صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 36

موضوع: عارفانه های حضرت مولانا

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    عشق جانان مرا ز جان ببرید

    عشق جانان مرا ز جان ببرید
    جان به عشق اندرون ز خود برهید
    زانک جان محدثست و عشق قدیم

    هرگز این در وجود آن نرسید
    عشق جانان چو سنگ مقناطیس

    جان ما را به قرب خویش کشید
    باز جان را ز خویشتن گم کرد

    جان چو گم شد وجود خویش بدید
    بعد از آن باز با خود آمد جان

    دام عشق آمد و در او پیچید
    شربتی دادش از حقیقت عشق

    جمله اخلاص‌ها از او برمید
    این نشان بدایت عشق است

    هیچ کس در نهایتش نرسید

  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    کافرم ار در دو جهان عشق بود خوشتر از این

    کافرم ار در دو جهان عشق بود خوشتر از این
    دیده ایمان شود ار نوش کند کافر از این
    عشق بـُوَد کان هنر ، عشق بـُوَد معدن زر

    دوست شود جلوه از آن پوست شود پر زر از این
    عشق چون بگشاید لب ، بـُوی دهد بـُوی عجب

    مشک شده مست از او گشته خجل عنبر از این
    عشق بود خوب جهان مادر خوبان شهان

    خاک شود گوهر از آن فخر کند مادر از این

  3. #13
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    عشق جانست عشق تو جانتر

    عشق جانست عشق تو جانتر
    لطف درمان وز تو درمانتر
    کافری‌های زلف کافر تو

    گشته ز ایمان جمله ایمانتر
    جان سپردن به عشق آسانست

    وز پی عشق توست آسانتر
    همه مهمان خوان لطف تو اند

    لیک این بنده زاده مهمانتر
    بی‌تو هستند جمله بی‌سامان لیک

    من بی‌طریق و سامانتر
    عشق تو کان دولت ابدست

    لیک وصل جمال تو کانتر
    تیغ هندی هجر برانست لیک

    هندی عشق برانتر
    هر دلی چارپاره در پی توست

    دل ما صدپرست و پـرّانتر
    دیدن تو به صد چو جان ارزان

    عوض نِی ام جانم ارزانتر
    گر چه این چرخ نیک گردانست

    چرخ افلاک عشق گردانتر
    همه زافلاک عشق در ترسند

    وان فلک در غم تو ترسانتر
    شمس تبریز همتی می‌دار

    تا شوم در تو من عجب دانتر

  4. #14
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    در میان عاشقان عاقل مبا

    در میان عاشقان عاقل مبا
    خاصه در عشق چنین شیرین لقا
    دور بادا عاقلان از عاشقان

    دور بادا بوی گلخن از صبا
    گر درآید عاقلی گو راه نیست

    ور درآید عاشقی صد مرحبا
    عقل تا تدبیر و اندیشه کند

    رفته باشد عشق تا هفتم سما
    عقل تا جوید شتر از بهر حج

    رفته باشد عشق بر کوه صفا
    عشق آمد این دهانم را گرفت

    که گذر از شعر و بر شعرا برآ

  5. #15
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    باز شد در عاشقی بابی دگر

    باز شد در عاشقی بابی دگر
    بر جمال یوسفی تابی دگر
    مژده بیداران راه عشق را

    آنک دیدم دوش من خوابی دگر
    ساخته شد از برای طالبان

    غیر این اسباب اسبابی دگر
    ابرها گر می‌نبارد نقد شد

    از برای زندگی آبی دگر
    یارکان سرکش شدند و حق بداد

    غیر این اصحاب اصحابی دگر
    سبزه زار عشق را معمور کرد

    عاشقان را دشت و دولابی دگر
    وین جگرهایی که بد پرزخم عشق

    شد درآویزان به قلابی دگر
    عشق اگر بدنام گردد غم مخور

    عشق دارد نام و القابی دگر
    کفشگر گر خشم گیرد چاره شد

    صوفیان را نعل و قبقابی دگر
    گر نداند حرف صوفی دان که هست

    دردهای عشق را بابی دگر
    از هوای شمس دین آموختم

    جانب تبریز آدابی دگر

  6. #16
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    بشنو این نی

    چون حکایت می‌کند
    واز جدایی ها شکایت می‌کند
    کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
    در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
    سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
    تا بگویم شرح درد اشتیاق
    هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
    باز جوید روزگار وصل خویش
    من به هر جمعیتی نالان شدم
    جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
    هرکسی از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من
    سّر من از ناله‌ی من دور نیست
    لیک چشم و گوش را آن نور نیست
    تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
    لیک کس را دید جان دستور نیست
    آتشست این بانگ نای و نیست باد ( یعنی باد نیست )
    هر که این آتش ندارد نیست باد ( یعنی نابود باد )
    آتش عشقست کاندر نی فتاد
    جوشش عشقست کاندر می فتاد
    نی حریف هرکه از یاری برید
    پرده‌هایش پرده‌های ما درید
    همچو نی زهری و تریاقی که دید
    همچو نی دمساز و مشتاقی که دید
    نی حدیث راه پر خون می‌کند
    قصه‌های عشق مجنون می‌کند
    محرم این هوش جز بیهوش نیست
    مر زبان را مشتری جز گوش نیست
    در غم ما روزها بی گاه شد
    روزها با سوزها همراه شد
    روزها گر رفت گو رو باک نیست
    تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
    هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
    هرکه بی روزیست روزش دیر شد
    در نیابد حال پخته هیچ خام
    پس سخن کوتاه باید والسلام
    بند بگسل باش آزاد ای پسر
    چند باشی بند سیم و بند زر
    گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
    چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    از قصه حال ما نپرسی

    از قصه حال ما نپرسی
    وز کشتن عاشقان نترسی
    ای گوهر عشق از چه بحری

    وی آتش عشق از چه درسی
    آن جا که تویی که راه یابد

    زان جانب چرخ و عرش و کرسی
    ای دل تو دلی نه دیگ آهن

    از آتش عشق چند تفسی
    جان و دل و نفس هر سه سوزید

    تا کی گویم ظلمت نفسی

  8. #18
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    هر که در ذوق عشق دنگ آمد

    هر که در ذوق عشق دنگ آمد
    نیک فارغ ز نام و ننگ آمد
    نشود بند گفت و گوی جهان

    شیرگیری که چون پلنگ آمد
    شیشه عشق را فراغت‌هاست

    گر بر او صد هزار سنگ آمد
    نام و ناموس کی شود مانع

    چونک آن دلربای شنگ آمد
    صد هزاران چو آسمان و زمین

    پیش جولان عشق تنگ آمد
    قیصر روم عشق غالب باد

    گر کسل چون سپاه زنگ آمد
    زهره بر چنگ این نوا می‌زد

    کان قمر عاقبت به چنگ آمد
    شمس تبریز هر که بی‌تو نشست

    عذر او پیش عشق لنگ آمد

  9. #19
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    خنده از لطفت حکایت می‌کند

    خنده از لطفت حکایت می‌کند
    ناله از قهرت شکایت می‌کند
    این دو پیغام مخالف در جهان

    از یکی دلبر روایت می‌کند
    غافلی را لطف بفریبد چنان

    قهر نندیشد جنایت می‌کند
    وآن یکی را قهر نومیدی دهد

    یأس کلی را رعایت می‌کند
    عشق مانند شفیعی مشفقی

    این دو گمره را حمایت می‌کند
    شکرها داریم زین عشق ای خدا

    لطف‌های بی‌نهایت می‌کند
    هر چه ما در شکر تقصیری کنیم

    عشق کفران را کفایت می‌کند
    کوثر است این عشق یا آب حیات

    عمر را بی‌حد و غایت می‌کند
    در میان مجرم و حق چون رسول

    بس دواد و بس سعایت می‌کند
    بس کن آیت آیت این را برمخوان

    عشق خود تفسیر آیت می‌کند

  10. #20
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست

    کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست
    آنک به رقص آورد کاهل ما را کجاست
    آنک به رقص آورد پرده دل بردرد

    این همه بویش کند دیدن او خود جداست
    جنبش خلقان ز عشق جنبش عشق از ازل

    رقص هوا از فلک رقص درخت از هواست
    دل چو شد از عشق گرم رفت ز دل ترس و شرم

    شد نفسش آتشین عشق یکی اژدهاست
    ساقی جان در قدح دوش اگر درد ریخت

    دردی ساقی ما جمله صفا در صفاست
    باده عشق ای غلام نیست حلال و حرام

    پر کن و پیش آر جام بنگر نوبت که راست
    ای دل پاک تمام بر تو هزاران سلام

    جمله خوبان غلام جمله خوبی تو راست
    سجده کنم پیش یار گوید دل هوش دار

    دادن جان در سجود جان همه سجده‌هاست

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/