عظمت قرآن
چنانكه دانستى فهم عظمت قرآن خارج از طوق و توان ادراك است ، لكن اشاره اى اجماليّه به عظمت همين كتاب متنزل كه در دسترس همه بشر است موجب فوائد كثيره است .
بدان اى عزيز ! كه عظمت هر كلام و كتابى يا به عظمت متكلّم و كاتب آن است و يا به عظمت مطالب و مقاصد آن و يا به عظمت نتايج و ثمرات آن است و يا به عظمت رسول و واسطه آن است و يا به عظمت مرسل اليه و حاصلِ آن است و يا به عظمت حافظ و نگاهبان آن است و يا به عظمت شارح و مبين آن است و يا به عظمت وقت ارسال و كيفيت آن است و بعضى از اين امور ذاتاً و جوهراً در عظمت دخيل است و بعضى عرضاً و بالواسطه و بعضى كاشف از عظمت است و جميع اين امور كه ذكر شد در اين صحيفه نورانيه به وجه اعلى و اوفى موجود ، بلكه از مختصات آن است كه كتاب ديگرى را در آن يا اصلا شركت نيست و يا به جميع مراتب نيست
نور مبين
در آيات متعددى قرآن به عنوان نور مطرح شده است از جمله : «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً ؛ و نور روشنگرى مانند قرآن به سوى شما نازل كرديم» .
و نيز : «قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ ؛ بى ترديد از سوى خدا براى شما نور و كتابى روشنگر آمده است» .
و نيز مى فرمايد : ما قرآن را نور قرار داديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن هدايت مى كنيم: « وَلكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا؛ ولى آن كتاب را نورى قرار داديم كه هر كس از بندگانمان را بخواهيم به وسيله آن هدايت مى كنيم ; بى ترديد تو مردم را به راهى راست هدايت مى نمايى» .
و در آيه اى از ما مى خواهد كه به خدا و رسول و نورى كه نازل فرموده ايمان آوريم : « فَآمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا؛ پس به خدا و پيامبرش و نورى كه نازل كرديم ، ايمان آوريد».
در اين چهار آيه به زبان هاى گوناگون نور بودن اين نعمت گوشزد شده است .
نور ، خودش ذاتاً روشن است و هم سايه چيزها را روشن و نمايان مى كند و اگر نور نبود هيچ چيزى قابل مشاهده نبود حتى اگر در شب غير مهتابى انسان چيزى را مى بيند و تشخيص مى دهد بر اثر نور اندك ستارگان است .
ظريفى مى گفت : قرآن كريم تنها بر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نازل نشده است بلكه بر امت ايشان هم نازل شده است و اين حقيقتى است كه نحوه رابطه خدا و بنده و تفضل فراوان او را بيشتر نمايان مى كند ، او اين ظرافت را از مضمون تعبير حق در بخشى از آيات كريمه استفاده كرده بود ، مثلا آنجا كه مى فرمايد : «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ؛ و قرآن را هم به سوى تو نازل كرديم به خاطر اينكه براى مردم آنچه را كه براى هدايتشان به سويشان نازل شده بيان كنى» .
كسيكه بتواند مخاطب قرآن قرار گيرد و از قرآن جدا نباشد مى يابد كه نه تنها قرآن براى هدايت او نازل شده ، بلكه به سوى او نيز نازل شده است ، با اين تفاوت كه پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه وآله) واسطه نزول قرآن به سوى امت و مردم نزول قرآن را از طريق ايشان دريافت مى كنند . خداى مهربان كه صادق ترين صادقان است مى فرمايد : « وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً؛ و نور روشنگرى مانند قرآن به سوى شما نازل كرديم» .
يعنى آنچه كه به قلب امت اسلامى مى رسد همان مرحله پايانى و نازله قرآن و وحى الهى است كه خدا با آن سخن مى گويد نه اينكه اين نور تا قلب پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمده و از آن به بعد قطع شده باشد .
قلب پاك رسول اسلام (صلى الله عليه وآله) و زبان مقدسش افق طلوع وحى است نه چيزى را كتمان مى كند چون : «وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِين؛ و او نسبت به ابلاغ و تعليم آنچه به او وحى مى شود ، بخيل نيست { تا وحى را كتمان كند} ».
و نه جز وحى چيزى مى گويد : « وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى؛ و از روى هوا و هوس سخن نمى گويد» .
و آنچه تلاوت مى كند همان است كه نازل مى شود و نطق و سخنش الهى است: « إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى؛ گفتار او چيزى جز وحى كه به او نازل مى شود ، نيست» .
هنگام شنيدن خطاب « يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا» مستحب است بگوييم : لبيك ، براى آنكه خطاب خداى مهربان خطابى فعلى است و هم اكنون خدا با ما سخن مى گويد و اگر هم اكنون تكلم حضرت او نباشد ديگر لبيك گفتن براى چيست ؟ چگونه مى شود كه كسى با قصد جدى جواب متكلم را كه درگذشته سخن گفته بگويد ، هنگامى انسان لبيك مى گويد كه گوينده اى حاضر باشد و دستورى به او داده باشند و خطابى متوجه او نموده باشند .
گاهى امكان دارد خطاب منتفى شده گذشته را كه حكمش هنوز باقى و نافذ است در ذهن ترسيم كنيم و هنگام تلفظ آن لبيك گوييم ، ولى چنين توجيه و تكلفى نيازمند به عنايت زايد و مجاز است و اگر بدون چنين عنايتى به طور جد جريان لبيك گويى مطرح باشد معلوم مى شود آن خطاب هم اكنون زنده است و جواب ويژه مى طلبد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)