نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: خبر فوت برادرم را درچهارشنبه سوري سر صحنه فيلمبرداري دادند.

  1. #1
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض خبر فوت برادرم را درچهارشنبه سوري سر صحنه فيلمبرداري دادند.

    ترانه علیدوستی نوشت :خيلي سخت بود كه در فيلم« چهارشنبه سوري» اصغر فرهادي مشغول بازي بودم، كل ماجراهاي فيلم در اين روز ميگذشت، آن وقت خبر دادند كه در دل چهارشنبه سوري واقعي برادرم به خاطر حادثه ناگواري كه همان منفجر شدن مواد محترقه است،درگذشته است.

    ترانه عليدوستي بازيگر مطرح سینمای ایران که چند سال پیش و همزمان با بازی در فیلم چهارشنبه سوری اصغرفرهادی برادر خود را به خاطر منفجر شدن مواد محترقه در روز چهارشنبه سوری از دست داد با انتشار یادداشتی،به تشریح این اتفاق پرداخت.

    به گزارش جهان ،ترانه علیدوستی نوشت :خيلي سخت بود كه در فيلم« چهارشنبه سوري» اصغر فرهادي مشغول بازي بودم، كل ماجراهاي فيلم در اين روز ميگذشت، آن وقت خبر دادند كه در دل چهارشنبه سوري واقعي برادرم به خاطر حادثه ناگواري كه همان منفجر شدن مواد محترقه است،درگذشته است. هر وقت اين خاطره تلخ را مرور ميكنم، ياد آن لحظهاي ميافتم كه خبر فوت برادرم را سر صحنه فيلمبرداري دادند. همه شوكه شده بوديم.

    ....بابا و مامان هميشه نگران برادرم بودند و در آخر هم زورشان به او نرسيد. پويان پسر سر سخت و شيطاني بود، مثل خیلی از پسرهای نوجوان. اصلا پسر سادهاي نبود؛ كنترلي كه من نميشدم او ميشد، اما جوابي كه از او نميگرفتند را از من ميگرفتند. همين كارهاي او هم در آخر به اينجا ختم شد كه این بلا را سر ما و خودش بیاورد. هنوز باورم نميشود.ماجراي آن روز چهارشنبه سوري هنوز كابوس من و خانوادهام است. آخر سال 83 و عيد 84 روزهاي بد و سنگيني را من و خانوادهام پشت سر گذاشتيم. هر روز براي ما نبودن پويان سخت بود و همچنان هم سخت است.زمان مرگ پويان من سر فيلمبرداري چهارشنبهسوري بودم و دقيقا در همان روز چهارشنبهسوري، يعني 25 اسفند سال 83 فوت كرد. وقتي خبر را دادند نميدانم چطور تا خانه رفتم. اما بعد از آن و وقتي مراسم تمام شد، دوست داشتم كه خيلي سريع و به طورخود خواسته سر خودم را با بازي در فيلم گرم كنم و دوباره به گروه پيوستم. در حقيقت يك هفته سر كار نرفتم كه سه روز آن، سه روز اول عيد بود كه در هر صورت و بدون هيچ اتفاقي هم آن سه روز تعطيل بود. در واقع من به خاطر اين حادثه فقط 4 روز كار را متوقف كردم. بعد از اينكه به كار بازگشتم حس كردم اين يك هفته براي من حكم چهل روز را داشته و خيلي دير گذشته. خوشبختانه هيچكس با من مثل عزادارها صحبت نميكرد و فضا هم سنگين نبود، مثل قبل دوستانه بود، شايد چون بچهها هم در اين يك هفته مدام با من همراه بودند و در تمام مراسم حضور داشتند. اميدوارم براي هيچ خانوادهاي اين اتفاق نيفتد. چون اينگونه اتفاقات واقعا وحشتناك است و هيچ وقت هم هضم نميشود.

    شايد كسي كه هيچ وقت نتواند با اين مسئله كنار بيايد مادرم است. البته نميتوان گفت كه اين اتفاق براي چهكسي سختتر بوده! اگر روزی تصمیم بگیرم تنها پیام اخلاقی زندگی ام را به جوانها بدهم (چون از پیام دادن خوشم نمی آید) می گویم تا جایی که می توانید خوش بگذرانید شلوغ کنید. الان وقتش است... اما با آتش بازی نکنید، با خطر. نه به خاطر خودتان، به خاطر ما، خواهرها.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/