اوصاف ِ این همیشه همان ، تا که بوده ام
از بی غمان ِ رنگ نگر،این شنوده ام :
بر لوح ِ دودفام ِ سحر ، صبح ِ آتشین
شنگرف تا اقاصی ِ زنگار گسترد
اما شنیده کی بَرَدَم دیده ها ز یاد
کاین کهنه زخمِ زرد ، به هر روز بامداد
سر واکند به مشرق و خوناب و زهر و درد
تا مغرب ِ قلمرو ِ تکرار گسترد
صبح است و باز می دمد از خاور آفتاب
گفتند هر کسی نگرد نقش ِ خود در آب
زین رو چو من به صبح، هزاران تفو فکن
نفرت بر این سُتور ِ زر افسار گسترد
برخیز تا به خون جگرمان وضو کنیم
نفرین کنان به چهره ی زردش تفو کنیم
کاین پیر کینه ، بهر چه تا بیکران چنین
بیداد و بد ، مصیبت و آزار گسترد ؟
آنک! ببین ، مهیب ترین عنکبوت زرد
برخاست از سیاه و بر آبی نظاره کرد
تذکار ِ رنگهای ِ اسارت ، به روشنی
اینک به روی ِ ثابت و سیار گسترد...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)