خورشيد، با دو سرخي
سرآمد مگر روز را سروري،
كه شد چهرة دهر نيلوفري؟
حريقي است در بيشهزاران آب
مگر گشت پرپر گل آفتاب؟
همه روي دريا گل ارغوان
به هر موج تا بيكرانها روان
چه بودهست خورشيد را سرنوشت
كه دريا غمش را به خون مينوشت
جمال جهان را تماشا خوش است
تماشاي خورشيد و دريا خوش است
دو سرخي برون زايد از آفتاب
كه دريا از آن ميشود سرخ ناب
شگفتا دو سرخي، حيات و عدم
يكي سرخ شادي يكي سرخ غم!
يكي صبح، وقت فراز آمدن
گل افشاني جشن باز آمدن
يكي عصر از اوج شوكت نگون
همه سرخياش سرخي اشك و خون
درين جا كه من دارم اكنون مقام
تماشا كنم هر دو را صبح و شام
در آيينه صبح چون بنگرم
همه سرخ شادي بود ياورم
به سرخ غروبم چو افتد نگاه
مرا هست در كام اندوه، راه!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)