معروف‌ترين چهره‌هاى پديدآورنده اسرائيليات:

افرادى كه روايات اسرائيلى را پديد آورده يا به نشر و گسترش آن كمك كرده‌اند، فراوان‌اند; امّا برخى در اين زمينه، بيشترين نقش را ايفا


كرده‌اند، به‌گونه‌اى كه بيشتر روايات و افسانه‌هاى اسرائيلى موجود در كتابهاى تفسير، حديث و تاريخ اسلامى به اين گروه ختم مى‌شود.


اين عدّه عبارت‌اند از:




1. عبداللّه‌بن‌سلام:

حصين‌بن سلام‌بن حارث اسرائيلى از عالمان يهود و از قبيله خزرج است كه هنگام ورود پيامبر به مدينه، اسلام آورد و حضرت، نام او را

عبداللّه نهاد.[58]

عبداللّه همواره ادعا مى‌كرد كه عالم‌ترين يهود بوده و درباره كتابهاى پيشين از همگان آگاه‌تر است.[59]

او از كسانى بود كه احاديث فراوانى را جعل كرد تا نظر عوام را به خود متوجه، و جايگاهش را ميان آنان رفيع سازد.[60]

از وى روايت شده كه پيامبر به او اجازه داده يك شب قرآن و يك شب تورات بخواند; امّا ذهبى اين روايت را به سبب وجود

ابراهيم‌بن‌ابى‌يحيى كه فردى متروك الحديث و متّهم است، ضعيف دانسته است.[61]

او در سال 43 هجرى و در زمان خلافت معاويه در مدينه در‌گذشت.[62]


2. كعب‌الاحبار:

ابواسحاق كعب‌بن‌ماتع حميرى، معروف به كعب الاحبار از دانشمندان بزرگ يهود در يمن بود كه در اوايل خلافت عمر به اسلام گرويد و

در سال 34 هجرى در شهر حمص درگذشت. [63]

صحابه از جمله عمر در آغاز براى اطّلاع از برخى معلومات به او مراجعه مى‌كردند; امّا پس از مدّتى بر اثر نقل روايات دروغ به سخنان او با

ديده ترديد نگريسته، او را تكذيب كردند.[64] نيز روايت شده است كه على(عليه السلام)او را دروغگو خواند.[65]

وى در زمان عثمان نيز به نقل اسرائيليات پرداخت. سپس به شام رفت و جزو مشاوران معاويه و تحت حمايت او قرار گرفت و از طريق نقل

روايات اسرائيلى و دروغ، پايه‌هاى حكومت وى را تثبيت كرد. روايات فراوانى كه درباره فضيلت شام و ساكنان آن از وى نقل شده، مؤيّد اين

معناست.[66] اين يهودى به ظاهر مسلمان، توانست به كمك برخى صحابه از جمله ابوهريره كه بيشترين نقش را در نقل و گسترش

روايات كعب برعهده داشت، خرافات و داستانهاى دروغ و جعلى فراوانى را وارد معارف دينى مسلمانان‌كند.[67]


3. تميم*‌بن‌اوس‌الدارى:

ابورقيه تميم‌بن اوس‌بن‌حارثه يا خارجه الدارى از عالمان مسيحى است كه در سال نهم هجرى به مدينه آمد و اسلام را پذيرفت.

وى راهب زمان خويش و عابد مردم فلسطين بود.[68] اين كاهن مسيحى كه پس از پذيرش اسلام، گرايشهاى مسيحى خود را حفظ

كرده بود، نخستين كسى است كه داستانسرايى را در مسجد رواج داد و حتّى به اتفاق روايات، نخستين قصّه‌گو در اسلام است.[69]

وى از خليفه‌دوم اجازه قصّه‌گويى خواست. عمر ابتدا ممانعت كرد. سپس به او اجازه داد تا پيش از نماز‌جمعه مردم را موعظه كند. اين امر

در زمان خلافت عثمان به هفته‌اى دوبار افزايش يافت.[70] مشهورترين حديثى كه از وى نقل شده، حديث جساسه (خبرچين) است كه

مسلم آن را در صحيح خود نقل كرده است.[71] اين حديث افزون بر ضعف سند، از نظر محتوا نيز با معيارهاى حديث صحيح سازگارى ندارد.[72]

او در شام درگذشت و در «بيت‌جبرين» فلسطين دفن شد.[73]


4. وهب‌بن‌منبّه:

ابوعبداللّه وهب‌بن‌منبه صنعانى. پدرش منبه از اهالى خراسان و از شهر هرات بود كه كسراى ايران، او را اخراج كرد و به يمن فرستاد.[74]

وهب از دانشمندان بزرگ اهل‌كتاب در يمن بود كه در سال 34 هجرى متولّد شد. وى مورّخ بود و از علوم اهل‌كتاب بهره فراوان داشت.[75]

نقل شده كه وى حدود 70 و چند كتاب از كتابهاى پيشينيان را خوانده است.[76] در روايتى، او عبداللّه‌بن‌سلام و كعب‌الاحبار را داناترين

زمان خويش، و خود را داناتر از آن دو مى‌دانست.[77]
وى در پيدايش و نشر انديشه‌هاى خرافى نقش بسزايى داشت، به‌گونه‌اى كه محمد رشيد‌رضا او و كعب‌الاحبار را بدترين و رياكارترين افراد

در برابر مسلمانان دانسته و مى‌نويسد: هيچ خرافه‌اى در كتابهاى تفسيرى و تاريخى درباره آفرينش موجودات، پيامبران، امّتهاى آنان و

رستاخيز، به كتابهاى تفسير و تاريخ‌اسلامى راه‌نيافت، جز آنكه اين دو در آن نقش داشتند.[78]

وى در سال 110 يا 116 هجرى بر اثر ضربات يوسف‌بن‌عمر، والى يمن و عراق درگذشت.[79]


5. محمد‌بن‌كعب القرظى:

پدر وى از اسيران بنى‌قريظه واز فرزندان كاهنان يهود بود. وى در سال‌40 هجرى متولّد شد و در سال‌117 هجرى وفات يافت و از كسانى

بود كه در مساجد به قصّه‌گويى مى‌پرداخت و افسانه‌هايى را از كتابهاى پيشينيان نقل مى‌كرد و سرانجام درحالى‌كه در مسجد مشغول

قصّه‌گويى بود، سقف مسجد فرو ريخت و به همراه گروهى ديگر جان‌سپرد.[80]


6‌. عبداللّه‌بن‌عمرو‌بن‌عاص :

ابومحمد عبداللّه‌بن‌عمرو‌بن‌عاص از قبيله قريش. وى پيش از پدرش اسلام آورد. 7 سال پيش از هجرت متولّد شد و در سال 65 هجرى از

دنيا رفت.[81] او نخستين كسى بود كه پس از وفات پيامبر، به نشر اسرائيليات پرداخت. در جنگ يرموك به دو بار شتر از كتب يهود دست

يافت و از آن، مطالب و داستانهايى نقل مى‌كرد و عمل خود را با حديثِ «حدثوا عن بني‌إسرائيل و لا حرج» كه از پيامبر(صلى الله عليه -

وآله)نقل مى‌كرد[82] و روايت خود ساخته‌اى كه مدعى بود پيامبر در تعبير خوابش به او اجازه قرائت تورات را داده بود[83]، توجيه مى‌كرد.


7. ابوهريره:

نام، اصل و نسب او به‌طور دقيق روشن نيست و مورّخان در اين جهت اختلاف دارند.[84] حدود 20 سال پيش از هجرت متولّد شد و در

سال هفتم هجرت از يمن نزد پيامبر آمد و اسلام را پذيرفت.[85] وى نخستين راوى است كه در اسلام مورد اتّهام قرار گرفت و بسيارى از

اصحاب از جمله عمر، عثمان، عايشه او را به دروغگويى متّهم كردند و على(عليه السلام) او را دروغگوترين مردم دانست.[86] وى رواياتى

را از اهل‌كتاب گرفته و آن را به پيامبر و اصحاب نسبت مى‌داد. به گفته برخى وى در ميان صحابه، بيش از ديگران فريفته كعب‌الاحبار شده

و به او اعتماد كرد. كعب با ذكاوت و حيله‌گرى، از سادگى ابوهريره بهره مى‌برد و هر خرافه و سخن باطلى را كه مى‌خواست وارد

اعتقادات مسلمانان كند به او تلقين و براى تأكيد بر اين امر، خود روايت ابوهريره را تصديق مى‌كرد.[87] ابوهريره افزون بر تأثيرپذيرى از

كعب‌الاحبار، از القائات وهب ابن‌منبّه نيز متأثّر بوده است.[88]

در اواخر عمر، از سوى معاويه والى مدينه شد و در سال 59 هجرى و در‌80 سالگى در قصر عقيق خود درگذشت و در قبرستان بقيع

مدفون شد.[89]



8‌. ابن‌جريج:

ابوخالد يا ابوالوليد عبدالملك‌بن عبدالعزيز‌بن‌جريج. اصل وى رومى، و پيش از اسلام نصرانى مذهب بود. در سال 80 هجرى متولّد شد و در

سال 150 هجرى وفات يافت. ذهبى وى را يكى از قطبهاى نشر اسرائيليات دانسته و مى‌نويسد: او محور نشر اسرائيليات در دوره تابعان

است و هرگاه آيات مرتبط به نصارا را دنبال كنيم، مى‌بينيم بيشترين رواياتى كه طبرى درباره نصارا آورده، در محور ابن‌جريج دور مى‌زند[90];

امّا اين نظريّه پندارى بيجا و مبتنى بر حدس است كه شاهدى بر صحّت آن وجود ندارد، بلكه شاهد نادرستى اين مدعا، افسانه‌هايى

است كه درباره مائده (سفره) آسمانى نازل بر حضرت عيسى(عليه السلام) و حواريّون در جامع‌البيان و الدرالمنثور آمده است كه فقط

دست وهب‌بن‌منبّه و كعب‌الاحبار در آنها ديده مى‌شود و از ابن‌جريج خبرى نيست; نيز صدها روايت اسرائيلى كه ابوشهبه در كتاب

الاسرائيليات والموضوعات گرد آورده[91] و در آن دستهاى افرادى چون عبدالله‌بن‌سلام و تميم دارى و كعب و وهب و قرظى و ابوهريره

به‌طور فراگير ديده مى‌شود، و ابن‌جريج فقط در يك مورد (هنگام نجات بنى‌اسرائيل از وادى تيه) از ابن‌عبّاس نقل‌مى‌كند.[92]





پی نوشت :

[58]. الاصابه، ج‌4، ص‌102.

[59]. همان، ص‌103.
[60]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌96.
[61]. سير اعلام النبلاء، ج‌2، ص‌418‌ـ 419.
[62]. الاصابه، ج‌4، ص‌104.

[63]. همان، ج‌5، ص‌481‌ـ‌484; سير اعلام النبلاء، ج‌3، ص‌489‌ـ‌490; التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌97.
[64]. حلية‌الاولياء، ج‌5، ص426‌ـ‌427; سير اعلام‌النبلاء، ج‌3، ص‌489‌ـ‌490; التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌98.
[65]. شرح نهج البلاغه، ج‌4، ص‌292.
[66]. اضواء على السنة المحمديه، ص‌181.
[67]. همان، ص‌164.

[68]. الاصابه، ج‌1، ص‌488; اضواء على السنة المحمديه، ص‌182.
[69]. فجر الاسلام، ص‌159; اسدالغابه، ج‌1، ص‌428.
[70]. سير اعلام النبلاء، ج‌2، ص‌447‌ـ‌448.
[71]. صحيح مسلم، ج‌9، ص‌412‌ـ‌417.
[72]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌107.
[73]. الاصابه، ج‌1، ص‌488.
[74]. تهذيب التهذيب، ج‌11، ص‌148.
[75]. تذكرة الحفاظ، ج‌1، ص‌100‌ـ‌101; الاعلام، ج‌8، ص‌125.
[76]. تهذيب التهذيب، ج‌11، ص‌147.
[77]. تذكرة الحفاظ، ج‌1، ص‌101.
[78]. اضواء على‌السنة المحمديه، ص‌174.
[79]. تهذيب‌التهذيب، ج‌11، ص148; الاعلام، ج‌8، ص‌126، 243.
[80]. تهذيب التهذيب، ج‌9، ص‌363‌ـ‌364.
[81]. سير اعلام النبلاء، ج‌3، ص‌80; الاصابه، ج‌4، ص‌165‌ـ‌167; التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌110.
[82]. صحيح البخارى، ج‌4، ص‌175; تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌5; التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌110.
[83]. سيراعلام‌النبلاء، ج‌3، ص‌86; مسند احمد، ج‌2، ص444; حلية‌الاولياء، ج‌1، ص‌357.

[84]. اضواء على السنة المحمديه، ص‌196; التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌112.

[85]. الاعلام، ج3، ص‌308; حلية‌الاولياء، ج1، ص376; اسرائيليات در تفاسير، ص‌141.

[86]. اضواء على‌السنة المحمديه، ص‌200‌ـ‌204.
[87]. همان، ص‌210; التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌116‌ـ‌118.
[88]. شيخ المضيره، ص‌269.
[89]. اضواء على السنة المحمديه، ص‌218.
[90]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج‌1، ص‌198.
[91]. الاسرائيليات، ص‌159‌ـ‌305.
[92]. همان، ص‌206‌ـ‌207.