ﻓﺮﺍﻣـﻮﺵ ﻧﮑـﻦ ﮐﻪ ﺑﺮﮔــ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿـــــﺰی

ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺷﻌــﻮﺭ ِ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺪ !

ﻭ ﺧﺎﻃـﺮﺍﺕ ﺳﻪ ﻓﺼــﻞ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ!

ﺁﺭﺍﻡ ﻗـﺪﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮ ﭼﻬــﺮﻩ ﯼ ﺗﮑﯿﺪﻩ ﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ

ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮔــــ ﻫﺎ ﺣﺮﻣـﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ …
*
*
*
صد تابستان را به یک برگ پاییزی نمی فروشم

معرفت دارد درختی که

از غصه برگ هایش پیر خشک می شود…..
*
*
*
گویند: پاییز بهاری ست که عاشق شده است

من که خود عاشق آن فصل بهارم چه کنم

با بهاری که دلم برده و پاییز شده ست

با بهاری که خودش عاشق و برگ ریز شده ست
*
*
*
پاییز با مهر پیش آمد و ما چه بیرحمانه
همه دلخوری هایمان را به پای او نوشتیم

راز این فصل را تنها

برگ هایی فاش می کنند که رقص کنان کوچ می کنند…
*
*
*
پاییز آمدست که خود را ببارمت

پاییز لفظ دیگر”من دوست دارمت”

بر باد می دهم همه ی بود خویش را

یعنی تو را… به دست خودت می سپارمت