چگونه ما انسان شدیم؟ (۲) در بخش قبلی به جستجوی نیاکان از یاد رفتهمان رفتیم و دیدیم که از نظر ارتباطات خانوادگی، بنده و جنابعالی اصالتاً با دستهای از جانوران شامل گیبونها، شامپانزهها، گوریلها و اورانگوتانها از یک خانواده یا بهاصطلاح دقیقتر بالاخانواده (Superfamily) به نام «انسانواران» (Hominoidea) هستیم و در این میان قرابت ژنتیکی ما با شامپانزهها آنقدر زیاد است که ما دو تا را عضو یک زیرخانواده (Subfamily) به نام «انسانساییان» (Homininae) میدانند. این زیرخانواده حدود ۷-۶ میلیون سال پیش به دو تبار (Tribe) تقسیم شد: تبار شامپانزهها و تبار «انسانتباران» (Hominini) که خود شامل ۷ سرده یا جنس (Genus) است. در شمارهی پیش ۶ سردهی نخست (شامل ساحلمردم، اررین، آردیکپی، جنوبیکپی، پرامردم و کنیامردم) را بررسیدیم و سردهی «انسان» (Homo) ماند برای این قسمت .
ما و سایر وابستگان
و اما انسان…
همانطور که در شمارهی پیش گفتیم، امروزه دیگر بر آن باور قدیم نیستند که «تکامل» فرآیندی خطی یا نردبانی بوده یعنی در هر زمان تنها یک سرده یا گونه (Species) انسانتبار وجود داشته که همان به بعدی تکامل یافته و سرانجام پله پله به سردهی «انسان» و گونهی «انسان خردمند» (Homo sapiens) رسیده باشد، بلکه اعتقاد بر این است که شاخهی تبار انسان در مقاطع مختلف زمانی و مناطق مختلف جغرافیایی به چند زیرشاخه تقسیم شده که چهبسا برخی از این زیرشاخهها همزمان با هم میزیستهاند ولی انسان خردمند تنها زیرشاخهای است که در این جهان بیرحم بهسلامت جان بهدر برده و سایر زیرشاخهها (سردهها و گونههای دیگر) منقرض شدهاند.
از باقی انسانتباران که بگذریم، وقتی میگوییم «انسان» باید بدانیم انسان امروزی (یعنی بنده و جنابعالی) که در طبقهبندی زیستشناختی «انسان خردمند» خوانده میشویم، تنها یک گونه از سردهی «انسان» بهشمار میرویم و این بدین معناست که گونههای دیگری از انسان که پیشتر وجود داشتند و منقرض شدند، از لحاظ ژنتیکی و زیستشناختی آنقدر با ما متفاوت بودند که گونهی زیستشناختی جداگانهای بهحساب آیند. برای نمونه، «انسان نئاندرتال» گونهی دیگری از سردهی انسان بود که چندین هزار سال همزمان با انسان امروزین در زیستگاه مشترکی میزیست. (فقط تصورش را بکنید؛ ۴۰ هزار سال پیش یکی از اجداد ما ممکن است در سواحل آنتالیا با یکی از نئاندرتالها بر سر شکار یک گاومیش دست به یقه شده باشد؛ البته اگر لباسشان یقهای میداشت.)
پس در هنگام سخن از پیدایش انسان باید دید منظور گونهی بهخصوص انسان یعنی «انسان خردمند» (Homo sapiens) است یا سردهی انسان (Homo) که انسان خردمند تنها یکی از گونههای آن است و سایر گونهها اینک منقرض شدهاند. (و اگر در شمارهی پیش گفتیم نزدیکترین خویشاوند گونهی انسان خردمند در میان موجودات زنده شامپانزه است، بهدلیل همین انقراض گونههای دیگر سردهی انسان است.) بنابراین اگرچه شاید برای ما آسانتر باشد که خود را تنها از اعقاب انسانهای هوشمندی بدانیم که ۲۰۰ هزار سال پیش در آفریقا برآمدند و ۴۰-۳۰ هزار سال پیش راهی «برّ کهن» (اوراسیا) شدند، اما این بهمعنی محروم کردن خود از میراث ۲/۵ میلیون سالهای است که طی آن پیشینیانمان با وجود بهره جستن از مغزهایی بهمراتب کوچکتر از ما و اندامهایی بسی ناسازتر، در جهانی بسیار ناآرامتر و خطرخیزتر از امروز که گونههایی تنومندتر و دیرپاتر را از پا درآورده و منقرض کرده بود:
- با مهار و استفاده از آتش و پناه جستن در غارها یا کلبههایی دستساز، راههای جان بهدر بردن از اعصار پیدرپی و درازنفس یخبندان را آموختند؛
- فنون اولیهی ابزارسازی را ابداع کردند و توسعه دادند؛
- زبان به آغاز ارتباطات کلامی گشودند؛
- آداب ابتدایی زندگی اجتماعی را پی ریختند؛
- در جستجوی مظاهر عالی و روحانی زندگی (هنر، مذهب و چهبسا فلسفه و…) برآمدند.
و تازه این تمام آن چیزی است که میدانیم و با تکیه بر دانش فعلی میتوانیم بدانیم؛ ولی با استناد به مشتی سنگ و استخوان بازمانده از یک میلیون سال پیش، چگونه میتوان به حتی کلیاتی از آنچه در سر انسان آن زمانه میگذشته (نه فقط آنچه از دستش برمیآمده) پی برد؟ چگونه میتوان میزان حس شوخطبعیاش را سنجید؟ یا مهربانی و عشقی را که به محیط زیست، همنوعان یا جنس مخالف داشته است؟ ترس و شجاعت یا آزادگی و سلطهپذیریاش را چطور؟ اشتغال ذهنش به چرایی و چگونگی جهان و در کل امور روحی و معنوی را چطور؟
از این شماره با احترام و اعجابی که شایستهی نیاکان از یاد رفتهی ماست، بررسی گونههای مختلف سردهی انسان را (که البته در گونه یا «زیرگونه» بودن برخی اختلاف هست) آغاز میکنیم و البته باید توجه داشت اینکه قدیمیترین سنگوارهی مربوط به هر گونه مثلاً مربوط به ۱/۵ میلیون سال پیش باشد، به این معنی نیست که قدمت آن گونه همینقدر است، شاید چند صد هزار سال پیش از آن هم میزیسته ولی تا کنون سنگوارهای مربوط به آن سالها بهدست نیامده باشد.
انسان گاتنگی (Homo gautengensis)
تا همین دو سال پیش اغلب دانشمندان «انسان ماهر» و برخی دیگر «انسان رودولفی» را قدیمیترین گونه از سردهی انسان میدانستند و اعتقاد غالب بر آن بود که انسان ماهر حدود ۲/۵ میلیون سال پیش از نوعی «جنوبیکپی» به نام Garhi منشعب شده است. اما در ماه می سال ۲۰۱۰ دارن کورنو (Darren Curnoe) اعلام کرد برخی از سنگوارههایی که تا کنون به انسان ماهر، «انسان راستقامت» و در مواردی جنوبیکپیها نسبت داده میشد، به گونهای قدیمیتر از سردهی انسان و در واقع «قدیمیترین» گونهی فعلاً شناخته شده از این سرده تعلق دارد. وی این گونه را که سالها پیش در غارهای گاتنگ در نزدیکی ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی یافت شده بود «
انسان گاتنگی» نامید.
قدمت سنگوارههایی که گمان میرود مربوط به انسان گاتنگی باشد، از ۱/۹ میلیون تا ۶۰۰ هزار سال پیش متفاوت است و چنانکه کورنو توصیف میکند این نوع انسان چندان هم شکل و شمایل آدمیزادی نداشت؛ دندانهایش بزرگ و مناسب گیاهخواری و مغزش کوچک بود و با قد حدود ۹۰ سانتیمتر و وزن تقریباً ۵۰ کیلوگرم بسیار هم کوچکاندام بود. شیوهی زندگیاش هم چندان شبیه انسان نبود؛ وقتی روی زمین بود، بر دو پا راه میرفت ولی احتمالاً اوقات زیادی را (شاید برای خورد و خواب یا فرار از دست جانوران درنده) روی درختان میگذراند.
با اینهمه انسان گاتنگی ظاهراً ابزارهای سنگی تولید و استفاده میکرد و چنانکه از استخوانهای سوختهی حیوانات که دور و برش یافت شد برمیآید، شاید (البته شاید) آتش نیز بهکار میبرد.
بهاعتقاد پژوهشگران، انسان گاتنگی توان تکلم و مهارتهای زبانی نداشت و بدین دلیل و نیز شکل و شمایل ظاهری و سن زمینشناسیاش، بهنظر میرسد هر چند نسبت خویشاوندی با ما دارد، ولی آنطور هم نیست که نیای مستقیم ما باشد یعنی گونههای بعدی انسان از او منشعب شده باشند.
بههرحال انتظار میرود کاربرد فنآوریهای جدید در سالیان آینده اطلاعات بیشتری از انسان گاتنگی و نیز بسیاری سنگوارههای حتی قدیمیتر موجود که هنوز بهطور دقیق مطالعه نشدهاند، بهدست دهد و چهبسا بسیاری طبقهبندیهای فعلی را دگرگون کند و البته در این مورد خاص این را در نظر بگیرید که از کشف انسان گاتنگی هنوز دو سال هم نمیگذرد و نشان به آن نشان که تمام اینترنت را زیر و رو کنید، حتی اسم این گونه را در منابع فارسی پیدا نمیکنید. (محض خودنمایی عرض شد!)
جمجمهی بازسازی شدهی انسان گاتنگی
جمجمهی بازسازی شدهی انسان گاتنگی
انسان ماهر (Homo habilis)
انسان ماهر که بهطور سنتی سلف گونههای متاخر انسانی محسوب میشود، از ۲/۳۳ تا ۱/۴ میلیون سال پیش میزیست و سنگوارههایش برای نخستین بار بین سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۴ در تانزانیا کشف شد.
از نظر ظاهر، انسان ماهر نیز همانند انسان گاتنگی شباهت چندانی به انسان امروزی نداشت زیرا قامتش کوتاه و دستانش بلند و بیقواره بود. با اینحال نسبت به جنوبیکپی (که بهنظر میرسد نیای او باشد) پوزهای تعدیل شدهتر داشت. حجم مغزش هم ۶۶۰-۵۱۰ سانتیمتر مکعب و گرچه از جنوبیکپی ۵۰ درصد بزرگتر ولی حتی کمتر از نصف انسان امروزی (۱۴۵۰ سانتیمتر مکعب) بود. البته برخلاف این ظاهر شامپانزهمانند، همچون انسان گاتنگی توانایی ساخت ابزارهای سنگی ابتدایی را داشت، هر چند بهنظر میرسد این توانایی را بین ۲۰۰ تا ۱۰۰ هزار سال پیشتر از او، برخی از گونههای جنوبیکپی هم داشتهاند.
از سالها پیش معتقد بودند انسان ماهر بعدها به «انسان کارورز» و این یکی به انسان راستقامت تکامل یافت، در حالی که یافتههای جدید این نظر را مطرح کرده است که انسان ماهر چند صد هزار سال با انسان راستقامت و انسان کارورز در آفریقا همزمان میزیسته است. بنابراین اوضاع به این سادگیها هم که پیشتر تصور میشد نیست و شاید همهی این گونهها از نیای مشترک (و فعلاً ناشناختهای) برآمده باشند.
انسان ماهر با برخی از انسانتباران همچون «پرامردم بویسی» نیز معاصر بود و اگر برخلاف آنان توانست دوام آورد و احتمالاً به نیای گونههای انسانی پس از خود تبدیل شود، شاید بهدلیل همان توانایی ابتدایی ابزارسازی و رژیم غذایی سادهترش بود.
جمجمهی انسان ماهر
شمایل بازسازی شدهی انسان ماهر
انسان رودولفی (Homo rudolfensis)
سنگوارهای
انسان رودولفی نخستین بار در سال ۱۹۷۲ در نزدیکی دریاچهی رودولف کشور کنیا یافت شد. ابتدا تصور میشد این سنگواره متعلق به گونهی انسان ماهر باشد ولی پس از مطالعات بیشتر، تفاوتهایش با آن گونه آشکار شد و هنوز بهطور قاطع نمیتوان گفت کدامیک از این دو گونه (یا حتی گونهی سومی) نیای گونههای بعدی انسان است.
انسان رودولفی حدود ۱/۹ میلیون سال پیش میزیست، حجم مغزش کمابیش در حد انسان ماهر بود ولی شواهدی دال بر ابزارسازیاش وجود ندارد.
انسان رودولفی
پیوست ۱:
عصر یخبندان
مرور زندگی پیشینیان ما بر زمین بدون در نظر داشتن عصرهای یخبندان و سرمایی که به طور متناوب بر این قاره حکمفرما میشد، کامل نیست. عصر یخبندان به دورههای درازمدتی از کاهش دمای آب و هوای زمین گفته میشود که در آن اکثر روی زمین از ورقهی کلفتی از یخ به ضخامت هزاران متر پوشیده بود؛ مشابه آنچه امروز در قطب شمال و جنوب میبینیم. البته همیشه هم دنیا آنطورها که تصور کنید سرد نمیشد (میانگین دمای سالانهی آخرین عصر یخبندان را حدود ۱۵-۱۰ درجه زیر صفر تخمین میزنند) ولی از آنجا که تابستانها هم سرد بود، گرمای آفتاب نمیتوانست یخ و برفهای زمستانی را آب کند و هزاران سال یخ روی یخ انبار میشد.
از یخبندانهای وحشتناک صدها و دهها میلیون سال پیش که بگذریم (که بعضی از آنها زمین را به گلولهای برفی رها شده در کهکشان تبدیل میکرد)، از آغاز پیدایش انسانتباران بر زمین (یعنی دورهی چهارم زمینشناسی) در کل چهار دورهی یخبندان داشتیم که اولین دوره حدود ۲ میلیون سال پیش و آخرین دوره حدود ۱۰۰ هزار سال پیش آغاز شد. پایان آخرین عصر یخبندان تقریباً همین ۱۱ هزار سال پیش بود و البته در پایان هر عصر یخبندان، یخها در همهجا همزمان آب نمیشدند. مثلاً یخچالهای عصر چهارم یخبندان در برخی ایالتهای فعلی آمریکای از ۴۰ هزار سال پیش شروع به ذوب شدن کردند، در حالی که در اروپا بهعنوان مثال آلمان حدود ۱۷ هزار سال پیش از زیر یخ بیرون آمد و سوئد تا ۱۳ هزار سال پیش تقریباً هنوز زیر یخ پنهان بود.
یکی از مهمترین دلایل انقراض بسیاری از موجودات از جمله انسانتباران را همین عصرهای متناوب و گاه بسیار شدید سرما و یخبندان میدانند و جالب است که انسان هوشمند نهتنها از این آخرین دورهی یخی جان سالم بهدر برد، بلکه بلافاصله پس از پایان آن شروع به کشاورزی و اهلی کردن حیوانات کرد و بهمعنای واقعی کلمه «میخ خود را روی زمین کوبید»!
این گل زیبای عصر یخبندان همین دو سه ماه پیش احیا شد. دانشمندان روسی برای این کار از ژنهای بهدست آمده از دانهها و میوهی ذخیره شده در انبار آذوقهی یک سنجاب سیبریایی ۳۰ هزار سال پیش استفاده کردند. فعلاً بین روسها و ژاپنیها رقابت بر سر احیای ماموتهای منقرض شده در عصر یخبندان است!
پیوست ۲:
عصر سنگ
زمان برآمدن نخستین گونه از سردهی انسان را حدود ۲/۵ میلیون سال پیش میدانند و از آنجا که اصطلاحاً «از اثر پی به موثر میبرند»، این دوره را با توجه به ابزارهایی که انسان در هر دوره از آن برای غلبه بر جهان پیرامون خود بهره میبرده به دورههای گوناگون تقسیم میکنند. حالا یک لحظه خودتان را در ۲/۵ میلیون سال پیش تصور کنید؛ چه ابزارهایی دور خود میبینید؟ بله؛ شاخهای که در توفان پریشب از درخت تنومند روبهرو جدا شده، زیر پایتان افتاده و همینطور استخوانهای گوزنی که هفتهی پیش شیر بیشهی همسایه شکار کرده… اما بیشتر و پیشتر از همه سنگ، سنگ و سنگ در ابعاد و اشکال مختلف. اکنون چوبها یا استخوانهایی که پیشینیان ما بهکار میبردهاند پوسیده است، ولی برخی از آن سنگها هنوز باقی است بنابراین منطقی است به عصری که از ۲/۵ میلیون سال پیش آغاز شده و تا ۱۸ هزار سال پیش ادامه داشته، عصر «پارینهسنگی» (پالئولیتیک) بگویند.۱ عصر پارینهسنگی خود به سه دوران «پارینهسنگی قدیم» (از ۲/۵ میلیون تا ۱۰۰ هزار سال پیش، یعنی دوران همهی انسانهای پیش از نئاندرتال)، «پارینهسنگی میانی» (از ۱۰۰ تا ۴۰ هزار سال پیش، یعنی عصر انسان نئاندرتال) و «پارینهسنگی جدید» (از ۴۰ تا ۱۸ هزار سال پیش که عصر برآمدن انسانهای امروزی است) تقسیم میشود.
در ابزارسازیهای اولیه از سنگ، دو تکنیک را برجسته و تاریخساز میدانند: نخست صنعت یا فرهنگ «اُلْدُوایی» که کهنترین صنعت ساختن ابزار سنگی است و در آن با کوفتن سنگی بزرگ بر قلوهسنگی کوچک، تراشهها و ساطورهای سنگی میساختند. آغاز این صنعت همان حدود ۲/۵ میلیون سال پیش در شرق افریقا بود.۲ صنعت دوم «آشولی» (Acheulean) نام دارد که از ۱/۸ میلیون سال پیش در افریقا و بخشهایی از اوراسیا رواج یافت. ویژگی ابزارهای این صنعت، کار کردن بر دو روی سنگ مادر است و از معروفترین ابزارهای آشولی میتوان به تبر دستی سنگی اشاره کرد.
یک نمونه از «ساطور- سنگ مادر» (سنگ آذرین) از دورهی پارینهسنگی قدیم که در منطقهی گنج پر (رستمآباد گیلان) کشف شده است.
یک نمونه از «ساطور- سنگ مادر» (سنگ آذرین) از دورهی پارینهسنگی قدیم که در منطقهی گنج پر (رستمآباد گیلان) کشف شده است.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)