کارشناسی میگفت 87 درصد پسرهای جوان، این روزها تمایلی به ازدواج ندارند. این بیمیلی ها معمولا دلایل مشابهی دارند. آنها مشکل مالی دارند، توان اداره زندگی با حقوق ناچیز جوانان عملی نیست، خانواده دختر مراسم عروسی پرزرق وبرقی میخواهد که نیازمند پس انداز چند ده میلیونی است و... اما در پس تمام این علتها که کم موجه نیست، برخی علتها ریشه در شخصیت برخی جوانان دارند، ریشه در شیوههای تربیتی آنها، رفتار خانواده با آنان و ایجاد تعهد و مسئولیتپذیری در آنها که ضعف در هرکدام، جوانان را وامی دارد تا از ازدواج شانه خالی کنند.
وابستگی در علم روانشناسی واژه بدی نیست، زیرا همه به هم وابسته هستند؛ مادر به فرزند، زن و شوهر و گاهی دو دوست به هم وابستهاند، اما زمانی که این وابستگی به جایی میرسد که افراد نیاز دارند فرد دیگری را بشدت به خود وابسته نگه دارند و به مرور این موضوع دوجانبه میشود، وابستگی، یک اختلال شخصیتی خواهد بود. وقتی که این آقا یا خانم وابسته میخواهند تشکیل خانواده دهند موضوع وخیمتر میشود. هر چند وابستگی شکلهای مختلفی دارد، اما وابستگی مادر و فرزند و بویژه وابستگی مادر وفرزند پسر از جمله وابستگیهایی است که این روزها به عنوان یکی از عوامل ترس پسرها از ازدواج وگردن نهادن به تعهد زندگی مشترک، شکل جدیدی به خود گرفته است.حساسیت این مساله پس از ازدواج به حدی است که بهتر است در همان محضر یک تست شخصیت وابستگی از افراد به خصوص آقایان گرفته شود تا اگر مشخص شد این اختلال در فرد وجود دارد از ازدواج جلوگیری شود. با این روش مقدار قابل توجهی از آمار طلاق پایین میآید. این موضوع تا حدی ریشهای است.روانشناسان معتقدند، اختلال وابستگی مادر و پسر ریشه در دنیای کودکی دارد، مادرانی که در بیشتر موارد، میانه خوبی با همسرانشان ندارند یا در سن پایین ازدواج کرده و صاحب فرزند شدهاند، شوهرشان فوت کردهاند و... بیشتر در معرض وابستگی به پسرانشان هستند. در این صورت خلأهای عشقی، عاطفی و تکیهگاهی خود را در وجود پسر مییابند.یکی از دلایلی که مادرها دوست دارند فرزند پسر را به خود وابسته نگه دارند، مسائل مالی است. در برخی خانوادهها که شغل پدر خانواده آزاد بوده و حقوق کارمندی ثابتی وجود ندارد، مادر خانواده برای تامین معاش خود در آینده و پس از مرگ و از کارافتادگی همسر ناچار است، فرزند پسر را به خود وابسته نگه دارد تا منبع درآمد خود را از دست ندهد، بنابراین تمام سعی خود را میکند که هر روز پیش از روز قبل، فرزند را وابسته کند.من زن نمیخوامبسیاری جوانان از ازدواج طفره میروند چون انتظار دارند، همسرشان نیز بعد از ازدواج برایشان مادری کند، یعنی، لباسشان را مرتب کند، غذا بپزد، نوازششان کند، نگرانشان باشد و تمام وقتش را صرف همسر کند، درحالی که بسیاری از دختران چنین رویهای را نمیپسندند. به همین دلیل انتخاب همسر برای پسران وابسته دشوار است.دوران شیرین وابستگی میان پسرها و مادرها زمانی به اوج میرسد که قرار باشد، عضو سومی میان این دو فاصله بیندازد یعنی پسر بخواهد ازدواج کند. از آنجا که این اختلال شخصیتی بسادگی قابل تعریف و شناسایی نیست، خیلیها نمیدانند فرزندشان به آن دچار است و حمایتهای بیرویه خود را نشانه مهر مادری میدانند.مادری که تمامیت خود را در وجود فرزند پسر میبیند، همیشه سعی میکند پسر را جوری به خود وابسته نگه دارد که او هم در هیچ زمانی مادر را رها نکند و نیازهای روانی او را به حد کمال برآورده میکند و در اصطلاح ما روانشناسان، در سیستم غلط هم وابستگی رخ میدهد.
بسیاری از این پسرها قادر نیستند کوچکترین کار شخصی خود را انجام بدهند، زیرا مادر همه کارهای او را انجام میداده و او را اشباع کرده است. پسر طی این سیستم غلط رشد میکند و زمانی که میخواهد ازدواج کند سیستم به هم میخورد و آرامش مادر برهم زده میشود و شروع به سنگ انداختن در زندگی پسر و عروس میکند.سخنچینی عروس را نزد پسر میکند یا متاسفانه تا حدی پیش میرود که زندگی آنها را به مرز طلاق میرساند و به دلیل اینکه پسر هم مهارت لازم را برای حل مشکل و ایجاد تعادل در محبت به همسر و مادر نیاموخته، در نتیجه نمیتواند سیستم را بیخطر نگه دارد و توان زنداری ندارد. افراد وابسته، مهارتهای لازم را برای حل مشکلات ندارند و یاد نگرفته اند چگونه مدیریت کنند. پس از اینکه صاحب فرزند هم میشوند همواره از مادر صلاح و مشورت میخواهند و به سیستم قبلی خود چسبیدهاند.»پسر باید بداند که پدر و مادر بعد از ازدواج واجبالاطاعه نیستند. عزیزند، محترمند، اما اینگونه نیست که باید مطیع آنها باشد. باید یاد بگیرد که سرنوشت خودش را خودش بنویسد. خودش برای هر قسمت از این ازدواج برنامه داشته باشد، نظر داشته باشد، البته مشورت با بزرگترها فراموش نشوداین توصیهها را جدی بگیریدبرای حل مشکل وابستگی به والدین، مرحله اول آمادهسازی خود است. تا خودتان را نشناسید همسرتان شناخته نمیشود. نبی اکرم(ص) تأکید فرمودهاند که حتما با کفو خودتان ازدواج کنید. برای اینکه کفوتان را بشناسید باید بدانید که خودتان سمت و سویتان کجاست.در مرحله اول باید بدانید که مهمترین ویژگی شما برای ازدواج چه باید باشد. (یا خصوصیت همسر چه باشد) و برای این باید خودتان را برایش آماده کنید. پس برای خودتان یک دوره بگذارید و آن خصوصیتها را اولا در خودتان پیدا کنید و ثانیا آنها را در خودتان بپرورانید. آماده شوید برای جدا شدن از پدر و مادر.پسر باید بداند که پدر و مادر بعد از ازدواج واجبالاطاعه نیستند. عزیزند، محترمند، اما اینگونه نیست که باید مطیع آنها باشد. باید یاد بگیرد که سرنوشت خودش را خودش بنویسد. خودش برای هر قسمت از این ازدواج برنامه داشته باشد، نظر داشته باشد، البته مشورت با بزرگترها فراموش نشود.مرحله دوم آماده ساختن والدین است. شاید بسیاری از شما خودتان را برای ازدواج آماده میبینید، اما پدر و مادر شما را آماده نمیبینند. هنوز میگویند شما بچهاید، هنوز اطمینان و قبول ندارند که شما میتوانید زندگی بچرخانید و اداره کنید. خوب چگونه به آنها اعلام آمادگی کنیم؟ با زیرکی خاصی باید به پدر و مادر فهماند که آن ویژگی در من رخ داده است. وقتی ببینند که این ویژگی هست به شما اعتماد میکنند. باید به پدر و مادر نشان داد که ما میتوانیم روی پای خودمان بایستیم و ازدواج ما، فردا برای شما خفت، گرفتاری، آبروریزی و... نمیآورد.ازدواج بهترین راه برای کاهش وابستگی مرضی بین مادر و فرزند است که برای هردو طرف مفید است، هرچند برخی پسران برای فرار از مسئولیت و پذیرش تعهد، وابستگی به مادر و پدر را بهانه میکنند، اما رفتن به مراکز مشاوره، تنظیم مناسبات رفتاری و ساماندهی آن با فرزند پسر در یک طیف زمانی چند ماهه میتواند او را برای ازدواج آماده کند.خصوصیات افراد وابستهدر روابط پیش از ازدواج با همسر آینده و خانواده او به میزان وابستگی آنها دقت کنند، چون رفتار مرد بالغی که حتی بعد از ازدواج به مشورت با مادرش نیازمند است و نمیتواند بدون دانستن نظر مادر خود تصمیم بگیرد کمی ناامیدکننده به نظر میرسد.البته که احترام به نظر مادر و پدر ضروری است، ولی وقتی این احترام به صورت یک وابستگی و نیاز در آمده باشد میتواند نشانه اعتماد به نفس نداشتن یک مرد باشد.اگر مردی نتواند به تصمیمات خود اعتماد کند در جلب اعتماد همسر خود نیز موفق نخواهد بود. این افراد به دلیل اینکه از مستقل زندگیکردن میترسند، مرتب از جمله «مادرم میگوید، مادرم معتقد است و...» استفاده میکنند.1) معمولا این افراد به محض وقوع اتفاق کوچکی که در رابطه با نامزد شان پیش می آید فورا به سراغ والدین خود می روند و آنها را در جریان تمام ماوقع می گذارند.2) در بسیاری از مسایل مهارت ندارند به خصوص مهارت های اجتماعی. به جای اینکه خودشان مساله را حل کنند نامزد را مقابل والدین به ویژه مادر قرار می دهند و آن خانم از همان ابتدا خود را مقابل مادرشوهر می بیند و از همان ابتدا مشکلات و دشمنی ها آغاز می شود.
3) بسیاری از این افراد نیاموخته اند که چطور همسرداری کنند و به موقع هوای همسر خود را داشته باشند و هیچ منطقی را نمی پذیرند و درصدد حل مشکل همسر با خانواده خود برنمی یابند. آنها اغلب اوقات، خانم را مقصر می دانند و در حاشیه قرار می دهند و اجازه بی احترامی از جانب خانواده خود را به همسر می دهند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)