اگر تمام دنیایم را ظلمت بگیرد
غمی نیست
روشنایی چشمانت برایم کافیست !
اگر تمام دنیایم را ظلمت بگیرد
غمی نیست
روشنایی چشمانت برایم کافیست !
چه سخت است تماشاي پنجرهها
در انتظار باران
و سخت تر اينکه
ديگر باران نميبارد ..
باران می بارید!
تو می خندیدی
و تنها
شانه های تو خیس می شد و
گونه های من!
__________
در دلم موج غریبیست ز بیگانه گیم
سالهاست همسفر سادگیم
سالهاست بر دو لبم مهر سکوت است
اینجا
عشقها رو به روکود است
در سنگفرشهاي همان خيابانهاي پاييزي قدم بزن
وبه خاطر دا شته باش
حرفهایت را
.....
راستی
فقط به من بگو
ياد مرا......چگونه توانستي به بادها بسپاري
برای ستایشِ تو
همین کلمات روزمره کافی است
همین که کجا می روی، دلتنگم
برای ستایشِ تو
همین گل و سنگریزه کافی است
تا از تو بتی بسازم
برای ستایشِ تو
همین کلمات روزمره کافی است
همین که کجا می روی، دلتنگم
برای ستایشِ تو
همین گل و سنگریزه کافی است
تا از تو بتی بسازم
آفتابگردان ها رابه جای آفتاب گذاشتم
کفش هایم را به جای راه
می توان هفت سین را هم به جای بهار بگذارم
اما جای خالی تو را
فقط باران پر می کند
برسنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شکسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر که سراپا شکسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاک بود
چشمان او که دائماً از اشک شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد کل عمر
پشت دري که باز نمي شد نشسته بود
دیشب ...
که بغض کرده بودم ...
باز هم به خودم قول دادم ...
من " سلام " می گویم ...
و " لبخند " می زنم ...
و قسم می خورم ...
و می دانم ...
عشق " همین است ...
به همین ساده گی ...
من وشب همیشه تنهاییم
کاش می توانستم تنهاییم را بر سینه ماه نقش کنم
کاش دستی مرا تا بی نهایت می برد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)