اقسام اسرائیلیات


اسرائيليات به لحاظ محتوا، درستى و نادرستى و كيفيّت نقل، به انواع متعدّدى تقسيم شده است كه هر يك حكمى خاص دارد.

ابن‌تيميه، اين روايات را براساس صدق و كذب به سه دسته تقسيم مى‌كند:

1.‌رواياتى كه درستى آنها معلوم است و شاهدى بر صدق آنها وجود دارد.

2.‌رواياتى كه نادرستى آنها معلوم است و شاهدى بر كذب آنها وجود دارد.

3.‌رواياتى كه بر درستى و نادرستى آنها دليل وجود ندارد و اسلام درباره آنها سكوت كرده است.

وى قسم اوّل را مى‌پذيرد و قسم دوم را مردود شمرده، درباره قسم سوم مى‌گويد: اين روايات را نه مى‌پذيريم و نه رد مى‌كنيم;

ولى نقل آنها براى استشهاد جايز است.[50]

ذهبى در تقسيمى اين روايات را به صحيح، ضعيف وموضوع تقسيم مى‌كند و در تقسيمى ديگر مى‌گويد:

اسرائيليات موافق با اسلام يا مخالف با آن است، يا اسلام درباره آن سكوت كرده است.

وى در تقسيم سوم آورده است: اين روايات يا به عقايد يا به احكام مربوط مى‌شود، يا از قبيل موعظه و حوادث تاريخى است.[51]

سپس درباره اين اقسام مى‌نويسد: آنچه با شريعت اسلام موافقت دارد، پذيرفتنى و نقل آن جايز است و آنچه با شريعت اسلام مخالفت

دارد، مردود و نقل آن حرام است و آنچه اسلام درباره آن سكوت كرده، نه قابل تصديق و نه شايسته تكذيب است;

امّا نقل آن اشكالى ندارد، زيرا غالب روايات اين قسم به قصص و اخبار تاريخى مربوط مى‌شود و با عقايد و احكام ارتباطى ندارد تا نقل آن

جايز نباشد.[52]

تقسيم بهترى كه مى‌توان در اين باره مورد توجّه قرار داد، اين است كه روايات اسرائيلى، يا به‌طور شفاهى نقل شده، چنان‌كه بيشتر

منقولات كعب‌الاحبار، ابن‌منبه، ابن‌سلام و امثال آنان چنين است، يا شفاهى نبوده، بلكه در كتابهاى عهدين وجود دارد، چنان‌كه بيشتر

آنچه از اهل‌بيت(عليهم السلام)در مقام احتجاج اهل‌كتاب به آن استناد شده، از اين قبيل است. بيشتر منقولات شفاهى ـ‌اگر نگوييم همه

آنها‌ـ مطالبى ساختگى است كه هيچ اصل و اساسى ندارد و منشأ آن، شايعات عوام و ساختگى است، بدين جهت نمى‌توان آنها را

پذيرفت; امّا قسم دوم به سه دسته تقسيم مى‌شود: يا در اصول و فروع با شريعت اسلام موافق است كه اين قسم را مى‌پذيريم;

مانند آنچه در مزامير آمده است: متوكّلان و اميدواران به پروردگار، وارث زمين خواهند شد[53]، و قرآن اين مطلب را تصديق كرده است:

«و لَقَد كَتَبنا فِى الزَّبورِ مِن بَعدِ الذِّكرِ اَنَّ الاَرضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّــلِحون» (انبياء/21، 105)

يا با شريعت اسلام مخالف است كه آن را ترك مى‌كنيم; مانند آنچه در سفر خروج آمده كه مى‌گويد: هارون، خود گوساله‌اى را براى

پرستش بنى‌اسرائيل ساخت; نه سامرى.[54] اين مطلب، با هدف خداوند از ارسال رسولان و آيات قرآن در تضادّ است[55] كه مى‌گويد:

«فَكَذلِكَ اَلقَى السّامِرىّ * فَاَخرَجَ لَهُم عِجلاً جَسَدًا لَهُ خوارٌ فَقالوا هـذا اِلـهُكُم و اِلـهُ موسى...» (طه/20، 87‌ـ‌97);

امّا آنچه را اسلام درباره‌اش سكوت كرده، نه مى‌پذيريم و نه رد مى‌كنيم و شايد سخن پيامبر كه فرمود:

اهل‌كتاب را نه تصديق كنيد و نه تكذيب[56]، به همين قسم ناظر باشد، زيرا آنان حقّ و باطل را به هم آميخته‌اند كه اگر آنان را در اين

امور تصديق كنيم، ممكن است باطل باشد و اگر تكذيب كنيم، ممكن است حق باشد، بنابراين، در اين‌گونه موارد، احتياط و طبق قواعد

نقل حديث عمل مى‌كنيم.[57]




پی نوشت :


[50]. مقدمة فى اصول التفسير، ص‌98.

[51]. الاسرائيليات فى التفسير و الحديث، ص‌47‌ـ‌54.

[52]. همان، ص‌68‌.

[53]. كتاب مقدس، مزامير، 37: 9.

[54]. همان، خروج‌32: 21‌ـ‌24.

[55]. التفسير و‌المفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌134، 138‌ـ‌140.

[56]. صحيح البخارى، ج‌3، ص‌217.

[57]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌141.