زمینه های گسترش اسرائیلیات:

افزون بر عواملى كه اسرائيليات را در تفسير و حديث اسلامى وارد كرد، زمينه‌ها يا عواملى نيز باعث شد تا اين روايات،



در دايره‌اى وسيع گسترش يافته همه شئون اخلاقى، اعتقادى و مذهبى مسلمانان را فراگيرد. اين زمينه‌ها عبارت‌است از:


1. ضعف فرهنگ عرب :



مردم جزيرة‌العرب پيش از اسلام و سالها پس از ظهور اسلام از نظر فرهنگ و دانش در سطح بسيار پايينى قرار‌داشتند، به‌طورى كه افراد


با سواد ميان آنان كمتر يافت مى‌شد، بدين سبب همواره در برابر اهل‌كتاب كه موقعيّت علمى و اجتماعى برترى داشتند، خاضع و تسليم


انديشه‌ها و افكار آنان بودند. ابن‌عباس مى‌گويد: گروهى از انصار از زمانى كه بت‌پرست بودند به جهت اعتقاد به جايگاه علمى والاى


اهل‌كتاب، در بسيارى از كارها از آنان پيروى مى‌كردند و تا آمدن مهاجران به مدينه به اين روش خود پايبند بودند.

ابن‌خلدون نيز يكى از اسباب گسترش اسرائيليات را بدوى بودن اعراب، جهالت و بى‌سوادى آنان و بهره‌مند بودن اهل‌كتاب از آيين و كتاب


آسمانى دانسته است كه اين امر باعث شده اعراب، هر آنچه را اهل‌كتاب مى‌گفته‌اند بپذيرند.


2. کینه و دشمنی شدید یهود :



يهوديان با ظهور اسلام، موقعيّت سياسى ـ اجتماعى و اقتصادى خود را از دست رفته مى‌ديدند. از سوى ديگر پيامبر خاتم از ميان آنان


برانگيخته نشد، ازاين‌رو از اسلام و مسلمانان كينه بسيار شديدى در دل داشتند و همواره درصدد نابودى و ضربه‌زدن به اسلام بودند و


چون از طريق مقابله نظامى و همدستى با مشركان نتوانستند به اين هدف دست يابند، از درِ حيله و تزوير وارد شده، با پذيرش اسلام و


تظاهر به آن و جلب اعتماد برخى مسلمانان، عقايد خرافى فراوانى را وارد فرهنگ اسلامى كردند.

3. ایجاز و گزیده گویی قرآن :



قرآن‌كريم طبق اسلوب ويژه خود در بازگويى داستانها و نقلهاى تاريخى، فقط به ذكر آنچه با هدف و مقصود كلام ارتباط داشته،


بسنده كرده و به جزئيّات اين داستانها كمتر پرداخته است. اين امر، گروهى از صحابه را بر آن داشت تا براى به دست آوردن جزئيات،


به اهل‌كتاب كه اين داستانها در كتابهايشان با تفصيل بيشترى آمده است، مراجعه‌كنند.

4. قصّه سرایان و همکاری سران خلافت با آنان :



علاقه وافر صحابه و ديگران به شنيدن داستانهاى ملّتهاى گذشته باعث شد داستان‌پردازى در صدر اسلام گسترش يابد.


اينان با اهداف گوناگون، از جمله كسب مقام، شهرت، مال، بد نام كردن اسلام و فاسد كردن عقايد مسلمانان، داستانهاى خرافى


فراوانى را ساخته و آنها را وارد فرهنگ اسلامى مى‌كردند. طبق نقل ابوشهبه، اين كار در اواخر خلافت عمر آغاز و بعد به حرفه‌اى


رسمى از سوى جاهلان مبدّل شد. سپس به تدريج، ابزار دست صاحبان سياست گرديد كه براى رسيدن به مقاصد خود از گسترش


اين پديده پشتيبانى كردند.

نامورترين اين افراد تميم اوس‌دارى است كه عمر به او اجازه داد پيش از خطبه‌هاى نماز جمعه در مسجدالنّبى به‌ايراد موعظه و نقل


داستان بپردازد. اين كار در‌زمان عثمان به هفته‌اى دو بار افزايش يافت. نيز نقل شده كه عمر به كعب اجازه داد تا از كتابهاى كهن براى


او داستان نقل كند و مردم را نيز در شنيدن سخنان او آزاد مى‌گذاشت گرچه در روايات ديگرى نقل شده كه عمر از نقل روايات اهل‌كتاب


به شدّت منع، و ناقلان اين‌گونه روايات را توبيخ مى‌كرده است. اين توبيخ و تشديد او به نوشتن روايات اهل‌كتاب مربوط بود، چنان‌كه در


نوشتن روايات پيامبر نيز همين سرسختى را نشان مى‌داد; امّا درباره نقل شفاهى اين‌گونه نبود.


اين حرفه در زمان معاويه گسترش بيشترى يافت و وى نخستين زمامدارى بود كه داستانسرايان را براى اهداف سياسى به خدمت گرفت.


او براى اين كار افرادى را منصوب و براى آنان كارمزد معيّنى قرار داد، چنان‌كه از وجود برخى صحابه پيامبر نيز براى جعل حديث بر ضدّ


مخالفان خود استفاده مى‌كرد.


5. ممنوعیّت نگارش حدیث :



ممنوعيّت نگارش حديث پيامبر كه در صدر اسلام پديد آمد و تا يك قرن بعد ادامه يافت، به دستور خلفا، به ويژه خليفه دوم بود.



خلأ حاصل از نگارش حديث و نشر آن، زمينه مناسبى را براى بدعتهاى يهودى و ياوه‌هاى مسيحى و افسانه‌هاى زردشتى، به ويژه از


سوى يهود و نصارا پديد آورد تا اينان احاديث فراوانى را جعل كنند و آن را به پيامبران الهى از جمله پيامبر اسلام نسبت دهند.


محمود ابوريه مى‌نويسد: از جمله پيامدهاى تأخير تدوين حديث تا پس از قرن اوّل، باز شدن درهاى جعل حديث و رونق گرفتن آن بود،


به حدّى كه احاديث موضوعه فراوانى در منابع اسلامى وارد شد.




6. مسامحه در نقل و بررسی روایات :



از ديگر زمينه‌هاى نشر و گسترش اسرائيليات، تسامح صحابه، تابعان و ديگر مفسّران و راويان حديث است كه بدون توجه به موثّق بودن



راويان اين احاديث و سازگار بودن مضمون اين روايات با كتاب خدا، سنّت پيامبر و عقل، آنها را براى ديگران نقل يا در كتابهاى تفسيرى


خود ثبت مى‌كردند و بدين وسيله، كتابهاى تفسيرى را ازاين‌روايات انباشتند.










پی نوشت :


[16] . تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌268‌ـ‌269.
[17] . اضواء على السنة المحمديه، ص‌146; مقدمه ابن‌خلدون، ج‌3، ص‌1031.

[18] . اضواء على السنة المحمديه، ص‌145‌ـ‌146.

[19] . التفسير و المفسرون، ذهبى، ج‌1، ص‌169.

[20] . الاسرائيليات ، ص89‌ـ‌90; التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌130.

[21] . التفسير والمفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌103‌ـ‌108.

[22] . المصنف، ج‌3، ص219; سير اعلام‌النبلاء، ج‌2، ص‌447‌ـ‌448.

[23] . تفسير ابن‌كثير، ج‌4، ص‌19.

[24] . همان، ج‌2، ص‌485.

[25] . فجرالاسلام، ص‌160; التفسير و المفسرون، معرفت، ج‌2، ص‌125‌ـ‌126.

[26] . اضواء على السنة المحمديه، ص‌216; شرح نهج‌البلاغه، ج‌4، ص283.

[27] . الملل و النحل، ج‌1، ص‌68‌ـ‌69، 77.

[28] . اضواء على السنة المحمديه، ص‌118.

[29] . التفسير والمفسرون، ذهبى، ج‌1، ص‌176‌ـ‌178; الميزان، ج‌11، ص‌133‌ـ‌134.