شش :
كوچههايي است
كه از عبور رهگذران خنكا ميتراود
طوري انگار
كه در آسمان خيابانها شبنم ميفروشند
و سراشيبيها را پايان نيست
مگر كه بيايند
و چشم رودخانههاي خجول را ببوسند.
ماه خجالتي
انگشتريش هر شب
در رودخانه فرو ميافتد
و تا سپيده بستر آب را ميكاود.
كاش جرثقيلي داشتم
«ست» را برميداشتم
ميبردم
در كوچههاي نازك كابل دور ميزدم.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)