73244390944925452157



مادری شبیه مریم


31274884887284586799


به طواف آمده بودی و خداوند، آرامش را در قدم زدنت به تصویر کشیده بود.
طوافت، به حریر می‏مانست که نسیم در آن پیچیده باشد.

تو آن روز، به ساره، آسیه و مریم بیشتر شباهت داشتی.
طواف می‏کردی و قدم‏هایت می‏رفت که سنگین بشود.


اول به روی خودت نمی‏آوردی؛
اما با پاهایت که انگار در تپه‏ای شنی فرو می‏رفتند، چه می‏توانستی بکنی؟

چه کسی فکرش را می‏کرد که تقدیر، تو را به این سمت کشانده است؟
ماجرای بی‏سابقه تو، در فهم مردم کوچه و بازار نمی‏گنجید.


نگرانی‏ات را این سو و آن سو می‏کردی ؛
تا شاید بتوانی از ازدحام نگاه‏ها، در امان بمانی.

کافی بود تنهایی‏ات را به پرده کعبه بیاویزی و بی‏آنکه تصورش
را بکنی، به جذبه دیوار شکافته برسی.

حالا شبیه مریم شده بودی؛
قدیسه‏ای که ناله ‏های ناگزیرش را نه در سایه درخت خرما
بلکه در امن‏ترین خانه آفرینش حبس کرده بود.


31274884887284586799