بیشعوری
راهنمای علمی شناخت و درمان خطرناک ترین بیماری تاریخ بشریت
(Asshole No More: A Self-help Guide for Recovering Assholes-and Their Victims)

9780898048049 bishori



نویسنده : دکتر خاویر کلمنت (آمریکا)
مترجم : محمود فرجامی
173 صفحه


موضوع کتاب بیشعوری در دوره معاصر است. (البته منظورش سال 1990 در امریکا است) نویسنده در مقدمه طولانی کتاب عنوان می کنه که بیشعور ها با نفوذ در اجتماع، سیاست، تجارت، دین و ... تاثیر زیادی را در عصر کنونی داشتند. از نظر ایشان "بیشعورها احمق نیستند، اتفاقا بیشتر آنها نابغه اند."
نویسنده قبل از اینکه در مورد این بیماری صحبت کنه سرگذشت چند تا از بیمارهایی که داشته را می نویسد.
نویسنده این بیماری رو این چنین توصیف می کنه :"بیشعوری نوعی بیماری است که وقتی شخص گرفتارش شد رفتار مردم ستیزانه ای در پیش می گیرد. در واقع فرد از زندگی خسته نشده بود، بلکه از بیشعور بودنش که باعث شده بود همه او را ترک کنند، خسته شده بود." و در ادامه اونها را این چنین توصیف می کنه : "بیشعور ها پررو، نفرت انگیز، ترسناک و متکبرند." و این بیماری را نوع اعتیاد می داند : "بیشعوری یک نوع اعتیاد است به قدرت، تحقیر و سرکوب کردن سایرین، وظیفه نشناسی بی حد و شهوت تسلط بر دیگران."
در ادامه نویسنده به چند تا از قوانین این گونه افراد اشاره می کند. از جمله"
- تمام مشکلات را دیگران بوجود آورده اند.
- اصلا نیازی به ریشه یابی و حل مشکلات نیست. "
جدولی هم در این کتاب است که نشانه های بیشعوری در جامعه را ارائه میدهد که 24 مورد است. من چند موردش را می نویسم:
1. تبلیغات تلویزیونی گروههای تندروی مذهبی
2. تحقیقات 19 میلیون دلاری برای بررسی تاثیر گوزیدن گاوها بر گرم شدن زمین. (طبق نوشته مترجم، آمریکا خیلی یشتر از این مبلغ نوشته شده در این کتاب را برای ثابت کردن این موضوع خرج کرده و نتیجه مثبت نیز گرفته است.)
5. هنر دانستن انکار
8. سوزاندن پرچم با توجیه آزادی بیان
17. کتاب سوزی
18. بزرگ شدن دولت
19. طبیعی شدن پریدن مردم به همدیگر
...
در بخش دیگه ای انواع بیشعور ها را مثل بیشعور اجتماعی، بیشعور تجاری و بیشعور عرفان باز را نام می بره و برای هرکدام توضیحاتی میده.
دربخش های دیگه کتاب هم زندگی با بیشعور ها ودر پایان مراحل درمانی آنها را توضیح می دهد.


کتاب خوبی بود. نویسنده در این کتاب اشاره ای دارد به نکاتی که در زندگی روزمره مون باهاشون سر و کار داریم و خیلی از انها هم در زندگی تبدیل به معضل شده اند. البته نویسنده همه این مسائل را با زبان طنز بیان کرده و از همه آنها با عنوان بیشعوری یاد کرده است. وقتی داریم این کتاب را مطالعه می کنیم (مخصوصا بخش اول که سرگذشت بیماران است) شاید این فکر به ذهنمون برسه که در حال خواندن یک کتاب طنز هستیم و نویسنده قصد داشته با موضوعاتی شوخی بکنه یا حتی ممکنه این به ذهن خواننده کتاب برسه که نویسنده این کتاب را در مقابل کتاب هایی که برای کسب موفقیت نوشته شده اند نوشته است و قصد شوخی با آنها را دارد. اما اگر کمی حوصله کنیم و کتاب را تا انتهای آن بخوانیم مطمئنا می تونیم برداشت های خوبی هم از این کتاب داشته باشیم.
ترجمه این کتاب از سه سال پیش در ارشاد در حال خاک خوردن بوده و بالاخره هم مجوز چاپش را صادر نکردند. بنابراین مترجم تصمیم گرفته که از خیر این کتاب بگذاره و آن را به صورت الکترونیکی در اختیار مردم و کتاب دوستان قرار بده. اینم لینک دانلودش :


http://www.eshterak.info/index.php?o...ent&Itemid=116


جملاتی از کتاب :
"وقتی کسی بفهمد با حقه بازی یا زورگویی می تواند پیروز میدان باشد، در دوری می افتد که خارج شدن از آن مشکل خواهد بود."


"بیشعوری مرضی است که می تواند هر کسی را در هر زمانی، بدون هیچ هشداری، آلوده کند."


"در اجتماع هیمشه به کسانی که زودتر از دیگران به چیزی دست می یابند، پاداش داده می شود، این طور به نظر می رسد که بیشعور ها آدم های موفق و پیروزی اند. همیشه کسی که بهتر بتواند، ایده های دیگران را بدزدد، موقعیت بهتری بدست می آورد و در دولت هر چقدر کسی بتواند بهتر و ظریف تر خواسته های مردم را نادیده بگیرد، مقام بالاتری را از آن خود می کند."


"بیشعورها اصولا نسبت به همه چیز حالت تهاجمی دارند. در جنگ حالت تهاجمی دارند، در صلح حالت تهاجمی دارند و حتی در گفتن دوستت دارم هم حالت تهاجمی دارند


"سیاره ی عشق آدم های بیشعور، سیارک کوچکی است که بر روی آن فقط برای یک نفر جا هست و کس دیگری را به آنجا راه نیست."


"عرفان بازها، می خواهند مدینه فاضله ای بوجود بیاورند که همه چیز آن در منتهای کمال باشد و بنابراین چیز دیگری را که کوچکترین نقصانی داشته باشد پس می زنند."


"درواقع هیچ چیز در عرفانهای جدید، واقعا جدید نیست، بلکه ملغمه ایست از عقاید و آیین های باستانی که فقط به درد مطالعه ی تاریخ باستانی می خورد."


"به نظر بیشعور شاکی، هرگز نه آسمان به اندازه ی کافی آبی است و نه آب مرطوب."


"سرگرم کننده ترین خیال پردازی ها را هر روز در روزنامه ها می خوانم."


"وقتی فهمیدم عشق از زندگی مان بیرون رفته، که دیگر سیگارش را در هنگام بوسیدن من از لب بر نمی داشت."