خواجو (متوفای 753ق)

ابوالعطاء کمال الدین محمود معروف به خواجوی کرمانی (689- 753 ق) از شعرای بزرگ قرن هشتم است که در قصیده و مثنوی و غزل طبع توانائی داشته است. گرایش حافظ به شیوه سخنوری خواجو و تتبعی که در اشعار او می کرده و شباهت شیوه سخنش با او مشهور است ( برای تفصیل مقدمه مصحح دیوان خواجو آقای احمد سهیلی خوانساری، بویژه صفحات 47- 55). سخن خواجو هم پایه کلام کمال الدین اسماعیل است که با حافظ – که وامدار هر دوی آنان است- هر سه در حسن تشبیه و حسن تعلیل و ابهام مهارتی به سزا دارند. چنانکه مکرر گفته ایم درمیان همه ی شعرای متقدم سه شاعر بیشترین تأثیر را بر حافظ داشته اند که عبارتند از کمال الدین اسماعیل اصفهانی، سعدی، و خواجو. طرز سخن پردازی و ایهام ورزی و باریک اندشی و ظرافت لفظ و مضمون خواجو با حافظ ،شباهت فوق العاده ای دارد و این بیت که یکی از معاصران حافظ درباره ی آن دو گفته است دقیقاً درست است:

استاد غزل سعدی است نزد همه کس اما دارد سخن حافظ طرز غزل خواجو

مقایسه ها تضمین و شباهتهای لفظی و معنوی:

1) خواجو: همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما

حافظ: کاینچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما

2) خواجو: خرقه رهن خانه ی خمار دارد پیر ما

حافظ: روی سوی خانه ی خمار دارد پیر ما

3) خواجو: ای بسا عاقل که شد دیوانه ی زنجیر ما

حافظ: عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

4) خواجو:

خرم آن روز که از خطه ی کرمان بروم دل و دین داده ز دست از پی جانان بروم

حافظ:

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم

5) خواجو: دل صنوبریم همچو بید می لرزد

حافظ: دل صنوبریم همچو بید لرزانست

6) خواجو: خوش خبر باش ای نسیم شمال

حافظ: خوش خبر باشی از نسیم شمال

7) خواجو: هزار یوسف مصری اسیر چاه زنخدان

حافظ: هزار یوسف مصری فتاده درچه ماست

8) خواجو: آتش از چشمه ی خورشید درخشان طلبند

حافظ: تا لب چشمه ی خورشید درخشان بروم

9) خواجو: نسیم صبح سعادت به خون دل یابی

حافظ: نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی

10) خواجو: مکن به چشم حقارت نظر به مردم از آنک ...

حافظ: مکن به چشم حقارت نگاه در من مست

11) خواجو: چون کمیت اشک را بر قطره کردم گرم رو

حافظ:گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو

12) خواجو: بوی روح از دم جانبخش سحر می شنوم

حافظ:بوی جای از لب خندان قدح می شنوم

13) خواجو:

گویی بت من چون ز شبستان به در آید حوریست که از روضه ی رضوان به در آید

حافظ:

هشدار که گر وسوسه ی عقل کنی گوش آدم صفت از روضه ی رضوان به در آیی

14) خواجو: ولوله از جان شیخ و شاب برآمد

حافظ: خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز

15) خواجو: خیز تا رخت تصوف به خرابات کشیم

حافظ: خیز تا خرقه ی صوفی به خرابات بریم

16) خواجو: همچو موسی ارنی گوی به میقات آیند

حافظ: همچو موسی ازرنی گوی به میقات بریم

17) خواجو: بگو که ای مه نامهربان مهر گسل

حافظ: فغان که آن مه نامهربان مهر گسل

18) خواجو: که جز به زر نتوان کرد دست در کمرش

حافظ: که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود

19) خواجو:

گرم به هر سر مویی هزار جان بودی فدای جان و سرش کردمی به جان و سرش

حافظ:

بگفتمی که چه ارزد نسیم طره ی دوست گرم به هر سر مویی هزا جان بودی

20) خواجو: نه من سوخته خون می خوردم و خاموشم

حافظ: مُهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم

21) خواجو: زمین ببوس و بیان کن بدان زبان که تو دانی

حافظ: حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی

22) خواجو: جان بی جمال جانان پیوند جان نجوید

حافظ: جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

23) خواجو: عَلَم چگونه زنی بر فضای عالم قدس

حافظ: چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس

24) خواجو: چو از رخش گل صد برگ می توان چیدن

حافظ: به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن


--------------------------------------------------------------------------------------

منبع : حافظ نامه(جلدیک)- بهاءالدین خرمشاهی