خورشید و باد
روزی خورشید و باد با هم در حال گفتگو بودند.
باد به خورشید می گفت که من از تو قوی تر هستم. خورشید هم ادعا می کرد که او قدرتمندتر است. گفتند بیاییم امتحان کنیم، خب حالا چه طوری؟
دیدند مردی در حال عبور بود که کتی به تن داشت.
باد گفت که من می توانم کت آن مرد را از تنش در بیاورم، خورشید گفت پس شروع کن.
باد وزید و وزید، با تمام قدرتی که داشت به زیر کت این مرد می کوبید، در این هنگام مرد که دید نزدیک است کتش را از دست بدهد، دکمه های آن را بست و با دو دستش هم آن را محکم چسبید.
باد هر چه کرد نتوانست کت مرد را از تنش بیرون بیاورد و با خستگی تمام رو به خورشید کرد و گفت:
عجب آدم سرسختی بود، هر چه تلاش کردم موفق نشدم، مطمئن هستم که تو هم نمی توانی.
خورشید گفت تلاشم را می کنم و شروع کرد به تابیدن، پرتوهای پر مهرش را بر سر مرد بارید و او را گرم کرد.
مرد که تا چند لحظه قبل با تمام قدرت سعی در حفظ کت خود داشت دید که ناگهان هوا تغییر کرده و با تعجب به خورشید نگریست، دید از آن باد خبری نیست، احساس آرامش و امنیت کرد.
با تابش مدام و پر مهر خورشید او نیز گرم شد و دید که دیگر نیازی به اینکه کت را به تن داشته باشد نیست بلکه به تن داشتن آن باعث آزار و اذیت او می شود. به آرامی کت را از تن بدر آورد و به روی دستانش قرار داد.
باد سر به زیر انداخت و فهمید که خورشید پر عشق و محبت که بی منت به دیگران پرتوهای خویش را می بخشد بسیار از او که می خواست به زور کاری را به انجام برساند قوی تر است.
دوستان نازنینم! از داستانی که با هم خواندیم متوجه می شویم که با نرمی و آرامی با دیگران سخن گفتن بهتر از این است که با خشم و زور بخواهیم حرفمان را به کرسی بنشانیم.
شما هم همیشه دوست دارید پدر و مادر و دوستانتان با شما به آرامی و نرمی با شما صحبت کنند.
درست است؟
در جای دیگری هم خوانده بودم: روزی مردی پیش مأمون، خلیفه عباسی رفت و او را امر به معروف و نهی از منکر کرد و سخنان بدی به او گفت و تند و خشن با او صحبت کرد، و اصلاً از مقام مامون هم نترسید تا مودب با او حرف بزند.
مأمون گفت: ای مرد! کمی نرم تر صحبت و مدارا کن! خداوند کسی را از طرف خود فرستاد که از تو بهتر بود، و خداوند به او گفت پیش کسی برود که از من بدتر و شرورتر بود، اما خداوند به فرستاده اش سپرد که با او، به آرامی و نرمی صحبت کنند.
موسی و هارون فرستادگان خدا بودند و هر دو از تو بهتر بودند و به سوی فرعون رفتند که او هم از من بدتر بود و به آنها گفت:
اذهبا الی فرعون انّه طغی فقولا له قولاً لّیّناً لّعلّه یتذکّر أو یخشی
(طه: 43- 44)
« به سوی فرعون بروید که به راستی سرکشی کرده است، سپس به نرمی با او سخن بگویید، شاید متذکّر شود و بترسد».
دوستان عزیزم، همان طور که خواندید خداوند در قرآن کریم به حضرت موسی و هارون می گوید که به سراغ فرعون بروید و با او به نرمی سخن بگویید تا شاید دوباره یاد خدا بیفتد.
مأمون هم با دلایل روشن خودش آن مرد را راهنمایی کرد.
ما هم به عنوان بندگان خدا باید از تاریخ عبرت بگیریم و باید همواره یادمان باشد که با نرمی و آرامی با مردم سخن گفتن بهتر از تند و خشن صحبت کردن با آن ها است.
دوستان گلم! ما باید از تاریخ و داستان هایش یاد بگیریم تا اشتباهات دیگران را دوباره تکرار نکنیم و عصرمان بیهوده صرف تکرار اشتباه ها نشود.
موفق باشید دوستان نازنینم.
بخش کودک و نوجوان تبیانمنبع:کودک بشری(ریحانه فتحی ثانی)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)