مادری شبیه مریم
![]()
به طواف آمده بودی و خداوند، آرامش را در قدم زدنت به تصویر کشیده بود.
طوافت، به حریر میمانست که نسیم در آن پیچیده باشد.
تو آن روز، به ساره، آسیه و مریم بیشتر شباهت داشتی.
طواف میکردی و قدمهایت میرفت که سنگین بشود.
اول به روی خودت نمیآوردی؛
اما با پاهایت که انگار در تپهای شنی فرو میرفتند، چه میتوانستی بکنی؟
چه کسی فکرش را میکرد که تقدیر، تو را به این سمت کشانده است؟
ماجرای بیسابقه تو، در فهم مردم کوچه و بازار نمیگنجید.
نگرانیات را این سو و آن سو میکردی ؛
تا شاید بتوانی از ازدحام نگاهها، در امان بمانی.
کافی بود تنهاییات را به پرده کعبه بیاویزی و بیآنکه تصورش
را بکنی، به جذبه دیوار شکافته برسی.
حالا شبیه مریم شده بودی؛
قدیسهای که ناله های ناگزیرش را نه در سایه درخت خرما
بلکه در امنترین خانه آفرینش حبس کرده بود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)