهشتی‌ دانسته‌ است‌. گروه‌ دوم‌ که‌ عوام‌ مانوی‌ بوده‌اند شنوندگان‌ نام‌ داشته‌اند. روح‌ این‌ گروه‌ پس‌ از مرگ‌ به‌ این‌ جهان‌ باز می‌گردد.
    (تناسخ‌) آمد و رفت‌ روح‌ شنونده‌ تا زمانی‌ ادامه‌ می‌یابد که‌ آن‌ روح‌ به‌ درجه‌ی‌ برگزیدگی‌ برسد و پس‌ از مرگ‌ به‌ بهشت‌ جدید برود.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/