آراء متفكران مكتب شيكاگو در وهله نخست، يكي از زيرشاخه‌هاي جريان عمومي‌تر نئوكلاسيسم بود و هنوز هم از نظر مباني، ذيل همان جريان قرار دارد، اما نقدهايي كه اقتصاد‌دانان مكتب شيكاگو بر آراء جان مينارد كينز نوشتند، آنان را به گروهي تبديل كرد كه اگر نتوان نام غيرنئوكلاسيك بر آنها گذاشت، حتما مي‌توان گفت جرياني كاملا متمايز در درون نئوكلاسيسم هستند كه گام به گام بر تشخص و خطوط تمايز آنها افزوده شده است. نخستين خط تمايزي كه اقتصاد‌دانان مكتب شيكاگو را از آموزگاران نئوكلاسيك از جمله جان مينارد كينز جدا كرد، نقد آنها به نظريه و ارائه بديلي براي آن بود كه توسط ميلتون فريدمن و تحت عنوان نظريه پولي(Monaterism) مطرح شد. بحث ديگري كه مكمل‌ بحث نظريه پولي بود، انتقاد از مداخله دولت و هزينه‌هاي اشتغالزاي آن(نظريه كينز) بود. نظريه پولي تا دهه 1980 كه بديل آن يعني «انتظارات عقلايي» توسط متفكران جديدتر مكتب شيكاگو مطرح شد، نظريه غالب بود. طبق اين نظريه، برخلاف آنچه كينز مي‌پنداشت، افزايش هزينه‌هاي دولت به جاي رساندن جامعه به اشتغال كامل، موجب افزايش نقدينگي، كسري بودجه دولت و در نتيجه تورم مي‌شود و تورم زيان‌بارترين بلاي اقتصادي است كه دسترنج انسان‌ها را به باد مي‌دهد.