صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 48

موضوع: پادشاهان عهد صفوی

  1. #31
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    طبع خشن شاه صفی دوره سلطنت شاه صفى، دوره‏اى خونین، هول انگیز، اماکوتاه بود. در حال مستى که براى او تقریباً دائمى شده بود، خشونت طبعش، غالباً بهنحو موحشى، بى نقاب مى‏شد و به حد جنون جنایت مى‏رسید. در پاره‏اى از این موارد،بزرگان، درباریان، خواجه سرایان و حتى همسران خود را به طور بى رحمانه‏اى به مرگ وشکنجه محکوم مى‏کرد. بر اثر این جنون جنایت، ارتش و دربار خود را از رجال کار آمدتهى ساخت. زینل خان شاملو را که در زمان شاه عباس، بغداد را از سلطه عثمانى نجاتداده بود، به خاطر شکستى که در حدود قلعه مریوان بر سپاه او وارد آمد، تحت تأثیرخشم بى لگام ناشى از جنون آنى به هلاکت سپرد «1038 ق / 1629 م». امام قلى خان، پسرالله وردى خان، و فاتح هرمز و بیگلر بیگى فارس را به خاطر آن که برادرش داود خان درقراباغسر به شورش برداشته بود بى هیچ دلیلىبا سه فرزند او، در قزوین به قتل آورد «1042 ق / 1632 م» . این قتل جنون آمیز که بهتوطئه مادرش و خواجه سرایان دربار انجام گرفت، سرآغاز تصفیه هاى خونین در سپاهایران شد و اعتماد و علاقه سران سپاه را نسبت به وى به شدت متزلزل کرد. برخى ازشاهدان عینى حوادث آن دوران، به این اندیشه افتادند که در تمام تاریخ ایران دوره‏اىاین اندازه خونین، موحش و بى شفقت نبوده است. چنین مى‏نماید که این شاهدان، عصر خودرا پایان تاریخ مى‏دیده‏اند، و الا این سنت آدم کشى بعدها هم به وفور درایران بهمنصه ظهور رسید؛ در عین حال گویى از تاریخ گذشتگان هم اطلاع چندانی نداشتند، چهباید مى‏دانستند که جنون آدم کشى ویژه شاهان صفوى نبوده، و میراثى سنگین ازدورانهاى گذشته است؛ که وجود استبداد وقدرت مطلقه، به صورت از میان بردن نیروهاىفداکار و شخصیتهاى پایدار این مرز و بوم همواره خود را نشان داده و نتیجه منطقى آنقدرت مطلقه را به شکل فساد مطلق آدمکشى بارز ساخته است.

    دوران سلطنت شاهصفى، چهارده سال به طول انجامید؛ تنها خدا مى‏داند که اگر این درنده انسان نمابیشتر از این مى‏زیست، جنایتهایش به چه عواقب سخت‏ترى منجر مى‏شد؛ شاه صفى در 12صفر 1052 ق / 12 مه 1642 م، ظاهراً بر اثر افراط در شرابخوارى و شاید هم مسموم کردنوى، عجلش فرا رسید و حیاتش پایان یافت. نعش شاه را به قم برده و به خاک سپردند. سلطنت نیز به پسر خردسالش عباس رسید که بهشاهعباس دوم مشهور شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #32
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاه عباس دوم

    1052 - 1077 ق / 1642 - 1666 م

    پس از فوت شاهصفى، پسر 9 ساله‏اش عباس میرزا به نام شاه عباس ثانى در 15 صفر 1052 ق / 15 مه 1642م به تخت سلطنت ایران جلوس نمود. وى که به اقتضاى کودکى، سالها محبوس حرم سرا ماندهبود؛ به آسانى نمى‏توانست از تأثیر محیط حرم و رؤیاهاى آن فاصله گیرد. چون هنوزکودکى خردسال بیش نبود، اختیار کارها به دست امیران افتاد و ساروتقى اعتمادالدولهوزیر سابقمازندران و صدر اعظم، به نیابت شاه، زمام امور را در دست گرفت، اما شاه جوان، همینکه خود رااز امر و نهى اطرافیان آزاد دید به اقتضاى فقدان تعادلى که لازمه کم تجربگى وى بود،دست به کارهاى افراط آمیز و تا حدى ناشى از خود نمایى زد. از یک سو، یک کرور تخفیفمالیاتى داد که قابل ملاحظه بود و موجب خرسندى عموم مردم شد که از بیدادهاى زمانپدرش، شاه صفى، به تنگ آمده بودند؛ اما از سوى دیگر به سعایت درباریان و تحریکآنها، در 1055 ق / 1645 م، ساروتقى اعتمادالدوله را به قتل آورد و دربار خود را ازوزیرى کاردان و وفادار محروم ساخت. با این حال با مقایسه سلطنت پدرش شاه صفى،پادشاهى او، عاقلانه، بالنسبه متعادل، و تا حد زیادى موفق از کار درآمد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #33
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاه جوان پیرو شاه عباس کبیر شاه عباس ثانى، به اقتضاى نام خود که آنرا موافق یک رسم معمول به نام نیاى بزرگش مدیون مى‏ساخت، دوست داشت خود را ثانى شاهعباس نشان دهد و تقلیدى که از برخى اعمال و اطوارشاهعباس بزرگ مى‏کرد، غالباً او را در انظار عامه محبوب مى‏کرد. در اوایل سلطنتش،امام قلى خان - خان ازبک - که به علت ضعف بینایى از پادشاهى کناره گیرى و پدر محمدخان - برادرش - را به جاى خود منصوب کرده بود، به عزم زیارت مکه از ترکستان بهخراسان آمد. شاه امر کرد که همه جا از او به خوشى پذیرایى کنند و حتى خود نیز تا دوفرسنگى قزوین به استقبال امام قلى خان رفت و به احترام تمام او را راهى مکه کرد. این رفتار دلنواز، خلاف انتظار و هیجان انگیز، سیره شاه عباس بزرگ را به خاطرمى‏آورد. شبگردیهایش هم که نزد درباریان با نظر موافق تلقى نمى‏شد، از نوع کارهایىبود که در افواه عام به شاه عباس اول منسوب بود و تکرار و تقلید آنها، محبت عامه رادر حق وى جلب مى‏کرد. عباس ثانى همچون عباس بزرگ، به صحبت علما رغبت نشان مى‏داد واز آنها استمالت مى‏کرد. در قم در پشت سر ملا محسن فیض نماز مى‏خواند و دراصفهان بهخانه آخوند ملا رجبعلى، حکیم و زاهد متأله عصر مى‏رفت. ملا خلیل قزوینى را به شرحکتاب اصول کافى و ملا محمد تقى مجلسى را به شرح کتاب «من لا یحضره الفقیه» تشویقمى‏کرد. همچون نیاى خویش به تفریحات عام پسند، علاقه نشان مى‏داد؛ بارها به تماشاىباغوحش مى‏رفت و طاوس خانه زیبایى در کنارزاینده رودبراى خود بنا کرد. به چوگانبازى، ماهیگیرى و شکار جرگه علاقه داشت. شکار گور و گوزن و آهو برایش مایه تفریحبود؛ یک بار بر سبیل تفنن، سعى کرد که شکار شیرى را هم مثل یوز و گراز تجربه کند،اما خطر ناشى از چنین جسارتى در شکار بیش از مایه واقعى اش بود و هم از این رو صرفنظر کرد. در اظهار تسامح نسبت به عقاید و ادیان نیز تا حدى شیوه نیاى خود را پیشهساخت، اما باز مثل آنها، گه گاه از این شیوه عدول مى‏کرد. یک بار ظاهراً تحت تأثیرعلماى متعصب عصر، نسبت به یهودیان سختگیرى پیش گرفت و آنها را به دوختن وصله زرد کهغیار خوانده مى‏شد، الزام و پرداختن جزیه را هم در ذمه آنان نهاد. یهیودیان نیز بهخاطر رهایى از این تحمیل یا به خاطر دریافت هدیه و پاداش که وى از باب تشویق به نوگرویدگان مى‏داد، گه گاه اظهار مسلمانى مى‏کردند و خاطر ملوکانه و علما از افزایشجمعیت مسلمانان تشفى مى‏یافت.

    عباس ثانى در اظهار به شریعت چنان پیش رفت کهبا صدور فرمانى شرب شراب را منع و تنبیهات سختى هم براى متخلفین در نظر گرفت؛ امااین منع دوامى نیافت، چه شاه، خود پیش از دیگران توبه شکست و مصداق آن مثل ایرانىشد که «رطب خورده کى کند منع رطب». شاهعباس دوم، چنان در شرابخوارى مداوم افتاد که اغلب اوقات مست بود و از توجه بهامور مملکتى غافل مى‏ماند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #34
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مقابله با تهاجمات خارجی در عهد شاه عباس دوم در رفع دشواریهایى که ازتحریکات خارجیها نتیجه مى‏شد، همچون جدش شاه عباس بزرگ، غالباً موقع شناس، مدبر، وصاحب اراده بود. تا عهد این پادشاه روابط میان سلاطینصفویه و پادشاهانگورکانىهند همواره بر اساس دوستى وحسن تفاهم استوار بود. و این دو سلسله مرز جغرافیایى میانشان، منطقه «بى طرف» قندهار - با وجودى که از زمان شاه عباس بزرگدر اختیار ایران قرار داشت - بود. در سال اول جلوس شاه عباس ثانى، جانشین جهانگیر،یعنى شاه جهان که در 1037 ق / 1628 م به سلطنت رسیده بود، مصمم شد که قندهار یعنىولایت سر حدى میان ایران و هند را که از عهد شاه عباس بزرگ همواره در دست صفویه بودبه هندوستان ضمیمه کند. شاه جهان براى تحقق این منظور، پسر خود را به سمتسمرقندروانه ساخت. عباس ثانى، رستم خانسپهسالاررا مأمور جمع لشکر و دفع سپاهیانشاه جهان نمود، اما ظاهراًً رستم خان به علت جوانى شاه اعتنایى به امر او نکرد، وقندهار موقتاً از دست ایران خارج شد. شاه به قرچقاى خان، والى خراسان دستور داد کهرستم خان را به خاطر تمرد از اوامر او به قتل برساند و او هم سپهسالار و برادرانشرا کشت.

    شاه جهان پس از اینپیروزى متوجه ترکستان شد و به عنوان یارى ومساعدت به ندر محمد خان که به دست پسر و امیرانش از سلطنت بر کنار شده بود، اما دربطن براى تصرف آن نواحى لشکر به بلخ کشید. ندر محمد خان به خراسان آمد و از شاهعباس دوم استمداد کرد. شاه ایران نیز در 1055 ق / 1645 م سپاهى همراه او کرد تاسلطنت از دست رفته را باز گیرد. شاه جهان با آگهى از این لشکر کشى از ترکستان عقبنشست و نور محمد خان سلطنت خود را باز یافت. سال بعد سفیرى از سوى شاه جهان بهپایتخت صفوى آمد تا مقدمات آشتى را فراهم سازد. اما در 1057 ق / 1647 م شاه عباس،مرتضى قلى خانقاجاررا سپهسالار کل سپاه ایران کرد و اورا به جمع آورى سپاه براى پس گرفتن قندهار مأمور نمود. سال بعد نیز خود به قصدزیارت مشهد و پیوستن به مرتضى قلى خان از اصفهان به سمت مشهد و قندهار رفت و آندیار را در محاصره گرفت. لشکریان شاه جهان چون از مقاومت عاجز شدند در 1059 ق / 1649 م قندهار را رها کرده، بار دیگر این شهر جزیى از خاک ایران شد و شاه عباس آنرا تا پایان سلطنت در حیطه ضبط خویش نگه داشت. با این وجود شاه جهان، پسر خود اورنگزیب را به باز گرفتن آن شهر فرستاد و خود نیز به کابل آمد، لیکن پسر و پدر هیچ یکاز عهده سپاهیان ایران بر نیامدند و قندهار همچنان تا فتنهافغاندر تصرف ایران باقى ماند و با وجودحمله‏هایى که در سالهاى 1064 1062 1061 ق / 1654 1652 1651 م از طرف لشکریان شاهجهان شد، سپاهیان شاه عباس آنجا را حفظ کردند و هر بار گورکانیان شکستى سخت خوردند.
    سالها بعد که روسها با استفاده از اختلافهاى داخلى امراى محلى گرجستان، داغستانرا به تصرف درآورده بودند «1063 ق / 1653 م» با اعمال تدبیر و سیاست موفق شد به کمکامراى گرجستان وشروانکه به وى وفادار مانده بودند بهتحریکات دشمن خاتمه دهد و از الحاق گرجستان بهروسیهجلوگیرى نماید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #35
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سازندگی در عهد شاه عباس دوم
    وى نیز همچون شاه عباس بزرگ به ایجاد،اتمام، و تعمیر ابنیه علاقه داشت. باغ سعادت را در کنار زاینده رود، و عمارتچهل ستونرا در اصفهان تجدید بنا کرد. همچنین پل زاینده رود، و نیزمسجدجامع اصفهان را ترمیم و مرمت نمود. باآن که دوران سلطنت او یک دوره تجدید حیات براى قدرت خاندان صفوى بود، مشغولیت او درعیاشى و خوشباشى، ادامه تجدید حیات را اندک اندک غیر ممکن ساخت. شاه عباس ثانى، دراواخر سلطنت سعى کرد تا ارتش را هم تقویت کند و آن را از حالت رکود و بى تحرکى کهنتیجه دوران سلطنت پدرش بود، بیرون آورد، اما در این زمینه توفیق چندانى عایدش نشد.

    به هر حال افراط در شرابخوارى و علاقه به لذتهاى حرم خانه، سالهاى پایانىعمرش را از هر گونه فعالیت مفید بى بهره ساخت. به همین سبب با آن که از خصلتهاىجنگى خالى نبود، جلوگیرى از خطاهایى که مملکت را به سوى انحطاط مى‏برد، برایش ممکننشد. از برخى گزارشهاى مبلغان مسیحى آن ایام، که درباره وى نوشته اند، چنانمى‏نماید که شاه بخش مهمى از اوقاتش را با آنها مى‏گذرانده. باید گفت که این تصور،مبالغه آمیز است و معاشرت زیاد شاه با مسیحیان به احتمال قوى به علت آزادى عملىبوده است که در صحبت آنها به صرف مسکرات داشته است. با این حال، بعضى سیاحاناروپایى که گه گاه در تحسین شاه عباس دوم به مبالغه گراییده‏اند، باید ناشى ازتسامح او نسبت به اقلیتهاى مذهبى و دینى بوده باشد، که جز در مورد یهودیان و آن همدر یک برهه کوتاه، سیره او مبنى بر تقلید از سیاستهاى شاه عباس بزرگ بود.

    شاه عباس دوم، در اواخر عمر به سبب آمیزش با رقاصه‏اى هرزه، به نوعى بیمارىآمیزشى بدخیم دچار شد و در مازندران بیماریش شدت گرفت. در عزیمت به مشهد طوس کهظاهراً به توصیه علما و براى توبه به طلب شفا مى‏رفت، در دامغان حالش به وخامتگرایید و همانجا درگذشت «23 ربیع الاول 1077 ق / 23 سپتامبر 1666 م». دوران سلطنتش 25 سال بود. در آخرین روزهاى حیات، کتاب مى‏خواند و نقاشى مى‏کرد و دسته شمشیر مرصعمى‏ساخت. هنگام وفات سى و شش سال داشت و با آن که دوران فرمانرواییش به هیچ وجه یکدوران انحطاط نبود، اما یک دره انحطاط اجتناب ناپذیر را در پى داشت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #36
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاه سلیمان

    شاه سلیمان صفوى
    1077 - 1106 ق / 1666 - 1694 - 5 م

    شاهعباس ثانى دو پسر داشت: یکى صفى میرزا از زنى چرکسى و دیگرى حمزه میرزا فرزند زنىگرجى. شاه عباس، صفى میرزا را با این که پسر ارشدش بود، دوست نمى‏داشت و در اواخرعمر او را در یکى از کاخهاى سلطنتى محبوس نمود.

    امراى شاه پس از فوت او دردامغان جلسه کردند و چون شاه خود در تعیین جانشین اظهار نظرى نکرده بود، تصمیمگرفتند که حمزه میرزا هشت ساله را به سلطنت بردارند و براى رسیدن به مقصود، شایعهکردند که صفى میرزا را شاه کور کرده و به همین جهت نمى‏تواند پادشاه ایران شود. آغامبارک، خواجه باشى حرم شاه با این طرح مخالفت کرد و اعلام داشت که صفى میرزا صحیح وسالم است، سپس با دسیسه مادر صفى میرزا و با یارى عده‏اى از خواجه سرایان که با اوهمدست بودند، از زندان آزاد شد و به سلطنت رسید. خواجه سراى صفی میرزا که نظارتبرادر دیگر شاه یعنى حمزه میرزا را هم بر عهده داشت، کودک را ب قتل آورد تا بدینترتیب داعیه‏اى براى سلطنت صفى میرزا باقى نباشد؛ بدین گونه سلطنت به شاه صفى دومرسید. وى که به بیمارى لاعلاج درد پا و نقرس دچار بود، چندى بعد به توصیه درباریاننام خود را عوض کرد و بار دیگر با نام «مبارک» شاهسلیمانتاجگذارى نمود. صفى میرزا که عمر خودرا در حرم سرا با زنان و خواجگان گذرانده و بدون تربیت و تحصیل به اخلاق زنانه بارآمده بود، یکى از بد نامترین پادشاهان صفوى است. وى بسیار ضعیف النفس و عیاش بود ودر عین حال مصاحبت با زنان و اشارت آنان را در امور مملکت بر رأى رجال با کفایتترجیح مى‏داد.

    این که در دوران سلطنت او، عثمانیها، ازبکان وتیموریان هندتقریباً همه شان به علتگرفتاریهاى داخلى و دلمشغولیهاى دیگر به فکر تعرض به ایران نیفتادند، قسمت عمدهدوران فرمانروایى او را از تهدید دشمن ایمن داشت. هجوم ترکمانان که به سر کردگىآدینه سلطان، فرمانرواى خویش، یک چند در نواحى استرآباد تاخت و تاز کردند «1086 ق / 1675 م» در همان آغاز کار به آسانى دفع شد و مشکلى به وجود نیاورد. شاه سلیمانوزارتش را هم از همان اوایل سلطنت شیخ على خان زنگنه، میر آخور خویش که پیش از آنچندى حاکم کرمانشاه بود واگذاشت «1079 ق / 1668 م».کفایت و درایت این وزیر، شاه رااز مداخله در جزییات امور که بدان علاقه‏اى هم نداشت آسوده خاطر ساخت. رفت و آمدجهانگردان اروپایى که براى بازرگانى یا به آن بهانه و عنوان به ایران مى‏آمدند، وغالباً ناظر به تسهیل تبلیغات مسیحى یا گرد آورى اطلاعات اقتصادى و سوق الجیشى بود،در این عهد هم، مثل دورانشاهعباس بزرگ ادامه یافت و گزارشهاى برخى از آنها مثل شوالیهشاردنchardin، انگلبرت کمپفر، و تاورنیه tavernier، تصویر آن عهد را به صورت یک دوره آرامش نسبى ارائه مى‏کند، که البتهآرامش دوزخى بود. هر چند عمارت هشت بهشت که شاه اواخر عمر «حدود 1102 ق / 1690 م» دراصفهان براى خود ساخت زندگى شخصى او را به طور نمادین، غرق در رویاهاى بهشت نفس پرستانعصرش نشان مى‏دهد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #37
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکومت ظالمانه شاه سلیمان صفوی شاه سلیمان با آن که نام شاه صفى دومرا از روى خود برداشت؛ از تقلید زندگى همنام خود شاه صفى اول بر کنار نماند و دربسیارى موارد، احوال آن پادشاه سفاک و نیمه دیوانه را تقلید مى‏کرد. وى حتى از صفاتبالنسبه برجسته و محدودى هم که پدرش شاه عباس ثانى گه گاه از خود بروز مى‏داد، بىبهره بود. آنچه بیشتر بر احوالش غلبه داشت جنون و جنایت جدش شاه صفى بود. دورانفرمانروایى او همچون سلطنت شاه صفى اول، دوره بى ثباتى، بى رحمى و خشونت و جنایتبود. در تنبیه و آزار اطرافیان تنها به دربار اکتفا نمى‏کرد بلکه تقریباً هر کس کهبا درگاهش سر و کارى داشت، از هستى خویش در گمان مى‏افتاد. بخش عمده‏اى از عمرش صرفشرابخوارى، بد مستى، و بى رحمى مى‏گذشت و هنگامى که در حال مستى یا بد خویى بود،هیچ یک از اطرافیانش بر جان خود ایمنى نداشت. به اقتضاى هوس شاهانه در این لحظه هاىشوم و تاریک زندگانیش که بر اطرافیان خشم مى‏گرفت، طى سالها، چشمها بیرون آورد،گوشها برید، بینى‏ها کند و زندگیها بر باد داد و این همه فقط خشم زود گذر او را فرومى‏نشاند. به قول شاردن در این گونه مواقع کسانى که به حضورش مى‏رفتند در تمام مدت «تشریف حضور» بر جان خویش ایمن نبودند. یکى از درباریانش گفته بود که هر گاه ازحضور شاه مرخص مى‏شد، دست به سر مى‏برد که مطمئن شود سر جایش هست?

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #38
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاه سلیمان در فکر راحت طلبی و آرامش به امور مملکت که تقریباً زمامآن در دست وزیرش بود، به کلى بى اعتنایى مى‏کرد. غیر از وى، خواجه سرایانش،کارگزاران واقعى او محسوب مى‏شدند. از مُلک و دولت چیزى بیش از آسایش خود و امکانادامه عیشهاى بى بنیاد طلب نمى‏کرد. وقتى درباریانش به وى خاطر نشان ساختند که هرگاه سپاه عثمانى به ایران هجوم آورد، تمام قلمرو او از دست خواهد رفت؛ گفته بود: کهاگر تنها اصفهان باقى بماند برایش کفایت مى‏کند! همچنین وقتى به شاه توضیح دادند کهاتحاد با اروپا بر ضد عثمانى،بغداد و کربلا رامتعلق به ایران خواهد ساخت، جواب داد که ترجیح مى‏دهد مناسبات دوستانه‏اش را باعثمانیها همچنان حفظ کند و خود را درگیر جنگ و لشکرکشى ننماید. اگر چه این رأى شاه،ناشى از راحت طلبى و بى مسوؤلیتى او بود، در واقع، نظر اغلب سردارانش هم محسوبمى‏شد، چرا که ارتش صفوى در آن ایام چنان بى انضباط، راحت طلب، و فاقد روحیه جنگىبود که نمى‏توانست با هیچ کشورى هم پیمان یا با هیچ ارتشى وارد جنگ شود و تنها بهدرد سرکوب مردم و باج ستانى و جنایت مى‏خورد.

    شاه سلیمان با این تن آسایى وآسایش طلبى، هر روز، بیش از پیش در لذت و فراغت زندگى حرم خانه غرق مى‏شد و هر لحظهفاصله‏اش را با نظارت در امور بیشتر مى‏کرد. آن گونه که شاردن، شاید با قدرى مبالغهمى‏گوید، مى‏گسارى تقریباً تنها کارى بود که هیچ کس در آن باب به اندازه او توانایىنداشت. با این همه هر فرمانى را که در حال مستى صادر مى‏کرد، اطرافیانش از ترسعربده جوییهایش بلافاصله به موقع اجرا در مى‏آوردند؛ خود او نیز وقتى مستى از سرشمى‏پرید، براى اطمینان از اجراى فرمان، درباریان را مورد بازجویى و پرس و جوى دقیققرار مى‏داد؛ وسواس در اجراى فرامین جنایتکارانه‏اش، تنها دقت نظرى بود که شاه درامور مملکت از خود نشان مى‏داد? درباریان و مجلسیان را هم به اصرار بسیار به بادهگسارى الزام مى‏کرد و ظاهراً مى‏پنداشت که با این طرفند، بر اسرار آنها وقوف بیشترىمى‏یابد. با این حال، به تحریک رؤساى عوام و ملایان، فرمانى مبنى بر تعقیب و آزاریهودیان و ارامنه صادر کرد. عده‏اى از بزرگان یهود به علت مقاومت کشته شدند وارامنه بیشتر با پرداخت هدیه و جزیه از تبعات آن جان به در بردند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #39
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    فروش مناصب در مقابل هدیه در عهد شاه سلیمان صفوی سلطنت شاه سلیمان بااسراف و تبذیر آغاز شد و شاه جوان با گشاده دستى جنون آمیزى در ولخرجیها، و بادهگساریهاى مجلل و پر هزینه، موجودى خزانه خود را به شدت کاهش داد. اما در اواخر عمربراى اجتناب از عواقب ولخرجیها به امساک و خست افتاد، و از افراط، کارش به تفریطکشید. این امساک و خست بى قاعده موجب شد تا بعضى مشاغل و مناصب را که بى متصدى وسرپرست مى‏شد، در مقابل اخذ رشوه و هدیه و غالباً به بهایى اندک به هر کس و ناکسىواگذار کند و این نیز از اسباب عمده بروز اختلال در کارهاى مملکت مى‏شد. این اقدامدر کنار واگذارى تمامى مناصب از سوى شاه که اغلب درباریان و نزدیکانش و هزار فامیلرا حاکم بر سرنوشت ایران استبداد زده مى‏کرد، زخم دیگرى بود بر پیکر فرتوت مردمان وظلم مضاعفى که حاکمان جدید سوداگر، از رهگذر خرید مناصب بر رعایا دارد مى‏کردند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #40
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هوس های ملوکانه و شکار شیطانی شاه سلیمان صفوی
    در شهوت رانى وزنبارگى، حرص جنون آمیزش، به جایى رسید که به الزام و اشارت او، از نواحى مختلفکشور، به وسیله حکام و عمال متملق و فرومایه‏اش، غالباً زنان زیبا به دربارش هدیهمى‏دادند. از جمله یک بار بیست و یک زن زیباى ارمنى را برایش ربودند، بار دیگر هشتاروپایى نشین اصفهان را به زور به دولتخانه‏اش آوردند، اما با اخطار و مداخله شدیدسفیر سوئد ناچار شد آنها را دست نزده به خانواده‏هایشان پس بدهد. اما شاه در اینرسم شکار انسانى و ربودن دختران زیبا و پیشکش به حرم خانه هیچ گاه خود را به خطرنمى‏انداخت. او تنها میل و هوس شاهانه‏اش را ابراز مى‏کرد و این اطرافیان صوفى اعظمو مرشد کامل یعنى کسانى چون کلانتر ارمنىجلفابودند که براى تفریح خاطر ملوکانه،اسباب این رسوایى را تدارک مى‏دیدند، و حتى شاه را بعدها هم به تکرار نظایر اینشکار شیطانى تشویق مى‏کردند. اگر رؤساى عوام و صاحبان نفوذ کلام در میان عامه مردم،در برابر این اعمال نه تنها ضد دینى که ضد بشرى سکوت نمى‏کردند و وظیفه شرعیشان رامحدود به صدور حکم تعقیب و آزار دیگر اقلیتهاى مذهبى نمى‏دیدند؛ داروغه جلفا و ریزهخواران حضرت اعلى را این جرأت نبود تا براى آن تاجور شرابخواره شهوت باره بیمارگونه، چنین به جان و ناموس مردم ***** کنند، و هوس ملوکانه در همان مرحله هوس باقىمى‏ماند و مجال ظهور نمى‏یافت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/