بنابراين بايد توليد و دادوستد در فضاي كاملا آزاد و بدون مداخله عناصر بيرون از بازار(به ويژه دولت) رخ دهد تا توليدكنندگان براساس علائمي كه از مصرفكنندگان دريافت ميكنند، نوع و ميزان كالاهاي مورد نياز جامعه را شناسايي كنند. براي اينكه اين كارها به هرج و مرج در جامعه نيانجامد، ميبايست قواعدي كه با همه شهروندان برخورد واحد دارد، وضع شود؛ اين قواعد نبايد بر اساس خواستهها و اراده افراد و به صورت «مصنوع» ايجاد شود، بلكه ميبايست با تاسي به «نظم خودجوش» ، آنچه كه افراد در طول زمان و به صورت عرفي انجام ميدهند، قاعدهمند شود. اگر نيروي مداخلهگر دولت، كار مردم را به خودشان بسپارد و فراتر از قاعدهگذاري كلي كاري نكند، بازار توانايي تنظيم ارتباطات افراد را خواهد داشت. مثالي كه هايك در اين زمينه ميزند اين است: اگر در ايستگاه اتوبوس، مردم به انتخاب خود سوار شوند، كسي كه ميخواهد آخر مسير پياده شود، تمايل دارد كه در گوشهاي دنج در صندليهاي آخر بنشيند و كسي كه ميخواهد ايستگاه بعدي پياده شود نزديك در ميايستد و ... اما اگر نفر اول را وادار كنيم در يكي از صندليهاي نزديك در بنشيند و نفر دومي را به زور در رديفهاي آخر جا دهيم موجب بينظمي و نارضايتي ميشويم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)