) شخصیت خشمگین
خشم برای چنین شخصیتی، وسیلهای برای حمایت و حراست و همچنین وسیلهای برای فراری دادن دیگران است.
او احساس نابسندگی درونی دارد و همیشه درصدد حراست از خود است، وی برای جبران احساس نابسندگی از دنیای اطراف خود ناراضی است و چیزی اورا خرسند نمیکند، بنابراین در قبال دنیا احساس ناخوشایندی دارد، او فکر میکند سرش کلاه رفته و پیوسته میخواهد این را جبران کند. به راحتی عصبی میشود.
او همهِ بیعدالتیها را که در حقش روا رفته به خاطر دارد، وی از موفق نشدن دیگران شاد میشود و روحیهای رقابت آمیز دارد.
▪ حال چنین فردی چه باید انجام دهد؟
چنین فردی باید بداند، علی رغم نابسندگی در برخی از زمینهها میتواند مورد مهر و محبت باشد و همه روزه بخشودن دیگران را تمرین کند و با دوست داشتن دیگران و بخشایش آنان خود را دوست بدارد و اشتباهاتش را ببخشد.
چنین شخصیتی، به قدری در نقشهای مختلف ظاهر شده که نمیداند واقعاً کیست؟ در پشت هر نقابی نقابی دیگر وجود دارد و همیشه با توجه به رفتار دیگران واکنش نشان میدهد.
او تن به مخاطره و مجادله نمیدهد. وی میخواهد به هر قیمتی که شده روی دیگران تأثیر بگذارد تا محبوب دلها گردد، در نقشهایی ظاهر میشود که به گمانش دیگران از او انتظار ایفایش را دارند، بنابراین به مرور به یک متقلب مبدل میشود. او در کودکی و نوجوانی به اینکه خودش باشد تشویق نشده، بنابراین تصمیم گرفته برای دریافت محبت به شخص دیگری تبدیل شود که دیگران از او انتظار دارند.
او نمیتواند از مهر و محبت دیگران مطمئن باشد، زیرا در اعماق وجود خود میداند که یک متظاهر است و دیگران نمیدانند او چگونه شخصیتی دارد. حال چنین فردی چه باید بکند؟
در ابتدا باید سعی کند خود را بشناسد، خود باشد و نقابها را به کناری بگذارد و خود را آنچنان که هست قبول کند.
چنین شخصیتی در زمینهِ حقایق به دیگران وابسته است. او نمیتواند احساسات خود را باور کند. او طوری تربیت شده که گمان میکند برای اینکه مورد مهر و محبت باشد، باید با آنچه به او میگویند، موافقت کند. او قدرت و مسئولیت خود را به اشخاصی که بتوانند مسائلش را حل کنند، واگذار میکند، از شما انتظار دارد دوستش بدارید چون با شما موافق است، اوآن قدر وابسته است که تماس با واقعیتها را از دست میدهد. او به شدّت امیدوار است امّا به ناچار از ناحیهِ دیگران دلسرد میشود. این شرایط تا زمانی که او خود را باور نکند وجود خواهد داشت.
چنین فردی چه باید انجام دهد؟ اولین گام این است که مسئولیت خود را بپذیرد و دیگران را ببخشد، گام بعدی آن است که همهِ باورهایش را زیر سؤال برد و آنها را با تجربیات خود بسنجد، شخصیت پیرو باید اعتماد کردن به احساسات خود را بیاموزد. باید به غرایز و انتخابهای خود بها دهد و به خود به عنوان منبع قدرت و درایت نگاه کند.
چنین شخصیتی از دیگران هراس دارد، از انتقاد آنان میترسد. از آن بیم دارد که او را شکست خورده و ناکام ارزیابی کنند، نگران است که او را رد کنند و فاقد اعتماد به نفس است. وی میترسد مورد پسند و قبول دیگران واقع نشود، به او گفتهاند دیگران تنها در شرایط بخصوصی پذیرای او میشوند.
▪ حال یک چنین فردی چه باید انجام دهد؟
او باید روبرو شدن با خطر را بیاموزد. تن به مخاطره بزند و به تدریج اعتماد به نفس بیشتری بدست آورد. باید خطر کردن را در ذهن خود به تصویر بکشد و آن را در دنیای واقعی نیز اجرا نماید.
شخصیت نمایشی بر آن است که کاستیهای نفس خود را با به نمایش گذاشتن اموال و داراییهایش جبران کند. برای این فرد پول در حکم همه چیز است. پول میتواند برایش مهر و محبت و توجه خریداری کند بدون پول احساس میکند که مهر و عشق و دیگران را از دست میدهد. او نمیتواند متقاضی مهر و عشق شود امّا میخواهد آن را خریداری کند. وی نمیتواند احساساتش را مستقیماً ابراز کند بنابراین پول را جایگزین آن می کند. او خود را مستحق مهر و محبتی که دریافت میکند، نمیبیند و گمان میکند او را نه به خاطر خودش بلکه به دلیل موفقیت مادی دوست دارند.
▪ حال چنین شخصیتی چه باید بکند؟
او باید احساسات خود را با دیگران در میان بگذارد، به دیگران اجازه دهد درون او را بشناسند و روی تصور ذهنیاش کار کند.
چنین فردی همیشه میخواهد ثابت کند که به دیگران احتیاج ندارد. او در مرحلهای از رشد خود مهر و محبت را که نیاز داشته به دست نیاورده بنابراین به این نتیجه رسیده است که به دو مقولهِ مهم زندگی نیاز ندارد. او آموخته که باید خودکفا باشد، وی به شدت حساس است و روحیهای ظریف و شکننده دارد که تاکنون بارها از این مسئله لطمه خورده است، او آموخته که کمتر به دیگران توجه کند و آموخته که از احساسات خود منفک باشد، چون رویارویی با احساسات دردناک است.
شخصیت منفرد بدلیل نیاز فراوان به مهر و محبت احساس گناه میکند بنابراین نیازهایش را منکر میشود و مغرورانه میگوید، نمیتوانم به تنهایی این کار را انجام دهم، نیازی به دیگران ندارم، چون نیازش را واضح بیان نمیکند، پیوسته ناامید است و در محاسبات خود آسیب میبیند، او از اینکه نیازهای همسرش را برآورده کند احساس رنجش میکند.
برای او نیاز نشانهِ ضعف است. سادهترین کاری که او انجام میدهد، قطع رابطه با دیگران و انزوا است و هر چه بیشتر حس کند که تنها شده از مهر و عشقی که نیازمند آن است محروم میماند. در این مرحله او باید چه کاری انجام دهد؟باید نیازهایش را با دیگران در میان بگذارد، رنجهایش را نشان دهد. انتظارات خود را مطرح کند. اگر احساس انزوا کرد فرد مورد علاقهای را پیدا کند و احساساتش را به او بگوید و باید بداند که نیاز کلمهِ بدی نیست. او باید بیاموزد که کسانی را پیدا کند تا نیازهای او را برآورده سازند و در مشکلات یاریش کنند.
چنین شخصیتی به این نتیجه رسیده که مهر و محبت به معنای فداکاری برای دیگران است. او در دوران کودکی از پدر و مادرش شنیده که آنها در حق او از خودگذشتگی کردهاند و فداکاری نمودهاند. بنابراین متقابلاً انتظار فداکاری دارند، برای او مهر و محبت موضوعی خستهکننده است زیرا برای نشان دادن این دو همیشه باید کاری را انجام دهد که ترجیح میدهد نکند، او هرگز نمیتواند به خواستههایش برسد زیرا این بسیار خودخواهانه است. او انتظار دارد کسی که از نعمت فداکاری او برخوردار میشود، متقابلاً از خودگذشتگی بیحد و حساب نشان دهد. حال یک چنین فردی باید چه انجام دهد؟ بار سنگینی را که مهر و محبت دیگران گذاشته سبک کند. باید پدر و مادرش را به خاطر این بار سنگین ببخشد. بدون چشمداشت محبت کند ولی از خواستههای خود صرفنظر نکند. ۸) شخصیت متظاهر ۹) شخصیت پیرو ۱۰) شخصیت خجالتی ۱۱) شخصیت نمایشی ۱۳)شخصیت فداکار ۱۲) شخصیت منفرد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)