برگریزان همه خوبیهاست.
میبُریم از همه پیوند قدیم
میگریزیم از هم
سبک و سوخته، برگی شدهایم
در کف باد هوا چرخنده.
از کران تا به کران
سبزی و سرکشی سروی نیست
وز گل یخ حتا
اثری در بغل سنگی نیست.
اینهمه بیبرگی؟
اینهمه عریانی؟
چه کسی باور داشت!؟...
دل غافل! اینک
تویی و یک بغل اندیشه که نشخوار کنی
در تماشاگه پاییز که میریزد برگ.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)