«اقتصاد كلاسيك» عنواني است كه كارل ماركس براي اقتصاد‌دانان پيش از خود به ويژه آدام اسميت و ديويد ريكاردو برگزيد. اقتصاد كلاسيك دو موضوع اصلي را مورد مداقه قرار مي‌دهد: نظريه ارزش، توزيع كالا در شبكه بازار. براساس آراي اقتصاد‌دانان كلاسيك، ارزش‌ كالا به هزينه توليد آن بستگي دارد. در اين شيوه محاسبه قيمت كالا همه‌چيز به طرف عرضه يا توليد‌كننده مربوط مي‌شود و طرف تقاضا يا مصرف‌كننده در آن نقشي ندارد مگر تاثير آن بر تقسيم كار. يعني توليد‌كنندگان تنها علامتي كه از بازار دريافت مي‌كنند اين است كه اگر كالايي توليد شود فروش خواهد رفت. اما به تدريج، برخي اقتصاد‌دانان در اين موضوع ترديد كردند و اين پرسش را مطرح كردند:‌اگر كالايي با هزينه بالا يا پايين توليد شود و در بازار متقاضي نداشته باشد قيمت آن را چگونه مي‌توان تعيين كرد. كالاي بي‌مشتري هر مقدار هم كه صرف توليد آن شده باشد، ارزشي نخواهد داشت و موضوع معامله نخواهد بود. نخستين پاسخي كه به اين پرسش داده شد اين بود كه «فايده كالا» براي مصرف‌كننده، قيمت آن را تعيين مي‌‌كند. خاستگاه اين سخن را بايد در آراي فلسفي جان استوارت ميل ديد. به اعتقاد او انسان‌ها با انتخاب خود كه انتخابي سنجيده و عقلايي است در پي كسب بالاترين نفع هستند، لذا هر كالايي را كه مفيدتر تشخيص دهند، فارغ از ميزان هزينه توليد آن با پايين‌ترين قيمتي كه بتوانند در بازار تهيه مي‌كنند. بديهي است اگر كالاي مفيد با قيمت پايين يافت نشود، مصرف‌كننده حاضر به پرداخت قيمت بالاتر- تا جايي كه بتواند- هست.