صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 35

موضوع: بحث و تبادل نظر پیرامون موسیقی(تاریخچه،سبک ها،شخصیت ها و....)

  1. #21
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض

    «بابک ریاحی‌پور» درباره اوهام و زمزمه‌های مجوز رفتن این گروه می‌گوید؛

    خوب، بد، زشت، تاسف!

    1334988637

    موسیقی ما: پس از انتشار خبر رسمی شدن گروه اوهام و زمزمه‌های کنسرت این گروه در تهران بابک ریاحی‌پور در یادداشتی خواندنی به این خبر واکنش نشان داد و چند جمله‌ای را درباره این خبر و خاطراتش درباره اوهام نوشت. بابک ریاحی‌پور را به نوعی می‌شود از نخستین کسانی نامید که با این گروه همکاری‌هایی را داشته و در شکل گیری آن خیلی تاثیر داشته است. در متن این یادداشت آمده:

    «خبر مجوز گرفتن اوهام برای من بی‌تعارف خوشحال کننده بود. ولی متاسفانه مساله‌ای که هست این است که در همه دنیا اتفاقات وابستگی زیادی به مکان و زمان وقوعشان دارند. من فکر می‌کنم که دیگر آن زمان مناسب برای اوهام برای تداوم و تکرار موفقیت‌اش گذشته. البته من نمی‌توانم درک کنم که مجاز شدن یک گروه راک در ایران چه معنایی می‌تواند داشته باشد. مجوز دار بودن یعنی بشود برای این گروه کنسرت رسمی گذاشت و تور برگزار کرد. ولی اگر مجوز دار شدن این گروه مترادف با سالی یک بار کنسرت گذاشتن و عرضه رسمی آلبومش در بازار است، من نمی‌توانم آنرا درک کنم و قضاوت کنم که آیا این اتفاق می‌تواند به اوهام کند کند یا خیر. چون بزرگ‌ترین دغدغه برای یک گروه راک، اجرای لایو و زنده آن است. اوهام برای اوج گیری علاوه بر این مشکلات باید دغدغه زمان را هم داشته باشد. چون سلیقه مخاطب این روزهای موسیقی نسبت به آن سال‌ها خیلی عوض شده و در ضمن ما در حال حاضر کلی گروه و بند راک در داخل کشور داریم که هر کدام هم طرفدارانی را برای خودشان دارند. آن موقع کسی نبود. بعد اوهام با مشکلی دیگر هم دست و پنجه نرم می‌کند. این گروه مشکل بزرگی به نام خواننده دارد و اگر هم بخواهد که شانسی داشته باشد باید قطعا روی خواننده‌اش کار کند.

    ***

    اگر دوستان از من بخواهند که باز هم به یاد همه آن روزهای خوب به گروه برگردم حتما از آن استقبال خواهم کرد. چون هم خاطره خوبی دارم و هم از آن لذت می‌بردم. ولی در صورت بازگشت هم حتما همین نظراتی که به شما گفتم را حتما اعمال خواهم کرد. خودستایی نباشد ولی اسم من می‌تواند به گروهی که من دوست داشته و دارم کمک کند.
    ***

    من خاطرات تلخ و شیرین زیادی را با اوهام داشتم. یکی از بهترین خاطراتم هم اجرای برلینمان بود که در سالنی بزرگ و با امکانات برگزار شد و کلی هم سر و صدا کرد. اجرای خصوصیمان در کلیسای ارتودکس تهران هم خیلی لذت بخش بود. تلخ‌ترین خاطره من هم از اوهام زمانی بود که شهرام شعرباف را مجبور کردند که تست صدا بدهد! و من هم آنجا بودم و این اساتیدی که داور بودند هم من را می‌شناسند و صحنه خیلی بدی پیش آمده بود. آن‌ها من را کنار کشیدند و در مورد شهرام آنچه نبود را به من گفتند! آقای دلشب، مرحوم محمد نوری، آقای گنجه‌ای و... صحنه‌های عجیبی بود که گذشت و حالا به امروز رسیده‌ایم. من به خاطر اوهام همه طبقات ارشاد را بالا و پائین رفتم ولی به نتیجه نرسیدم. حالا که این اتفاق برای بچه‌ها در حال وقوع است خوشحالم و باز هم به گذشته برگشتم. تا خدا چه بخواهد...»

  2. کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #22
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض

    گزارشی از فعالیت های موسیقی زیر زمینی در ایران
    «زیر زمین»‌ات آباد...!


    1335156397

    موسیقی ما : موسیقی زیر زمینی، کنسرت‌های مخفی و زیر زمینی هیچ تعریف درستی ندارند. خیلی‌ها آنرا ضربه‌ای مهلک بر پیکره موسیقی سالم و مجاز می‌دانند و خیلی‌ها هم نبودش را مساوی با تعطیلی موسیقی در کشور قلمداد می‌کنند. در هر دو صورت، این جنگ و جدال یک معنی واحدی می‌تواند داشته باشد و آن هم «وجود» و «حیات» این موسیقی است. حیاتی که حتی هفته گذشته سردار احمدی مقدم هم در موردش صحبت کرد و گفت: «افزایش و ترویج موسیقی و کنسرت‌های زیرزمینی را تایید نمی‌کنیم. چراکه آمار مربوط به این مساله را داریم و ممکن است تمرکز روی انعکاس این مساله باشد. این استعداد‌ها باید در مسیر مناسب هدایت شوند تا بتوانند به درستی پرورش پیدا کنند.»

    سالهای زیادی از گسترش موج جدید موسیقی نو در ایران نمی‌گذرد و همین موسیقی رسمی و مجازمان هم عمرش نهایتا، به ده پانزده سال می‌رسد. ماجرا از نسل اول پاپ بعد از انقلاب و خشایار اعتمادی و تلویزیون و... شروع شد و بقیه قصه را هم که بار‌ها شنیده‌ایم. پس نباید عمر موسیقی زیرزمینی را بالا‌تر از زیاد تصور کرد. ولی همین عمر و تاریخچه کوتاه هم با فراز و نشیب‌های فراوانی رو به رو شده که داستان بالا و پائین‌های آن و تاثیراتش بر کلیت موسیقی کشور سوژه اصلی این گزارش است.


    • قصه از کجا شروع شد؟

    قصه تولد موسیقی زیزمینی به زمانی برمی گردد که تحول در نگاه مسئولین نسبت به موسیقی باعث هجوم جوانان عشق خواندن برای اخذ مجوز و خودی نشان دادن شد. اتفاقی که باید آن را یکی از عمده دلایل به وجود آمدن «هفت خوان» مجوز نامید تا حتی در همین مقطع کنونی هم باعث شود خیلی‌ها در میانه راه ناامید شوند و آثارشان را بدون مجوز روی اینترنت منتشر کنند. پیشرفت تکنولوژی این مزیت‌ها را هم داشت. ولی در ابتدای کار چون هنوز اینترنت به شکل امروزی گستردگی نداشت، دیده و شنیده شدن کار چندان راحت نبود و اهالی موسیقی زیرزمینی برای شناخته شدن، مسیری سخت را پیش روی خود می‌دیدند. این در حالی بود که استقبال گسترده از موسیقی پاپ مجاز (که هنوز روی نوار کاست ارائه می‌شد)، چنان شدت گرفته بود که زیرزمینی‌ها عملا شانس خیلی کمی برای عرض اندام داشتند.


    • در زیر زمین چه خبر است؟

    به مرور و با اوج گرفتن موسیقی پاپ با چهره‌هایی چون شادمهر عقیلی، علیرضا عصار، محمد اصفهانی و سعید شهروز موسیقی به یکی از عمده سرگرمی‌های نسل سوم تبدیل شد و آرام آرام سبد انتخاب‌هایش هم گستردگی چشمگیری پیدا کرد. صدای پای زیر زمینی‌ها آرام آرام به گوش می‌رسید. شادمهر در اقدامی جسورانه پس از ناامیدی از اخذ مجوز برای آلبوم «آدم و حوا» آن را هم در اینترنت و هم در کاست‌هایی غیر رسمی در بازار منتشر کرد تا زنگ خطر را برای همه آنهایی که فکر می‌کردند با بلوکه کردن مجوز می‌توانند موسیقی را مهار کنند، به صدا در اورده باشد. «آدم و حوا» در بالا‌ترین تیراژ ممکن در سراسر کشور شنیده شد و دیگر این رویه برای اهالی موسیقی به راهی جذاب برای شنیده شدن تبدیل شد. آهنگ‌های غیر مجاز و بدون مجوز یکی پس از دیگری در دستگاه‌های پخش مزه مزه می‌شد. افول مقطعی ستاره‌های جدید پاپ بعد از انقلاب و تقلید‌ها و شباهت‌های تکرای رنگ صدا‌ها به لس آنجلسی‌ها باعث شد مخاطب موسیقی، خسته از صداهای تقلیدی، به سمت تجربه‌های جدید برود و صداهای جدید و سبک‌های جدید را امتحان کند. «اوهام» وارد بازی شده بود و «آریان» کلی سر و صدا کرده بود. «اوهام» با راک مدرن ایرانیزه شده‌اش بازار زیر زمینی‌ها را داغ کرده بود و آریان هم در موسیقی مجاز با همکاری یک جمع متشکل از دختر‌ها و پسرهای هنرمند، کلی گرد و خاک به پا کرده بود. پدیده‌های جدید دیگری هم در عالم پاپ آفتابی شدند تا موسیقی زیر زمینی یک بار دیگر همه نگاه‌ها را به سمت خود برگرداند.


    • آقای مشکی پوش...

    این وسط رضا صادقی با یک قطعه توانست در سراسر کشور به چهره‌ای محبوب تبدیل شود. «مشکی رنگ عشقه..» که اولین تجربه جوان معلول بندری بود در مدت زمان کوتاهی همه معادلات فعالین این عرصه را بر هم زد تا عالم موسیقی پدیده‌ای جدید را به خود ببیند. خود صادقی درباره آن روز‌ها می‌گوید: «روزهای عجیبی بودند. من در یک رستوران در بندر می‌خواندم. شب‌ها پشت یک پیانو می‌نشستم و می‌خواندم. خیلی از ملودی‌هایی را که کار کرده‌ام از‌‌ همان جا برایم مانده. یک روز هنرمند بزرگی به نام «امین تارخ» به صورت کاملا اتفاقی آنجا بود و از صدای من خوشش آمده بود. سراغم آمد و در گوشم گفت: «تو استعداد بکری داری. برای قاشق و چنگال نخوان. برو دنبال هدف‌های بزرگ و برای آدم‌ها و احساساتشان بخوان... همین تلنگر بزرگی برای من بود و باعث شد کوله بارم را جمع کنم و به تهران بیایم. یک واحد زیرزمینی را در تهرانپارس اجاره کردم و با حمایت برخی از دوستان تهیه کننده شروع کردم. اوایل‌اش خیلی سخت بود. خیلی... ولی خدا خواست که مجوز بگیرم.»


    • دیگران

    بعد از این فضا، بازی به مراحل هیجان انگیزش رسیده بود. حالا دیگر هر روز یک نفر بازار غیر مجاز و زیر زمینی موسیقی را منفجر می‌کرد تا موسیقی رسمی به طرز ملموسی در سایه موسیقی زیرزمینی محو شود. پیشرفت امکانات و گستردگی مخاطبان اینترنت هم مزید بر علت شد تا یک روز بنیامین با «دنیا دیگه مثل تو نداره...»‌اش همه بازار را به هم بریزد و روز دیگر هم «محسن چاوشی» با «خودکشی ممنوع» و «نشکن دلمو» ستاره پرطرفدار موسیقی لقب بگیرد. ستاره‌ای که قطعا طرفدارانش چندین برابر اهالی رسمی موسیقی بود.


    • ان‌ها جا زدند...

    موج موسیقی زیرزمینی فراگیر شده بود و همین باعث شد دیگر خرده امیدی هم که به اوج گرفتن موسیقی رسمی وجود داشت، از بین برود. بزرگان یکی یکی عرصه را خالی می‌کردند و کنار می‌رفتند. امیر کریمی و صدای شیک و جذابش خاموش شد، خشایار اعتمادی سکوت اختیار کرد. علیرضا عصار به یک تعطیلات پنج ساله رفت و سعید شهروز محو شد. این داستان داشت به تراژدی بدل می‌شد ولی در آن سوی می‌دان، موسیقی غیر رسمی هر روز داغ‌تر و جدی‌تر به راهش ادامه می‌داد. محسن یگانه و حامد هاکان ظهور کرده بودند. علی اصحابی، فرزاد فرزین و مهدی مقدم همه را با غافلگیری‌هایشان شوکه کرده بودند و هر روز صدایی جدید و پدیده‌ای جدید بازار را در حاکمیت کامل زیر زمینی‌ها قرار می‌داد. زیر زمینی‌هایی که حالا هر کدام به قطب‌های اصلی بازار رسمی موسیقی پاپ تبدیل شده‌اند.


    • وقتی «هیت»‌ها می‌میرند...

    چند سالی هست که بازار رسمی موسیقی در حسرت کار یا قطعه‌ای مانده که همه گیر شود و بتواند «هیت» شود. فقر نبوغ و هجوم بازار تکرار و تقلید از لس آنجلسی‌ها و از همه مهم‌تر «کاور»‌های دست چندم موسیقی‌های اروپایی باعث دلزدگی مخاطبان موسیقی شده و همین باعث شده که آمار تاسیس و همه گیری سایت‌های ارائه دهنده آثار زیرزمینی به بیشترین حد ممکن در چند سال اخیر برسد. سیاستی هم که همه این سایت‌ها در پیش گرفته‌اند این است که پس از شناخته شدن در بین مخاطبان اینترنتی، با وضع قوانینی دم دستی شروع به عضو گیری می‌نمایند و در ادامه هم وقتی تعداد اعضا و کاربرانشان بالا می‌رود، تجارت پرسود انتشار آثار زیرزمینی جوانان بدون مجوز، چرخش مالی خوبی را برای آن‌ها در پی دارد. هر چند وقت یکبار هم نابغه‌ای از بین هزاران قطعه منتشر شده خود را بالا می‌کشد و اینجاست که خیز شرکت‌ها برای عقد قرارداد با او به جنگی بزرگ تبدیل می‌شود.


    • «زیر زمین»‌ات اباد...!

    نتیجه گیری این گزارش شاید چندان به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید. ولی در اینکه در همه این سالهای اخیر، موسیقی زیر زمینی توانسته بیشترین خوراک را برای مخاطبان فراهم کند، هیچ شک و تردیدی نیست. به نظر می‌رسد حمایتی کوچک از جوانان پر انرژی این وادی که استعداد این کار را دارند می‌تواند در بلند مدت کلیت موسیقی کشور را تکانی دهد. تکانی که در ایجاد فضاهای جدید هم قطعا بی‌تاثیر نیست.

  4. کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #23
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض

    خوانندهٔ فقید در تدارک آلبوم سولو بوده

    اگر کرت کوبین زنده می‌ماند، آلبوم سولو منتشر می‌کرد


    cobain1334599249

    موسیقی ما : به تازگی مشخص شده که کرت کوبین، خوانندهٔ گروه «نیروانا» کمی قبل از مرگ‌اش در تدارک تهیه‌ٔ یک آلبوم سولو بوده است.

    اریک ارلاندسون، گیتاریست گروه «هول»، در مصاحبه‌ای با فیوز تی‌وی گفت که کرت کوبین در حال آماده‌شدن برای ضبط آلبومی به نام «آلبوم سفید» (با اشاره به آلبوم مشهور گروه «بیتلز») بوده است.

    ارلاندسون، که به بهانهٔ انتشار کتاب تازه‌اش «نامه‌هایی به کرت» در این مصاحبه شرکت کرده بود، در ادامه گفت «کرت قدم در مسیری گذاشته بود که ممکن بود نتایج شگفت‌انگیزی به همراه بیاورد. این آلبوم می‌توانست "آلبوم سفید" او باشد.»

    ارلاندسون گفت که کوبین یکی از معروف‌ترین ترانه‌های گروه «نیروانا» را برای این آلبوم دوباره ضبط کرده اما به نام آن اشاره نکرد.

    در حال حاضر هیچ برنامه‌ای برای انتشار قطعه‌های ضبط‌شده توسط کوبین برای این آلبوم در کار نیست.

  6. کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #24
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض

    بروبکس : دیگر کلیپ غیر مجاز نمی سازیم …

    BaroBax

    بروبکس از حالا به بعد قرار است به صورت مجاز کار کند و دیگر خبری از فعالیت زیر زمینی نیست. این را خشایار، کیوان و حمید با اطمینان کامل می گویند و همچنین این گروه سورپرایزهای زیادی برای شما دارند از ورود آنها به دنیای سینما بگیرید تا دلیل خواندن در عروسی ها و ماجرای سیروان و ….
    به گزارش مجله یکشنبه ، آنها اسم شان را گذاشته اند “بروبکس” ؛ گروهی که با کلیپ “سوسن خانم” به شهرت رسیدند و تقریبا بخش عمده ای از شهرتی که امروز Barobax کسب کرده اند را مدیون کلیپ های جذابی هستند که با هزینه های بعضا کم و گاهی هم زیاد ساخته اند.

    بروبکس نمونه یک گروه پرآوازه غیرمجاز است که توانسته با کمک ابزاری به نام کلیپ به شهرت برسد و موسیقی اش را به گوش مخاطب خود برساند. آنها از حالا به بعد قرار است به صورت مجاز کار کنند و دیگر خبری از فعالیت زیرزمینی نیست. این را خشایار، کیوان و حمید با اطمینان کامل می گویند.
    بچه ها برای شروع خودتان را معرفی کنید ؟
    کیوان: من کیوان مرادی هستم و آبان ۱۳۶۲ به دنیا آمده ام . در دانشگاه رشته کامپیوتر را دنبال کردم و از سال ۸۰ هم همراه حمید و خشایار به صورت حرفه ای وارد موسیقی شدم. خشایار: من هم خشایار مرادی و متولد فروردین ۱۳۶۳ هستم. در رشته مهندسی عمران تحصیلاتم را ادامه داده ام . شاید بد نباشد بدانید که پسر عموی کیوان و پسر خاله حمید هم هستم.
    حمید: حمید فروزمند هستم و مرداد ۱۳۶۳ متولد شده ام و متالوژی خوانده ام .

    حمید شنیده ام پدر تو نظامی است، راضی کردنش برای ورود به «بروبکس» سخت نبود ؟
    حمید: چرا تا حدی، اما به هر حال با این موضوع کنار آمد. البته بابا زیاد با کارم مخالفت داشت، مشکل اینجا بود که موسیقی ما را زیاد جدی نمی گرفت و این کار را به عنوان یک شغل اصلاً قبول نداشت.
    تو خودت مگر این کار را به عنوان شغل قبول داری؟ در حال حاضر، نه!
    در مقابل توجیه های تو چه می گفتند؟
    حمید: می گفتند برو درس ات را بخوان! این مسخره بازی ها چیه؟ (خنده(
    خشایار: به هر حال چون ساخت موزیک ویدئو در ایران کار جدیدی است و عمر آن به ۱۰ سال هم نمی رسد، خانواده ها نمی توانستند آن را بفهمند و باید در این مورد به آنها حق دارد. شاید امروز خیلی از خانواده ها، مثل خانواده ما به این باور رسیده باشند که این کار آنطورها هم که فکرش را می کردند بد نیست، اما متاسفانه جامعه و قوانین ما آن را قبول نکرده و به همین دلیل هم نمی توانیم در آن پیشرفت کنیم.
    امروز که به شهرت رسیده اید خانواده تان، شما و کارتان را جدی می گیرند؟
    کیوان: من هم در ابتدا شرایطی شبیه به شرایط حمید داشتم. پدر و مادرم در ابتدا زیاد کارمان را جدی نمی گرفتند، اما الان که کارمان با استقبال مواجه شده، آنها هم حمایتم می کنند.
    حمید: برای من فرق چندانی نکرده و همچنان کارم را جدی نمی گیرند.
    خشایار: به هر حال آرزوی هر خانواده ای این است که موفقیت فرزندانش را ببیند. موفقیت ما به خانواده های مان ثابت شده است و به آن احترام می گذارند.نام گروه از کجا آمد؟
    خشایار: در جاده لواسان بودیم و با کیوان داشتیم به سمت تهران حرکت می کردیم و با هم در مورد نام گروه هم صحبت می کردیم که در میان نام هایی که می گفتیم به «بروبکس» رسیدیم.
    لیدر گروه چه کسی بود؟
    خشایار: ما لیدر خاصی نداشتیم. دور هم جمع می شدیم و با موسیقی خودمان را سرگرم می کردیم. مثلا روی آهنگ های دیگر می خواندیم و… در واقع آن اوایل موسیقی برای‌مان جنبه سرگرمی داشت که کم کم رنگ و بوی جدی گرفت.
    چطوری جدی شد؟
    خشایار: کم کم به این نتیجه رسیدیم که این آهنگ ها انگار مخاطب و خریدار دارد و هستند کسانی که به آن گوش کنند.
    کدام آهنگ ها؟
    خشایار: خب این ماجرا به خیلی وقت قبل برمی گردد و دقیق یادم نیست، مثلا ما آن زمان یکسری آهنگ ساخته بودیم که نام یکی‌شان پیتزا بود.
    حمید: یکی از آهنگ ها هم اتل متل توتوله بود…
    خشایار: آره… آن سال ما آمدیم و «اتل متل توتوله» را به یک سبک جدید و با فرمی جدید خواندیم. یک بار در خیابان با هم بودیم که دیدیم در یکی از ماشین ها این آهنگ پخش می شد. به این نتیجه رسیدم که کارمان می تواند طرفدار و مخاطب داشته باشد.
    آهنگ ها را چطور می ساختید؟
    خشایار: کیوان بیشتر می تواند در این مورد توضیح دهد اما تا آنجایی که من در جریانم. روزهای اول با نرم افزاری به نام «دنس ای جی» کارها را می ساختیم.
    کیوان: البته الان با نرم افزار «کیوبیس» که حرفه ای تر هم هست کار می کنیم. ببین ما در واقع موسیقی را نمی ساختیم بلکه کار ما یک نوع کاور بود. تکه های مویسقی را به هم می چسباندیم و بعد روی آن هر چه به ذهن مان می آمد می خواندیم.
    ترانه هایتان را چه کسی می گفت؟
    خشایار: کار خودمان است.
    از چه زمانی به این نتیجه رسیدید که می توانید از این راه درآمد داشته باشید؟
    خشایار: ما الان هم فکر نمی کنیم در این راه پولی باشد (خنده)… واقعاً تا زمانی که این کار را به صورت غیرمجاز دنبال کنید، پول چندانی نصیب تان نمی شود و درآمدی که بتوان روی آن حساب کرد به دست نمی آید. البته این در همه جای دنیا وجود دارد، وقتی کاری را به صورت مجاز انجام نمی دهید نمی توانید رویش حساب باز کنید.
    اگر پولی در میان نبود، پس چه انگیزه ای باعث شد وارد موسیقی زیرزمینی شوید و آن را هم حدود ۱۰ سال ادامه دهید؟
    خشایار: ما دوست داشتیم کاری انجام دهیم که همه لذت ببرند و با ارایه کارهای متفاوت، باعث شادی مردم شویم و ذهنیت خودمان را به مردم نشان دهیم.
    حمید: واقعاً ما آن اوایل به بُعد مالی ماجرا نگاه نمی کردیم.
    به شهرت چطور؟
    حمید: من خودم شخصا شهرتی که از موسیقی به دست آید را دوست داشتم.
    خشایار: ببین این را نمی توان انکار کرد که همه انسان ها شهرت را دوست دارند و دنبال به دست آوردن آن هستند.
    و البته شهرت معمولاً پول هم می آورد
    خشایار: خب ما فعلاً به شهرت رسیده ایم اما به پول نه!
    کیوان برای تو هم شهرت مهم بود؟
    کیوان: من از موسیقی و آهنگ سازی لذت می بردم و صادقانه می گویم که شهرت ناشی از موسیقی زیاد برایم مهم نبود. البته دوست داشتم که کارهایمان را همه گوش کنند اما هدفم از ورود به موسیقی صرفاً رسیدن به شهرت نبود.
    خشایار: ببین اگر فقط دنبال شهرت باشید، زیاد نمی توانید موفق باشید. شما برای موفقیت در هر کاری باید آن مقوله را دوست داشته باشید و بعد به مسائل دیگر فکر کنید و وارد آن شوید. البته برای اینکه مشهور شوید می توانید بروید و مدل شوید و بدون اینکه این کار را دوست داشته باشید، به شهرت برسید. اما موسیقی یا هنر اینطور نیست و برای ورود به آن باید هم علاقه در شما وجود داشته باشد و هم استعداد داشته باشید.
    و این علاقه در شما هم وجود داشت
    خشایار: صددرصد. وقتی کارمان را دو نفر گوش می دادند، ذوق و شوقی در ما به وجود می آمد و این ذوق باعث می شد که برویم و بنشینیم روی کارمان و ارتقای کیفیت آن تفکر کنیم.
    کیوان: مثلا زمانی که داشتیم آهنگ «سوسن خانوم» را می ساختیم به این فکر نمی کردیم که برویم و به اصطلاح یک کار بترکون بسازیم. ما با آن آهنگ و آن کلیپ ارتباط خوبی برقرار می کردیم و دوست داشتیم آن را منتشر کنیم و ببینیم سلیقه مردم چطور است و اصلا توقع نداشتیم در این حد مورد استقبال واقع شود.
    اما این کار تمام ویژگی های لازم برای تبدیل شدن به کار هیت را داشت
    کیوان: مثلا چی؟
    مثلا این که شما رفتید در بیابان و سوار شتر شدید

    خشایار: ما دوست داشتیم مخاطب را شوکه کنیم…
    کیوان: خب ما در کلیپ «بابا تو دیگه کی هستی» هم از این کارها کم نکردیم. اما این موضوع دلیل نمی شود که آهنگ هیت شود. شاید باورت نشود. اما بعد از اینکه مراحل ساخت «سوسن خانم» به پایان رسید خودمان می گفتیم «بابا تو دیگه کی هستی» بهتر از آب درآمده است اما وقتی کار منتشر شد «سوسن خانوم» خیلی بیشتر مورد استقبال واقع شد.
    خشایار: همانطور که گفتم می خواستیم مخاطب را شوکه کنیم و یک کار عجیب و غریب انجام دهیم.
    حمید: در کارهای‌مان به این فکر می کردیم که به تکرار نرسیم و هر بار، کار جدیدی انجام دهیم.
    برای ساخت کلیپ «سوسن خانوم» چقدر هزینه کردید؟
    خشایار: حدود سه میلیون تومان.
    اصلا چرا سوسن؟ سوسن اسمی است که این روزها کمتر به گوش می خورد

    حمید: ما خواستیم از اسمی در آهنگ استفاده کنیم که یک مقدار قدیمی و البته خاص باشد.
    خشایار: می خواستیم اسمی را برای شخصیت این آهنگ انتخاب کنیم که همان اول وقتی شنیده می شود، باعث خنده مخاطب شود.
    حمید: امیدوارم توضیح ما در مورد انتخاب این اسم برای آهنگ، کسانی که نامشان سوسن است را ناراحت نکرده باشد. سوسن خیلی هم اسم باکلاسی است.
    شما بعد از «سوسن خانوم» آهنگی ساختید به نام «اون منم» که برایش کلیپ تولید نکردید، چرا؟
    کیوان: بعد از «بابا تو دیگه کی کسی» هم آهنگی خواندیم به نام «از حرم سرا تا آمستردام» که برای آن هم کلیپ نساختیم. یک جورهایی تصمیم گرفتیم کارهایی که مقداری با سلیقه عام فاصله داشت را بدون ساخت کلیپ منتشر کنیم.
    خشایار: شاید به این دلیل بود که برای این جنس آهنگ ها نمی توانستیم کلیپ های جذاب و خانوادگی تولید کنیم.
    کلیپ این آهنگ را در یکی از کافه های تهران ضبط کردید که خیلی هم باعث شهرت این کافه شد. برای تبلیغ این کافه پولی هم دریافت کردید؟
    خشایار: نه، دوستان فقط این اجازه را دادند تا کار را آنجا ضبط کنیم. به نظرم اگر هم این کافه به شهرت رسید واقعا سزاوار این موضوع بود. ما به خیلی از لوکیشن ها سر زدیم و از آنها خواستیم که به ما اجازه ضبط این کلیپ را بدهند اما در مقابل خواست ما مبالغ سنگینی درخواست کردند اما این دوستان به ما محبت کردند بدون دریافت هزینه دو روز کافه را در اختیار ما قرار دادند.
    کیوان: آن زمان ما شهرت چندانی نداشتیم و همین که از ما پولی بابت ضبط این کلیپ مطالبه نکردند واقعا جای تشکر داشت.
    قبول دارید که کلیپ در دیده شدن شما و شنیده شدن موسیقی تان تاثیر زیادی داشته؟
    خشایار: صددرصد.
    در یکی از مصاحبه هایتان می خواندم که گفته بودید ما سعی می کنیم از خط قرمزها عبور نکنیم، اما الان کلیپ، یک خط قرمز بزرگ در موسیقی محسوب می شود
    خشایار: ما الان سعی می کنیم از این خط قرمز هم فاصله بگیریم. این کار آخری که از ما مشاهده کردید، در حیطه غیرمجاز آخرین کلیپی بود که ما ساختیم چون احساس می کنیم در این مسیر حرکت کردن و ادامه فعالیت دادن برای ما دست آورد خاصی ندارد. کلیپ غیرمجاز بود و ما الان به این نتیجه رسیده ایم که نباید به این شکل کار کنیم.
    زمانی که شما داشتید «سوسن خانوم» را می ساختید نمی دانستید کلیپ غیرمجاز و خط قرمز است؟
    خشایار: ببین زمانی بود که می گفتند اگر در کلیپ از خانوم ها استفاده نشود مشکل خاصی به وجود نمی آید، اما الان شرایط فرق کرده است. امروز یا باید مجاز باشید یا غیرمجاز! شما نمی توانید عرف را رعایت کنید و کلیپ هم بسازید.
    و البته موسیقی شما هم مجاز نبود که بخواهید کلیپ مجاز تولید کنید..
    خشایار: من می توانم به جرات بگویم که ماجزو مودب ترین گروه های غیرمجاز بودیم. مشکل اصلی قوانین با سبک و شیوه موسیقی ما بود. ما واقعاً دوست داشتیم موسیقی بسازیم که بتوانیم مجاز باشیم و هرچه جلو آمدیم هم سعی کردیم کارمان را به مجاز نزدیک کنیم اما متاسفانه یکی از ارکان اصلی که در کار ما وجود داشت. ویدئو بود که به قول شما خط قرمز است.
    پس با این تفاسیر که می گویید موسیقی را دنبال نخواهید کرد؟
    خشایار: این چیزی که تا به حال از ما دیدید، ایده ما در موسیقی و کلیپ بود. ما امروز می خواهیم وارد حیطه فیلمسازی شویم و ایده های تصویری خود را در قالب فیلم های مجاز ارائه دهیم. موسیقی ما وابسته به کلیپ هایمان هست، پس اگر ایده های تصویری خود را بسازیم و اسمش را بگذاریم فیلم و برایش مجوز بگیریم، می توانیم حداقل به یکی از خواسته های مان برسیم.
    فیلمسازی یک مقدار پروژه بزرگی نیست؟
    خشایار: من هم باهات موافقم که فیلمسازی پروژه بسیار بزرگی است. ما الان حدود یک سال است که داریم روی این مقوله مطالعه می کنیم، کتاب می خوانیم، فیلم های آموزشی می بینیم و… اما آخرش چی؟ ما یا باید تا آخر عمرمان غیرمجاز بمانیم و مدام در استرس باشیم که مشکلی برای مان به وجود نیاید و یا باید تصمیمی بگیریم که بتوانیم در چهارچوب های قانونی کار کنیم.
    اما خیلی ها هم بودند که با موسیقی زیرزمینی آغاز کردند و بعد از چند سال به صورت مجاز وارد بازار موسیقی شدند

    خشایار: ببین ذات موسیقی «بروبکس» به این خاطر جذاب بود که کلیپ هم همراهش بود. ما نصف حرف مان را با کلیپ به مخاطب القا می کردیم..
    خب شما می توانستید به صورت مجاز هم کلیپ هایتان را ارایه دهید، مثل کاری که گروه آریان یا مهدی مقدم انجام دادند
    خشایار: این را فراموش نکن که نوع موسیقی و فرم حرکاتی که در کلیپ های مان انجام می دهیم هیچ وقت مجاز نخواهد شد.
    کیوان: برای مجاز شدن باید ذات موسیقی و کارمان را تغییر دهیم و آن زمان هم که دیگر «بروبکس» نیستیم.
    خشایار: ببین مثلا محسن چاوشی یا محسن یگانه آن زمان که به صورت زیرزمینی کار می کردند هم، مجاز بودند چون ذات موسیقی شان مجاز بود و مشکل خاصی نداشت، اما ما اگر بخواهیم برویم و مجاز شویم باید ذات ترانه های‌مان را تغییر دهیم و اسکلت کارمان را تغییر دهیم.
    برای جهت دهی به این علاقه ای که به سینما و فیلمسازی دارید چرا در آموزشگاه های سینمایی شرکت نمی کنید؟
    خشایار: این موضوع هم در برنامه های‌مان گنجانده شده ولی به نظرم ابتدا باید با مقدمات کار و با مطالعه با کتاب های مرجع آشنا شویم و بعد به کلاس های سینمایی مراجعه کنیم.
    کیوان: شخصا خیلی دوست دارم در کلاس های اصغر فرهادی شرکت کنم و با نگاهی که به فیلمسازی دارد آشنا شوم.
    و قرار است در فیلمسازی هم فضای فانتزی که در موسیقی داشتید را حفظ کنید؟
    خشایار: بله،همین فضایی که در کلیپ هایمان دیدید را در حوزه فیلم هم دنبال خواهیم کرد. فضایی مثبت، فانتزی و کمدی! الان یک فیلم کوتاه سی دقیقه ای است که داریم روی آن کار می کنیم و انشالله بعد از پایان نگارش فیلمنامه آن را خواهیم ساخت.
    قرار است برای کار اولتان از بازیگران حرفه ای استفاده کنید؟
    خشایار: صددرصد از بازیگران حرفه ای استفاده خواهیم کرد اما هنوز گزینه قطعی مدنظر نداریم.
    و مضمونش هم طنز است؟
    حمید: بله، طنز است اما جنس کمدی آن با فیلم های طنزی که دیده اید کمی متفاوت است.
    درمورد فیلمسازی هم قرار است که به صورت گروهی کار کنید؟ یعنی بروبکس می رود و فیلم می سازد؟
    خشایار: ببین قرار است در مرحله فیلمنامه هر سه با هم مشارکت داشته باشیم اما در اجرا هرکس بخشی از کار را انجام می دهد. مثلا بیشتر کارهای تدوین را قرار است کیوان انجام دهد.
    کیوان: خب همیشه اینطور بوده که بیشتر کارهای کامپیوتری گروه را من انجام می دادم. البته من مجری تفکرات گروه در ادیت فیلم هستم و اینطور نیست که خودسرانه کار را پیش ببرم.
    موسیقی تولید می کنید که فقط مردم را سرگرم کنید؟
    کیوان: قطعا یکی از اهداف مان این موضوع است…
    حمید: ما با موسیقی سعی می کنیم مردم راشاد کنیم و به آنها انرژی مثبت دهیم.
    خشایار: کلاً به هنر مثبت گرایش زیادی داریم.ما فیلم ترسناک کمتر نگاه می کنیم تا فیلم های کمدی! هر سه نفر ما به اشعاری که به سمت و سوی منفی میل می کند، علاقه ای نداریم و در مجموع موسیقی مثبتی را می پسندیم که از ابتذال هم فاصله دارد.
    در حیطه موسیقی زیرزمینی به همه جا رسیده اید، نه…؟
    خشایار: ما دوست داریم مجاز شویم…
    خب این را که گفتید امکانش نیست
    حمید: یک مدت دنبال موسیقی رفتیم اما به دلیل غیرمجاز بودن نتوانستیم به جایگاهی که می خواستیم برسیم. امروز به این نتیجه رسیده ایم که در حوزه تصویر می توانیم مجاز کار کنیم و دنبال مجاز شدن هم رفته ایم.
    خشایار: شما اگر به طنزهایی که در کلیپ های ما وجود دارد دقت کنید متوجه می شوید که اگر موسیقی را از روی آن برداریم. ظرفیت این را دارد که به یک فیلم مجاز تبدیل شود.
    می توانیم تا اینجای بحث به این نتیجه رسیم که شما بیشتر از موسیقی به شهرت علاقه دارید؟
    خشایار: نه، استدلالت برای این نتیجه گیری چیست؟
    شما امروز موسیقی را کنار می گذارید و سمت فیلمسازی می روید تا دیده شوید
    خشایار: چرا فکر می کنی دلیل این تغییر مسیر شهرت و دیده شدن است؟ ما دوست داریم کارمان را به صورت استاندارد به ثبت برسانیم و همه جا با صدای بلند بگوییم که این کار ماست. شما نمی توانید بگویید من یک هنرمندم اما پلیس همیشه دنبالم است که من را دستگیر کند. زیرزمینی کارکردن، یک جورهایی کار قاچاق است. شما نمی توانید بگویید که من قاچاقی ام، اما در کارم موفق ام!
    حمید: این را هم لازم است بگویم که وقتی ما می گوییم می خواهیم وارد فیلمسازی شویم، منظورمان این است می خواهیم وارد کارگردانی شویم و قصد نداریم در فیلم های‌مان بازی کنیم.
    خشایار: ما اگر بخواهیم هم الان نمی توانیم بازیگر شویم! ما دوست داریم که فیلمسازی را تجربه کنیم و خودمان را در این مدیوم هم محک بزنیم.
    کیوان: ببین امروز شهرت ما طوری شده که اگر بخواهیم کار موسیقی غیرمجاز را ادامه دهیم با مشکلات زیادی مواجه خواهیم شد. از طرفی نمی توانیم از کارهای هنری دست بکشیم و تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که به نوعی وارد حیطه مجاز شویم تا بتوانیم هنرمان را به نمایش بگذاریم.
    خشایار: من هم با صحبت کیوان موافقم! اما کار هنری را دوست داریم و نمی توانیم آن را رها کنیم. مثلا خودم بعد از اینکه این همه سال در عرصه موسیقی فعالیت کرده ام نمی توانم آن را کنار بگذارم و به تحصیلاتم برسم.
    حمید: به هر حال ما یک جورایی عمر و جوانی خودمان را پای هنر و موسیقی گذاشته ایم و این خیلی سخت است که بخواهیم آن را کنار بگذاریم.
    کیوان: در مورد فیلمسازی این را باید اشاره کنم که از همان ابتدا و قبل از اینکه خواننده شویم ما آرزو داشتیم یک روز فیلم بسازیم و درواقع عاشق سینما و فیلمسازی بودیم.
    خشایار: راست می گوید! زمانی که سن و سال کمتری داشتیم به صورت افراطی فیلم می دیدیم و بعضی روزها بود که چهار فیلم در یک روز تماشا می کردیم.
    این علاقه به سینما چطور در شما به وجود آمد؟
    کیوان: من اولین فیلمی که دیدم و خیلی رویم تاثیر گذاشت. «The Green Mile» بود. از آن به بعد، به صورت حرفه ای شروع کردم به فیلم دیدن… بعد هم که وارد موسیقی و کلیپ شدیم علاقه در فیلمسازی هر روز در من بیشتر و بیشتر شد.
    حمید: من هم اولین بار و در سن ۱۴ سالگی، با »ترمیناتور» به سینما علاقمند شدم. جلوه های ویژه این فیلم خیلی برایم جالب بود و فکر می کنم حلقه گم شده سینمای ایران هم همین جلوه های ویژه است. امیدوارم بتوانیم یک روز جای خالی این مقوله را هم در سینمای ایران پر کنیم.
    به نظر شما مشکل اصلی سینمای ایران چیست؟
    خشایار: فکر می کنم در سینمای ایران هیچ چیز درست انجام نمی شود. مثلا یک موضوع مهم این است که Story Board اصلا جایگاهی در سینمای ایران ندارد، کارگردان می آید و می گوید بچینید، می خواهیم بگیریم…
    کیوان: برای همین کلیپ آخری که ساختیم، کل فضا را به صورت سه بعدی ساختیم و از روی فضایی که ساختیم Story Board کلیپ را به وجود آوردیم و کار را آغاز کردیم.
    شما موسیقی دیگران را کاور می کنید؟
    خشایار: ما آن اوایل سراغ آهنگ های خوب دنیا می رفتیم و روی آنها اشعار خوب و مناسب می گذاشتیم و با یک ویدئوی جذاب آن را منتشر می کردیم. اما بعد از »بابا تو دیگه کی هستی» دیگر کاری را کاور نکردیم.
    کیوان: البته ما از همان اول هم آهنگ هایی که کاور بود را ا علام می کردیم که این آهنگ کاور فلان آهنگ خارجی است و هیچ وقت مخاطب‌مان را گول نزدیم نکته جالب این است که آهنگی که ما کاور نکردیم و خودمان ساختیم (سوسن خانوم) با استقبال ویژه ای مواجه شد.
    اصولا کاور در موسیقی دنیا مساله حل نشده ای است؟
    خشایار: کاور کردن باید با اجازه صاحب اثر باشد مگر این که چیزی حدود پانزده – بیست سال از آن موزیک گذشته باشد. کاور یک موسیقی اگر جالب از آب دربیاید اصلا چیز بدی نیست اما یک وقتی هست که یک نفر می آید و با کاورکردن یک موسیقی معروف آن را خراب می کند که به نظرم این زیاد جالب نیست.
    مثلا الان فرزاد فرزین در آلبوم جدیدش آهنگ «سکوت» محسن یگانه را کاور کرده است، با کارش موافقید؟
    خشایار: اگر با اجازه این کار را کرده چه اشکالی دارد؟
    کیوان: به نظر من اگر کار طوری آماده شده که مردم از آن لذت می برند هیچ اشکالی ندارد. البته همانطور که خشایار گفت باید با اجازه صاحب اثر این کار انجام شود.
    حمید: من فکر می کنم ایشان کار درستی انجام نداده اند. به هر حال «سکوت» آهنگی بود که به شدت مورد استقبال قرار گرفت و کاور کردن آن، کار منطقی به نظر نمی آید.
    برای ضبط آهنگ‌های‌تان از نوازنده هم استفاده می کنید؟
    کیوان: نه، همه سازهای ما الکترونیک است و نوازنده ندارد.
    خشایار: الان بزرگترین سمپل های سازهای آکوستیک دنیا هم الکترونیک و کامپیوتری است.
    بزرگترین آرزوی هر خواننده ای برگزاری کنسرت است، این آرزوی شما هم هست؟!
    خشایار: این آرزو در ذهن ما هنوز زنده است اما زمانی این کار را انجام خواهیم داد که بتوانیم این کار را قانونی انجام دهیم. به نظر من دیگر باید زیرزمین را رها کرد و نباید به کار زیرزمینی، کنسرت زیرزمینی و … دلخوش بود.
    حمید: کار زیرزمینی آینده ای ندارد و هرکس که این کار را انجام می دهد فکر می کنم به این نتیجه رسیده که برخلاف جریان آب شنا کردن کار منطقی نیست و بالاخره شما را از پا در خواهد آورد.
    فقط در مجالس خاص حضور پیدا می کنیم
    شما در مراسم های عروسی هم می خوانید؟
    خشایار: بله ولی خیلی کم و به شرطی که مراسم خیلی خاص باشد!
    چرا؟
    خشایار: چون ما نمی خواهیم به شخصیت هنری مان لطمه ای وارد شود.
    حمید: از طرفی ما که نمی توانیم کنسرت برگزار کنیم در این مراسمات با واکنش های مردم در مورد آهنگ های مان آشنا می شویم و محک خوبی برای اجرای زنده است.
    این پیشنهاد کی بود که در مراسم عروسی بخوانید؟
    خشایار: پیشنهاد پول بود (خنده)…
    در عروسی ها فقط آهنگ های خودتان را می خوانید؟
    خشایار: بله. ما فقط ۴۵ دقیقه در مراسم شرکت می کردیم ۵ آهنگی که داریم را به صورت زنده اجرا می کردیم.
    حمید: ما در واقع به عنوان مهمان ویژه در مراسم حضور پیدا می کنیم و بعد از پایان برنامه می رویم.
    برای هر مراسم چقدر می گیرید؟
    خشایار: بهتر است ندانید (خنده)!
    تا به حال پیش نیامده که اقوام یا دوستان تان بخواهند که از آنها در کلیپ هایتان استفاده کنید؟
    خشایار: نه، اگر هم بوده به صورت شوخی و مزاح بیان شده است.
    کیوان: خیلی از افرادی که ما را در کوچه و خیابان می بینند خیلی جدی و پرادعا می آیند و می گویند از ما در کلیپ هایتان استفاده کنید.
    خشایار: ما روی کاری که می خواهیم تولید کنیم وسواس زیادی داریم و کوچکترین چیزی که بخواهد به کار لطمه بزند را از کار حذف می کنیم و به همین دلیل هم خیلی کم پیش می آید بی دلیل کسی را وارد کلیپ ها کنیم.
    حمید: این نکته را هم بد نیست به حرف بچه ها اضافه کنم که از آنجایی که ایده های کلیپ متعلق به خودمان است، خودمان در آن بازی می کنیم تا بتوانیم به بهترین شکل افکارمان را جلوی دوربین پیاده کنیم، خیلی کم پیش می آید که از افراد دیگر در کارمان استفاده کنیم.
    در حاشیه
    معاف شده ایم!
    به نظرتان وجود شبکه موسیقی مجاز در ساماندهی فضای موسیقی کشور می تواند موثر باشد؟ و اصلاً می توان کلیپ مجازی تهیه کرد که به دل مردم هم بنشیند؟
    کیوان: کلیپی که بخواهد در چهارچوب خط قرمزهای کنونی ساخته شود قدرت رقابت با کلیپ هایی که از شبکه های ماهواره ای ارایه می شود را نخواهد داشت.
    خشایار: یک خط قرمز قانونی داریم و یک خط قرمز عرفی!
    حمید: فکر می کنم تاسیس این شبکه یک راه جدید است و به نظرم خیلی می تواند راهگشا باشد. به هر حال ما تا به حال چنین چیزی نداشتیم و تاسیس آن یک قدم به جلو است.
    اگر مسئولیتی داشتید اولین کاری که انجام می دادید چه بود؟
    کیوان: من اجازه می دادم موسیقی های مختلف به گوش مردم بخورد و مردم خودشان موسیقی مورد علاقه شان را انتخاب کنند.
    خشایار: من اگر جای وزیر ارشاد بودم یک مجوز توپ به گروه بروبکس می دادم (خنده)!
    حمید: من هم اگر در این شرایط قرار می گرفتم با اینکه زیاد سخت گیری نمی کردم اما یکسری محدودیت ها را هم اعمال می کردم تا در آهنگ‌ها هر صحبتی بیان نشود.
    نظرتان در مورد ساسی مانکنیسم چیست؟
    خشایار: ببین در موسیقی هایی از این جنس، کلماتی در ترانه هایش استفاده می شود که به نوعی زننده است. به نظر من موسیقی باید به گونه ای باشد که بتوان آن را در بین خانواده هم گوش کرد. من فکر می کنم این جنس از موسیقی خانوادگی نیست!
    موسیقی شما خانوادگی است؟
    خشایار: ما سعی کرده ایم خانوادگی باشیم. تمام تلاش مان را به خرج داده ایم که بتوانیم عرف جامعه را رعایت کنیم و هنجارها را نشکنیم.
    حمید: الان خیلی از طرفدارهای ما از بین کودکان و نوجوانان هستند…
    سربازی هم رفته اید؟
    کیوان: من معاف شده ام. چند ماه قبل از اینکه به سربازی اعزام شوم، در جریان بازی فوتبال رباط صلیبی پایم پاره شد و شامل معافیت پزشکی شدم.
    حمید: من هم به خاطره نمره بالای چشمانم معاف شدم.
    خشایار: من هم به خاطر بالا بودن سن پدرم معاف شدم.
    تفریح تان چیست؟
    کیوان: کار، تفریح ماست و اکثر اوقات هم در کنار هم هستیم.
    حمید: البته تفریحات شخصی خودمان را هم داریم… فوتبال، پلی استیشن، فیلم دیدن و… هم جزوی از تفریحات ماست.
    صفحه فیس بوک هم دارید؟
    خشایار: من قبلا داشتم اما مدتی است که آن را مسدود کرده ام.
    حمید: برای من هم غیرفعال است.
    کیوان: من دارم.
    استقلالی هستید یا پرسپولیسی؟
    کیوان: استقلالی ام اما آنطور که فکر کنی تعصبی باشم، نیستم.
    حمید: پرسپولیسی ام.
    خشایار: بستگی دارد دلم برای چه تیمی بسوزد (خنده)
    روزی را می بینید که مهمان تلویزیون شوید؟
    خشایار: من علاقه خاصی به این موضوع ندارم.
    کیوان: من هم علاقه ای به حضور در تلویزیون ندارم.
    حمید: به نظر من خوب است.

    برای زندگی هیچ جا ایران نمی شود
    شما سال گذشته در کنسرت سیروان شرکت کردید، سیروان ابتدا شما را معرفی نکرد و آنقدر مردم نام شما را صدا زدند که او مجبور شد حضور شما را در سالن اعلام کند، شما مگر مهمان سیروان نبودید که او شما را معرفی نکرد؟ از این موضوع ناراحت نشدید؟
    کیوان: نه، ما مهمان سیروان نبودیم و خودمان به خاطر اینکه کارهایش را دوست داشتیم، بلیط خریدیم و به کنسرتش آمدیم. شخصا از اینکه نام ما در سالن اعلام نشد ناراحت نشدم، اما اگر جای سیروان بودم حتماً معرفی می کردم چون ما باهم همکار هستیم…
    خشایار: واقعاً دلیلی برای ناراحتی ما وجود نداشت. ما برای استفاده کردن از موسیقی سیروان رفته بودیم و نیامده بودیم که کسی ما را معرفی کند. نه در آنجا و نه در هیچ جای دیگر توقع نداشتیم و نداریم که ما را بیش از حد معمول تحویل بگیرند چون ما هم مثل همه مردم عادی هستیم و فقط شاید تنها فرقی که با مردم داریم این است که عده بیشتری با ما آشنا هستند.
    شاید چون غیرمجاز هستید ترسیدید که معرفی تان کند
    حمید: خب برادر خودش (زانیار) هم خواننده غیرمجاز است اما او را در سالن معرفی کرد.
    خشایار: به نظر من سیروان وظیفه نداشت که کسی را معرفی کند و به همین دلیل هم نباید از او ناراحت شد. البته به نظر من اگر همان ابتدا ما را معرفی می کرد، به نفع خودش بود چون همه مردم ما را دیده بودند و اگر معرفی می کرد خیلی زیباتر بود. همانطور که گفتید سیروان مجبور شد ما را در سالن معرفی کند و این چیزی است که برای خود او خوب نبود.
    بعد از اینکه با «بروبکس» به شهرت رسیدید به این فکر نکردید که از هم جدا شوید و به صورت مستقل کار کنید؟
    خشایار: واقعا نه! هرکدام از ما اگر بخواهیم به طور مستقل کار کنیم هرگز نمی توانیم به موفقیتی که بروبکس دارد برسیم. ما عاشق کار گروهی هستیم، از ایده های هم استفاده می کنیم و با خرد جمعی به یک ایده کامل برای کارمان می رسیم.
    مغز متفکر گروه کدام تان است؟
    کیوان: همه با هم فکر می کنیم و به نتیجه می رسیم.
    هیچ وقت به کارکردن در خارج از کشور فکر نکرده اید؟
    خشایار: این شرایط برای ما فراهم بود که به خارج از کشور برویم و موسیقی را هم ادامه دهیم اما فقط یک موضوع باعث شد که این کار را نکنیم و آن هم علاقه ای است که ما به ایران داریم. من زندگی در خارج از کشور را هم تجربه کرده ام، اما عقیده دارم هیچ جا برای زندگی مثل ایران نیست.
    آینده کاری برایتان مهم نبود؟
    خشایار: آینده ای آنجا نیست. شادمهر عقیلی از ایران رفت. به نظرت کار شادمهر بعد از مهاجرت خیلی بهتر شد؟
    البته موسیقی شما به موسیقی شادمهر ارتباط چندانی ندارد
    خشایار: به نظر من این تفکرات و ایده های خوبی که در موسیقی ما وجود دارد مختص ایران است.
    کیوان: اصلا فرض کنیم که ما به خارج مهاجرت کنیم، موسیقی را ادامه دهیم و موفق هم شویم، وقتی نمی توانیم به ایران بازگردیم چه فایده ای دارد؟

    به کار خوب فکر می کنیم
    موفقیت های «جدایی نادر از سیمین» هم در تمایل شما به فیلمسازی دخیل بود؟
    کیوان: نه این موضوع همانطور که گفتیم به سال های قبل بازمی گردد و ما همیشه به سینما و فیلمسازی علاقمند بودیم. اما به شخصه وقتی فیلم آقای فرهادی را دیدم به سینمای ایران امیدوار شدم.
    نظرتان در مورد اسکاری که فرهادی گرفت چیست؟
    کیوان: من وقتی تصاویر را می دیدم اشک در چشمانم حلقه زده بود.
    حمید: واقعا لذت بخش بود.
    خشایار: باعث افتخار بود واقعاً! انسان لذت می برد که یک ایرانی در معتبرترین مراسم سینمایی دنیا توانسته جایزه کسب کند.
    احتمالاً به اسکار گرفتن که فکر نمی کنید؟
    خشایار: ما امروز به این فکر می کنیم که یک کار خوب تولید کنیم که بتوانیم نظر مردم را جلب کنیم. ما فقط می خواهیم یک کار خوب ارایه دهیم، همین.
    و علاقه به سینما هم باعث شد که کلیپ هایتان اینقدر خوب از آب دربیاید؟
    خشایار: این علاقه ذاتی بود و ما هیچ وقت به این فکر نکردیم که حالا چون فیلمسازی و سینما را دوست داریم برویم و کلیپ بسازیم. کلیپ نسبت به فیلم پروژه بسیار سبک تری بود چون کلیپ در نهایت سه – چهار دقیقه است اما فیلم دنیای دیگری است. فیلمسازی برای ما یک هدف بزرگ است که داریم تلاش می کنیم به آن برسیم.
    شما کلیپ ها را به شبکه های موسیقی می فروختید؟
    خشایار: اصلاً! ما کلیپ ها را روی اینترنت قرار می دادیم و شبکه های مختلف هم آهنگ ها را از این طریق به دست می آوردند.
    سینمای ایران را تا چه اندازه ای دنبال می کنید؟
    خشایار: ما اکثر فیلم هایی که بیرون می آید را تهیه می کنیم و می بینیم. آخرین فیلمی هم که همراه هم دیدیم فیلم «اسب حیوان نجیبی است» بود.
    کیوان: اگرچه می شد از یک جایی به بعد انتهای داستان را حدس زد اما در مجموع فیلم خوب و استانداردی بود. اکثر فیلم های ایرانی اینطور هستند که در انتهای فیلم از اینکه چرا برای
    دیدن آن وقت گذاشته اید تاسف می خورید.
    خب شما هم قرار است در همین فضا کار کنید
    خشایار: ما سعی می کنیم اگر قرار است فیلمی بسازیم، آن را در شرایط استاندارد تولید کنیم.
    کیوان: مگر قرار است هرکسی که وارد سینما بشود فیلم بد بسازد؟
    به هر حال یکسری خط قرمز در سینمای ایران وجود دارد که نمی شود از آنها عبور کرد و شاید به همین دلیل است که انتهای داستان فیلم ها، بی منطق به پایان می رسد
    کیوان: مگر اصغر فرهادی با وجود همین خط قرمزها کار نکرد؟ او شاهکار بود و در نهایت اسکار را هم برد. من فکر می کنم خط قرمز فقط بهانه ای است برای توجیه کیفیت پایین فیلم ها…
    خشایار: به نظر من این خط قرمزهایی که می گویی خیلی جاها باعث پیشرفت کار می شود. مثلا در مورد کلیپ سازی، ما چون نمی توانستیم سوسن را نشان دهیم آمدیم و دوربین را در زاویه دید او قرار دادیم و همه اتفاقات را از دید سوسن خانوم می دیدیم. خب این ابتکاری بود که از محدودیت های ما ناشی شد. به نظر من اگر بخواهیم کار کنیم می توانیم در چهارچوب همین قوانین هم بهترین کار را ارایه دهیم.

  8. 2 کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  9. #25
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض

    گفت‌و‌گو با سیامک سپهری آهنگساز و سرپرست و رهبر گروه رستاک

    «رستاک» بازاری نیست، مردمی است
    1335270723

    موسیقی ما: «رستاک» از گروه‌هایی است که بعد از تلاش‌های فراوان چند ساله توانست مطرح شود و به همت افرادی که دارد، و نیز به کمک ذائقه شنیداری مردم، و استفاده از همه انچه که مردم با آن‌ها خاطره دارند، مخاطب را با خود همسو کرده و آن‌ها را با خود در شنیدن موسیقی‌های محلی، سنتی و فولکور همراه کند.

    «رستاک» از معدود گروه‌هایی است که پل ارتباطی میان مردم و موسیقی اصیل شد، و در واقع مردم را با موسیقی از جنس خودشان آشتی داد. این گروه به رهبری سیامک سپهری که خود نوازنده تار و سه تار و تنظیم کننده قطعات در گروه است، تا کنون با اجراهای موفقی که داشته، توانسته عنوان اولین گروه موسیقی فولکرو را به خود اختصاص دهد. چنین چیزی را قبل از هر چیز مدیون ملودی‌های شیرین محلی و فولکور بوده و بعداز آن مدیون مجموعه تصویری است که با انتشار آلبوم «همه اقوام من» منتشر شد.

    اساس قرار دادن موسیقی‌های شنیدنی که مردم با آن‌ها خاطرات بسیاری دارند، یکی از رموز موفقیت این گروه عامه پسند است. با رهبر این گروه گفت‌و‌گو کرده‌ایم:


    • گروه «رستاک» از معدود گروه‌های شرکت کننده در جشنواره موسیقی سال۹۰ بود. چرا که خیلی از گروه‌های معروف و مشهور، حضور در جشنواره را کسرشان دانسته و گمان می‌کنند با حضور در آن از وجهه هنری اشان کاسته می‌شود. «رستاک» چطور با وجود چنین چیزی در جشنواره حضور یافت؟

    وقتی که «رستاک»، در سال ۱۳۷۶ و‌‌ همان حدود‌ها یکی دو سه کار آماده کرده بود، همه اعضا آن از جمله خودم دوست داشتیم موسیقی امان شنیده شود و خیلی‌ها آن‌ها را بشنوند تا اگر می‌توانند برای پیشرفت گروه کمکمان کنند. آن زمان روی موسیقی بومی و آیینی و نیز سبکی از الکترونیک کار می‌کردیم. بعداز اینکه کاری بر مبنای موسیقی کرمانشاه ساختیم، که در واقع تلفیقی بود از موسیقی بومی و کرمانشاهی و... سه قطعه از آن‌ها را که فورکولیک هم بود، تنظیم کردیم و بردیم تا آقای دکتر ریاحی نیز آن‌ها را بشنوند. باید بگویم که قبل از هر کمکی ایشان به ما انرژی دادند. هم به من و هم به همه دوستانی که با من کار می‌کردند. واقعا انرژی زیاد و بزرگی به ما دادند. بعد هم پیشنهادهای جدید شد که به نحوی گسترده تربودند و این موجب شد تا رابطه‌های خوبی پیدا کنیم. فکر کردیم از استاد ریاحی و نیز یکی از استادهای دوران دانشجویی خودم به نام دکتر آذین موحد کمک بگیریم. نمی‌شود در مورد ارزش این کمک‌ها چیزی گفت و توضیح خاصی در این مورد داد. چون کمک‌های بزرگی بود که به زبان نمی‌توان از آن‌ها تشکر کرد. شما اگر کاری پخش می‌کنی انرژی که دیگران از شنیدن آن می‌گیرند و به شما منتقل می‌کنند، بسیار تاثیرگذار بوده و نحوه اجرای کار را قدرتمند‌تر می‌کنند.

    می‌خواستم با گفتن این‌ها به جایی برسم که بگویم دکتر ریاحی واقعا کمک زیادی به ما کردند. بعداز مجموعه «رنگواره‌های کهن»، ما فکر کردیم همکاری ما با دکتر ریاحی و ارتباطمان نیز می‌تواند کمک بسیاری در رشد گروه داشته باشد. انصافا هم که ایشان کمکمان کردند. این رابطه همچنان ادامه داشت تا اینکه سال گذشته و امسال به دعوت دکترریاحی، در جشنواره شرکت کردیم. برای من همین که ایشان از ما خواستند در جشنواره حضور داشته باشیم، کافی بود. ایشان به قدری برای من محترم هستند که به گفته ایشان به جشنواره رفتیم. دوستان دیگر در گروه نیز از این پیشنهاد استقبال کردند و موافق حضور در جشنواره بودند. فکر کردیم ایشان که پیشنهاد داده‌اند، به دلیل‌شناختی که از ایشان و حسن نیتشان داریم، شرکت می‌کنیم. به اعتقاد من خیلی از دوستان موزیک که در حال حاضر مطرح هستند و دارند فعالیت می‌کنند، به لطف و حمایت و نیز کمک‌هایی بوده که دکتر ریاحی به آن‌ها شده است. ایشان به لحاظ فکری و نیز حضور خود کمک‌های بسیاری به جامعه موسیقی کرده‌اند که نباید نادیده گرفته شود. ضمن اینکه من به کارهایی که پیش از این از ساخته‌های اسشان شنیده بودم، علاقه‌مند بودم و کار‌هایشان را دوست داشتم.


    • یعنی صرفا به دلیل پیشنهاد ایشان در جشنواره حضور یافتید و هیچ انگیزه دیگری برای حضور در آن نداشتید؟

    ما سالهای پیش در جشنواره شرکت نکردیم. فقط در سال ۷۶ به پیشنهاد اردلان کامکار در جشنواره حضور داشتیم ولی نه در بخش مسابقه بلکه در بخش جنبی شرکت کردیم. در فضایی که کار می‌کردیم هیچ وقت فکر نکردیم با کسی مسابقه بدهیم در مورد خودمان باید بگویم اگر فکر و ذکرمان مسابقه می‌شد درگیر مسائلی می‌شدیم که ممکن بود ما را از فضاهایی که در موسیقی از آن استفاده می‌کنیم دور کند. بحث، بحث مسابقه نیست قضیه بر سر مخاطب خاص و عام است و این تصمیم آنهاست کخ نهایتا منجر به تولید کارتان می‌شود. ما همیشه می‌خواستیم تلفیقی از گروه‌های مختلف مردم را با خود همراه کنیم. چه مردمی که موسیقی سنتی گوش می‌کنند. چه آن‌ها که علاقه‌مند به پاپ هستند تلفیق این هر دو بهترین نتیجه برای ما بود. البته ما روی مخاطب خاص توجه داشتیم منتها از منظر نقادانه این طیف که متشکل می‌شود از موزیسین‌ها، آهنگ سازان، نوازندگان و... و همچنین رعایت فضای عمومی برای مخاطب عام و وجود چنین فضایی برای آن‌ها و این پیچیده‌ترین تلفیق در موسیقی است، رسیدن به یک برآیند موثر از مخاطب خاص و عام از این فضاست.


    • فکر می‌کندی توانسته‌ای در این زمینه با نظر موافقانتان همسو شوید؟

    تا جایی که برایمان امکان داشته ونیز ژانر کاریمان اجازه داده در جهت درست حرکت کرده‌ایم. علاقه مخاطب عام و نگاه مخاطب خاص برایمان همیشه در اولویت بوده است. بدون اینکه علاقمندان بتوانند دلیل این کار را متوجه شوند می‌توانند درگیر احساسی شوند که از سازنده و نوازنده به آن‌ها منتقل می‌شود بر این اساس دست به انتقاد می‌زنند. انتقادی که بر مبنای فضای دوگانه صورت گرفته است که برای ما نیز مناسب‌ترین و نزدیک‌ترین انتقاد بوده است. در واقع آنچه ما بدان نیاز داشته‌ایم خوشبختانه تا این لحظه توانسته‌ایم در جهت درستی حرکت کنیم.


    • اجراهایی که در جشنواره داشتید؛ با‌‌ همان تنظیم‌های همیشگی بودند؟ چند قطعه اجرا کردید؟

    ۹ قطعه در جشنواره به اجرا در آوردیم. تنظیم آن‌ها هیچ فرقی با تنظیم‌های گذشته نداشت. در جشنواره امسال،‌‌ همان رپرتوکار‌های سی دی تصویری که در آلبوم «همه اقوام من» مجددا اجرا شد. قطعه‌ای را نیز به گروه کامکار‌ها تقدیم کردیم برای زحمات زیادی که برای موسیقی ایران بخصوص موسیقی کردستان و پیشرفت آن کشیده‌اند. یکی دو قطعه جدید نیز در این برنامه اجرا کردیم.


    • قطعاتی که برای اولین بار در کنسرت اجرا می‌شوند، نمی‌توانند خیلی مورد توجه قرار گیرند. چرا که بیشتر کسانی که به کنسرت می‌روند دوست دارند خوشان قطعاتی را که در کنسرت می‌شنوند، زمزمه کنند. به نظر می‌رسد شما ریسک بزرگی می‌کنید که از قطعات جدید در کنسرتتان استفاده می‌کنید. اینطور نیست؟

    این قضیه خیلی بستگی به نوع آن کنسرتی دارد که برگزار می‌شود. بیشتر مخاطب‌ها یا همین نیت به کنسرت می‌آیند. بعضی وقت‌ها هم نگاه جدید سمعی و بصری دارند. من فکر می‌کنم برای اینگونه موارد باید مخاطب‌شناسی شود چون این‌ها همه با هم خیلی متفاوتند.


    • گروه «رستاک» از معدود گروه‌هایی است که از آغاز تا کنون اعضای اصلی‌اش را حفظ کرده و سعی در ماند دارد. فکر می‌کنید رمز این مانایی چیست؟

    من فکر می‌کنم چیزی را که می‌گویید درست است. شاید تولید یک اثر هنری گاهی حتی به سختی این نیست که بخواهید یک گروه را سرپا نگه دارید. منظورم این است که خیلی وقت‌ها ممکن است ساختن یک اثرو یا آثار هنری، به سختی حفظ یک گروه نیست. به هر حال من فکر می‌کنم آنچه که در مورد رستاک اتفاق افتاده، به دلیل صرف انرژی و زمان زیادی بوده است. همچنین باید زمان و انرژی مضاعفی بگذاریم تا بتوانیم به یک ساختار قوی برسیم که در عین حال قادر است خودش را حفظ کند، پویایی هم داشته باشد که در فضای مرداب گونه ثابت نشود و تحرک داشته باشد. این قضایا این قدر پیچیده است که به تنهایی از عهده ما خارج است. خوشبختانه در این زمینه پدرم همواره کمک کرده است که نگاه دیگری به این گونه قضایا داشته باشیم و هم من و هم بچه‌ها را برای اینکه چنین نهادی بتواند دوام بیاورد، آشنا کرد. همین موجب شد تا تصویر ما از «رستاک» یک تصویر درست به لحاظ شفافیت در زمینه کاری و هم مالی شود. پرداختن به خیلی از مسایل که به ضرر پروه‌های موسیقی است، اشتباه است و اگر چنین چیزی برای ما عادی شود، درست نیست و نقطه ضعف بسیاری از نهادهای هنری همین است. افراد به خود و دیگران اجازه نمی‌دهند با شفافیت کار را دنبال کرده و نتیجه بگیرند. این باعث عدم پایبندی به قول و قرار‌ها و از بین رفتن ضعیف‌ترین حلقه‌های اتصال این زنجیر می‌شود.

    ما در قالب گروه «رستاک» تاکید زیادی داشتیم روی این مساله کار‌ها به درستی و نظم زیادی پیش برود. منتهی فشارهای درونی و بیرونی زیادی همیشه بر روی گروه‌ها هست. با این همه نوع نگاه‌مان خیلی کمکمان کرد که آن را مدیون پدرم هستم. او با وسواس و سخت گیری از من و دوستانم می‌خواست که به مسایل درون گروهی اهمیت بدهیم. همین مساله و خیلی مسایل انسانی دیگر، باعث دوام و پایداری گروه شد.


    • با این شرایط «رستاک» بیش از هر چیزی نیازمند چیست؟

    ما نیاز داریم با دیدن اسن مشکلات و ضعف‌ها بتوانیم فضای کاری امان را بشناسیم و تغییر به سمت مثبت بودن کنیم. به اعتقاد من نه تنها «رستاک» بلکه هر گروه دیگری برای ثبات خود نیازمند برقراری یک رابطه دوستانه با اعضای خود است که هم به لحاظ کاری و هم به لحاظ هنری و اقتصادی در کنار هم جوابگو باشد. طبعا در اموری که به فضای هنری توجه می‌شود، در زمینه‌های دیگر شکننده می‌شود. من فکر می‌کنم مهم‌ترین اصل این است که شکا بتوانید گروه و نهادی را مستحکم کنید تا تمام این فضا‌ها رو به جلو حرکت کنند.


    • با این همه برخی از اهالی موسیقی بر این باورند که «رستاک» به سمت بازاری بودن می‌رود.

    من خیلی متوجه نمی‌شوم یعنی چه؟ ما بعداز «رنگواره‌های کهن» و «همه اقوام من» آلبوم دیگری ندادیم که دوستان بخواهند چنین نظری بدهند. بگویند تا کنون «رستاک» اینگونه بوده و از این به بعد طوری دیگر است. پیچیدگی خاصی در این اظهار نظر هست. چون ما کار جدیدی بیرون نداده‌ایم. پس این نظر نمی‌تواند بر مبنای کارهای ما باشد. شاید از کنسرت‌ها دوستان به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند. «رستاک» بازاری نیست، مردمی است!

    ماجرا این است کسانی که به صورت جدی در این حرفه و این رشته کار می‌کنند می‌دانند که چه اتفاقی باید بیافتد تا یک گروه بعداز انتشار یک آلبوم به دنبال انتشار آلبوم بعدی خود باشد. ما هم مثل خیلی از گروه‌های حرفه‌ای دنیاکارمان را تا مرحله آخر انجام می‌دهیم. از پیش تولید شروع کرده و ضبط و بعد مجوز و... بعد اجرای کنسرت و... نهایتا مجموعه که آماده شد، کنسرت‌هایی بر مبنای پارتی تورهای اجرا می‌شود. پروسه‌ای که برای انتشار یک آلبوم صرف می‌شود، خیلی بستگی به نوع و جنس کار دارد. ممکن است یک آلبوم ۵ سال زمان ببرد و آلبوم دیگر یک سال صرف کند. از انتشار آلبوم قبلی ما یک سال و نیم گذشته اما هنوز آلبوم جدید منتشر نکرده‌ام. می‌خواهم بگویم وقتی کاری انجام می‌دهیم با در نظر گرفتن تمامی شاخصه‌های ان کار، یک پروسه زمانی برایش در نظر می‌گیریم. اگر منظور این دوستان کارهایی است که تا کنون انجام داده‌ایم، با توجه به شرایطی که هست و پیش می‌رود، باید عرض کنم که کار درستی کرده‌ایم.

    ما از ابتدا و از زمانی که «رنگواره‌های کهن» را به بازار فرستادیم، که آلبومی پیچیده‌تر هم بود و صرفا صوتی نیز بود، تصمیم گرفتیم نوع حرکتمان و جنس آن را تغییر بدهیم. در ابتدا رفتیم سراغ مخاطب عام و بعد با درنظر گرفت استانداردهای کلی آن را منتشر کردیم. بعد دیدیم حالا ما مخاطبی داریم که از شنیدن این جنس از کار لذت می‌برد و با ما همراه می‌شود. ما بعداز آن موزیکالیته و فرم کار را تغییر دادیم و در آلبوم جدید «رستاک»، یک کم ایده‌های کاری جدید را به فضای ذهنی «رستاک» نزدیک‌تر کردیم تا هر چه بیشتر خودمان باشیم.
    هر مجموعه و هر کاری هنری که انجام می‌شود من احساسم بر این است که با وجود مخاطب است که می‌تواند ادامه بدهد و زنده بماند. این ایده برای من در حال حاضر، تا جایی قوی است که فکر می‌کنم کاری وجود ندارد که آنقدر آوانگارد باشد که مخاطبش فقط خودم باشم و بس!


    • چرا؟

    چون ما در ازای کاری که انجام می‌دهیم و وظایفی که در قبال جامعه داریم، وظیفه خطیرتری داریم و آن این است که مخاطبی را که به هر دلیلی نتوانست با موسیقی امان ارتباط برقرار کند، آشنا کنیم. این طور نباشد که برای خودمان کار کنیم و حتی طوری کار کنیم که برای خودمان هم ثقیل باشد. به هر حال باید جرقه‌ای زده شود که گروهی به نقد آن‌ها بپردازند، از شنیدن آن لذت برده و یا درگیر آن شوند. از ابتدا جهت کار ما این بوده است. اظهار نظری که در مورد گروه ما شده است، اظهار نظری است که قبل از انتشار کار جدیدمان بوده است و به نظر من یک اظهار نظر عجولانه است ولی در هر صورت برای من و «رستاک» قابل احترام است.
    نظری است که من فکر می‌کنم با گذشت زمان می‌شود به آن نگاه کرد و در مورد آن تصمیم گرفت و به نتیجه رسید.


    • دلایل عامه پسندی موسیقی شما چیست؟

    من فکر می‌کنم چند چیز همزمان با هم اتفاق افتاد و باعث شد تا «رستاک» دیده شود. این کار‌ها در هر صورت به گونه‌ای بوده که اثر اینچنینی داشته باشند و همه این عوامل در جای خود باید دیده شود. ملودی‌ها و تنظیم‌ها در واقع طوری بود که به لحاظ بصری، هر قطعه‌ای با توجه به محتوا و شکل بصری‌اش، باید ساخته می‌شد. اگر کاری انرژیک بوده، هر یک از نوازنده‌ها و کسانی که وظیفه‌ای در گروه دارند، سعی بر این داشته‌اند که این حس را به مخاطب منتقل کنند. طبعا مخاطب هم آنقدر باهوش است که بداند در یک قطعه چه اتفاقاتی افتاده است و...
    حس درونی نوازنده باید منتقل شود. انتقال حس‌ها چه به لحاظ صوتی و چه از نظر تصویری مهم است. چون منجر به مجموعه‌ای می‌شود که این حس را در مخاطب ایجاد کرده و در ‌‌نهایت منجر شده که آلبومی اینچنینی به دست مخاطب برسد. ناگفته نماند که هیچ یک از این عوامل به تنهایی و به خودی خود، نمی‌توانست موفقیت آلبوم و گروه «رستاک» را تضمین کند.


    • با این اوصاف چه انتظاری از «رستاک» می‌رود؟

    امیدوارم رستاک پلی باشد بین موسیقی، فضای فرهنگی وفضاهای شنیداری جدید و قدیم که بتوانیم از شنیدن قطعات ان لذت ببریم. لذت ببریم از اصالتی که جزو فرهنگ ما بوده و نقش پل فرهنگی را داشته باشیم. این خصلت رستاک را دوست دارم و همیشه دوست دارم چنین اتفاقی بیافتد.‌‌ همان مخاطبی که مجموعه‌های قبل را شنیده و با آن‌ها ارتباط برقرار کرده، در مجموعه‌های بعدی نیز همراه‌مان بوده و به این نگاه ما توجه داشته باشد. اگر لذت برد که چه بهتر اگر هم نه که می‌تواند به راحتی ان را به بتوه نقد بکشاند و نقادانه برخورد کند. من فکر می‌کنم وقتی یک فرآورده هنری، به فراموشی سپرده می‌شودوبه نقطه پایانش می‌رسد که مخاطب نداشته و مورد تقدیر قرار نگیرد. نگاهی که رستاک به مخاطبش دارد باز هم برای وی لذت بخش است.


    • برای اجرای کار‌هایتان آرشیو خاصی دارید؟ چگونه به جمع اوری آن‌ها اقدام می‌کنید؟ با توجه به اینکه برخی از قطعات اصلا به شکل نوشتاری وجود ندارند.

    در هر کدام از قطعه‌ها، یا از آرشیوهای موجود جناب اردلان درویش استفاده کرده‌ایم یا از آرشیوهای موجود دیگر. گاهی نیز برخی از دوستان در منطقه‌ای رشد یافته‌اند که فرهنگشان به ما کمک کرده است. مثلا آقایان مرادی، از کرمانشاه هستند و به دلیل اینکه به صورت عمیق در خانواده اشان موسیقی جریان داشته، در زمینه موسیقی کردی توانستند خیلی کمک به گروه بکنند و روی این موسیقی عمیق کار کنند. برای شناخت موسیقی کرمانشاه ار این دوستان کمک گرفتیم. بعضا نیز از دوستانی که به عنوان محقق فعالیت می‌کنند، کمک گرفته‌ایم. مثلا در بوشهر، با محسن شریفیان همکاری کرده‌ایم و ایشان لطف بزرگی به ما کرده‌اند. در پخش یکی از قطعات نیز از فرزند ماشالله بامری که داود بامری نام دارد، کمک گرفته‌ایم. یا در موسیقی قشقایی از خانم پروین بهمنی و دامون پسرشان کمک‌های بسیاری شده است و به شکل بسیار جدی با ما همکاری داشته‌اند. در هر منطقه جدا از آرشیوهایی که وجود دارد، سعی می‌کنیم با کسانی کار کنیم که به صورت جدی در این زمینه‌ها فعالیت کرده و یا آشنایی دارند.


    • در آینده منتظر کارهایی از ساخته‌های گروه باشیم یا اینکه کماکان به اجرای قطعات فولکور و محلی ادامه می‌دهید؟

    این نگاهی که در حال حاضر، وجود دارد، اساسش بر مبنای موسیقی نواحی کشور بوده و تمایل بر این بوده که از موسیقی فولکور هم استفاده شود. در آینده قطعا تغییراتی خواهیم داشت و این فضا‌ها را تغییر خواهیم داد. حتما قطعاتی نیز در آلبوم بعدی از ساخته‌های خودمان خواهد بود. ولی بازهم محور و اساس آن حول موسیقی محلی می‌چرخد.

  10. کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #26
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض

    یادداشتهایی به مناسبت چهلمین روز درگذشت«جلال ذوالفنون»

    پرچمدار سه‌تار

    1335529939

    حسين عليزاده- دهه ۵۰ در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، گروهی تشکیل دادیم که سرپرستش استاد ذوالفنون بود. البته آشنایی و اولین دیدار من با آن زنده‌یاد به سال ۱۳۴۹ برمی‌گردد که دانشجو بودم، اما آشنایی عمیق‌تر در مرکز حفظ و اشاعه صورت گرفت. در این گروه من و آقای لطفی تار می‌نواختیم آقایان گنجه‌ای، فرهنگفر، مقدسی و حدادیان هم حضور داشتند. آن زمان استاد عبادی هنوز در قید حیات بودند. با اینکه ساز تخصصی ذوالفنون سه‌تار بود، اما همه «سه‌تار» را به‌نام او می‌شناختند و یادم می‌آید استاد نورعلی برومند به ذوالفنون توصیه کرد تمرکز خود را روی سه‌تار قرار دهد. ذوالفنون، نوازنده‌ای است که اطلاق عنوان «استاد»، درخور اوست؛ چون از موسیقیدانان باسابقه‌ای بود که تسلط وافری بر ردیف داشت. اگر نوازندگان و خوانندگان می‌توانستند از وجود او بهره بیشتری ببرند، بدون شک قادر بود موسیقی ایرانی و سلیقه موسیقایی را ارتقا بدهد. به هیچ‌وجه بدعنق نبود. آدمی بود پر از طنز و شوخ‌طبعی، هنرمندان شوخ‌طبع، این نوع شوخ مشربی را در ساز زدن هم به مخاطب منتقل می‌کنند و ذوالفنون چنین بود. در دوره‌ای که سه‌تار به استاد عبادی ختم می‌شد، ذوالفنون بحق جایگزین خوبی برای استاد عبادی شد و می‌شود گفت پرچم سه‌تار را بعد از آن مرحوم برافراشته نگه داشت. بعد از آن هم ما ساز سه‌تار را کار کردیم. ذوالفنون کسی بود که این استحقاق را داشت تا پرچم سه‌تار را نگه دارد. او شاگردان زیادی تربیت کرد. هیچ‌چیز را سخت و نشدنی نمی‌دید؛ حتی اگر در عمل چیزی شدنی نبود، اما ذوالفنون در ذهنش آن امر را شدنی تلقی می‌کرد. او قبل از آنکه یک معلم باشد، یک دوست بود. جالب است که ما اولین تجربه‌های سفر به خارج از کشور را قبل از انقلاب با ذوالفنون داشتیم. انسان خوش‌سفری بود. او البته این سال‌های آخر، ترجیح می‌داد بیشتر با شاگردانش باشد. شاگردانش هم، او را بابت خصوصیاتی که داشت خیلی دوست داشتند و دارند. واقعا یادش گرامی باد. ما یکی از همکاران و دوستان بزرگمان را از دست دادیم. به شخصه هر وقت به جلال ذوالفنون فکر می‌کنم، شاد می‌شوم. وجودی داشت که همه را شاد نگه می‌داشت. در جمع‌های دوستانه‌مان خصوصا در مرکز حفظ و اشاعه، همه چشم به راه ذوالفنون بودند. وقتی ذوالفنون می‌آمد، جمع ما روح دیگری به خود می‌گرفت. ذوالفنون به‌ دلیل زبان طنز خاص خود، تند‌ترین انتقاد‌ها را با زبانی دوستانه بیان می‌کرد، طوری که طرف مقابل از انتقاد ذوالفنون خوشحال می‌شد. می‌دانیم که ذوالفنون تا آخرین روزهای زندگی‌اش این خصلت را با خود داشت. زمان‌هایی که با هم صحبت می‌کردیم، اگر نقد و انتقاد و نظری مد نظرش بود آن را با روش خاص خود مطرح می‌کرد. من همیشه گفته‌ام که این ذوالفنون نبود با من حرف می‌زد، بلکه یک استاد مسلم موسیقی ایرانی بود که شعور ویژه‌ای در هنر داشت. در واقع از معدود موسیقیدانانی بود که کسی از انتقادش رنجیده‌خاطر نمی‌شد. او کسی بود که هم با مردم عادی رابطه عمیق برقرار می‌کرد و هم با موسیقیدانان. طریق آموزش او هم از همدلی آغاز می‌شد و شاگردانش با او صرفا یک رابطه استاد و شاگردی در پیش نمی‌گرفتند بلکه دوستی عمیق بین آن‌ها حکمفرما بود. به هرحال هر چند امروز ۴۰ روز از درگذشت جلال ذوالفنون می‌گذرد و این اتفاق برای خیلی‌‌ها هنوز باور نکردنی است اما برای من جلال ذوالفنون برای همیشه زنده است. یادش گرامی.



    پرستو چه ساده آمد، چه ساده رفت
    ایرج زبردست

    ۱سلام پرستو، سلام زمزمه پاک وقت، باز هم هوای اردیبهشت شیراز و ثانیه‌هایی که دوست دارند زمان برگردد تا شوق کامل رویا مثل آفتاب سر بر شانه روشن صبح بگذارد. باز آن خانه بی‌وقفه و دنیای کوچکی که با پیراهن ساده ۲۰ مرداد مرا تا شب و ستاره و بوسه و باران برد. باز.... باز دیروز دارد به جای من روی تن این سطرهای عاشق با کلمه‌های بی‌قرار حرف می‌زند تا باغ خردادی آن چشم‌های عجیب با میوه‌های آرزوی من سبز بماند.
    ۲ این روز‌ها احساس که تنها می‌شود، در چهره من به جای چشم دو جغد، دو جغد تاریک، آنقدر پر می‌زنند که ناامیدی با طناب فاصله به دنبال اتاقی بی‌پنجره می‌گردد، اما در آخرین دم، کورسویی شدید می‌شود و صدایی در اتاق می‌پیچد: (انتظار تو ممکن است یک خوشبختی تازه‌ای در لباس صبر به همراه داشته باشد، ممکن است این‌بار آنقدر آن پرستو برگردد که چشم‌هایش را با خدا اشتباه بگیری، ممکن است آن ناممکن شود و....) و بدین‌سان شب و روز در تکرار نفس می‌ریزند تا تو یک‌روز با آن چمدان پر از تابستان بر گردی و همه این سطر‌ها داستان چشم مرا برایت تعریف کنند. این روز‌ها باید سخت مواظب باشی، تا باد، باد خبرآور مسموم، هیاهو در جانت نریزد، این روز‌ها حرف مثل سایه‌های دچار، پشت سر آدم راه می‌رود، آنقدر راه می‌رود تا تفرقه با حجم تلخ فاصله از راه برسد و دره دره ما را از قله بخت دور کند. این روز‌ها آنقدر جنون من بیابان در آغوش دارد که احساس می‌کنم مجنون در محراب چشم‌هایم نماز می‌خواند. آه پرستو ‌ای تماشای بی‌انتها، ‌‌ای حیرت ازلی من، باور کن آنقدر دوستت دارم که ماه هر شب در کوچه‌های انتظار سر بر شانه من تا صبح خوابش می‌برد.
    ۳دلم می‌خواهد برای او، برای آن ضمیر متکلم نزدیک، برای آن ضمیر غایب، در این حوالی شور چشم، اسپند دود کنم. تا چشمی در ادامه‌های همچنان و سطرهای بالا سنگ به پای عمر نبندد. پرستو می‌بینی: هوا پر از عطر، سرشار لذت است و شوق بوسیدن آن ضمیر مرا دوباره رویازده بستر و حرف و مکث وقت کرده است. می‌بینی: زیر آن درخت بالای آن تپه در آغوش ملکوت دارد باران می‌آید اما ابری در آسمان نیست. می‌بینی: زندگی دست در گردن مرگ چه عکس‌های فوری قشنگی گرفته است؟ باور کن حکایت همین است، باور کن انگشت سرنوشت‌گاه تنها ضمیری را نشان می‌دهد که مثل غیبت، حضور دایم _ نیست اما هست _ را در جان ما بانگ می‌زند، بانگی که گوش ثانیه‌ها، گوش فریاد را هم کر می‌کند. می‌بینی: باز ناله، باز عبور و نفس کشیدن آنجاده پیر، باز دهانی که زمان را مثل سیبی سرخ در باغ تشنه خاطره دندان می‌زند. این‌بار ضمیر او در یک قدمی فروردین سیاه‌پوش تقدیر شده است، این‌بار جان عریان خاک، گرد آن درخت پر از ماه سماع می‌کند. حالا همه چیز با آمدن پرستو شکلی تازه می‌گیرد، حالا همه چیز به ابتدا و انتهای آسمان برمی‌گردد؛ آسمانی که دنبال آسمانی دیگری است. می‌بینی: آنجا در آن نقطه، در آن دور شدید، روی فرش ستاره‌ها خدا آرام کنار ماه نشسته است و دارد حکایت ازل را مرور می‌کند. حالا جلال ذوالفنون رو به ملائکان سه‌تار می‌نوازد و آتش در نیستان ازل می‌زند.
    ۴ آه پرستو چه ساده آمد، چه ساده رفت. یاد و راهش آینه عاشقان و مستان باد.



    اگر «ذوالفنون» نبود، سه‌تاری نبود
    داوود گنجه‌ای قائم‌مقام خانه موسیقی

    در آخرین دیداری که با جلال ذوالفنون داشتم، همچون همیشه با زبانی بذله‌گو گفت: «من قند، کلسترول، پول و مقام دارم، اما تنها یک چیز کم دارم که آن هم معرفت است.» در حالی که قسم می‌خورم که او جزو معدود افرادی بود که به گمان من به حضرت حق وصل بود. از این جهت از همه چیز این دنیا بی‌نیاز بود. ما شش یار دبستانی بودیم؛ ناصر فرهنگفر، محمدعلی حدادیان، رضوی سروستانی، جلال ذوالفنون، مجید کیانی و من و اینک از بین ما تنها بنده و کیانی مانده‌ایم. البته حداقل تاکنون بنده به معرفت ذوالفنون نرسیده‌ام اما افتخار می‌کنم که چنین مردی در کنار ما حضور داشت، زیرا هر آنچه از علم و معرفت آن بگوییم کم گفته‌ایم. حضور فیزیکی ذوالفنون و امثال او در این مراسم مطرح نیست، زیرا آن‌ها در جمع ما حضور معنوی دارند و امیدوارم با حضور در چنین مراسم‌هایی هرچه بیشتر قدر هم را بدانیم چراکه اندکی حسادت و شیطنت در روحیه ما وجود دارد اما عقل و هنر همواره باید در کنار هم حرکت کنند. اگر ذوالفنون نبود، سه‌تاری هم نبود. او یک انسان واقعی بود و آنچه را که گفت ندارم بیش از همه داشت. جلال خیلی از وقت‌ها این شعر را می‌خواند: از شمار دو چشم یک تن کم/ وز شمار خرد ‌هزاران بیش. او خود، مصداق این شعر بود. به نوبه خود از طرف خانه موسیقی، جامعه هنری و مردم، چهلمین روز درگذشت آن زنده‌یاد را به خانواده جلال ذوالفنون تسلیت می‌گویم. یادش گرامی باد.



    استاد بی‌تکلف
    کیوان ساکت

    چشمه که می‌جوشد از این خاکدان
    اشک مقیمان دل خاک دان
    جامعه هنر ایران در این چند سال اخیر در ماتم از دست دادن هنرمندان نامی، دیری است به سوگ نشسته است. گل‌های هنر ایران یکی پس از دیگری پرپر شدند: استاد پایور، استاد مشکاتیان، استاد جنگوگ، استاد فریوسفی و حالا در روزهای نوروز و بهار، استاد جلال ذوالفنون به طرز غیرقابل باور و نابهنگام از این سرا رخت بربست و جامعه موسیقی و خانواده گرامی خویش را داغدار کرد. نازنین هنرمندی که در عین استادی، بسیار ساده و بی‌تکلف می‌زیست و درویش مسلک. امروز پنجشنبه مراسم چهلمین روز خاموشی این عزیز است. مجددا درگذشت هنرمند ارجمند جلال ذوالفنون را به همه ایران تسلیت عرض می‌کنم.
    از دیده خون دل همه بر روی ما رود
    بر روی ما ز دیده نبینی چه‌ها رود



    جلالِ سه‌تارنوازی ایران
    علی صدیقی راد*

    بسیار دشوار است سخن‌گفتن از بزرگ‌مردی که تا همین چند روز پیش کنار ما می‌نشست، آرام و با وقار، ایستاده بر اوج قله بی‌نیازی. در اولین دیدار و با اولین سلام با طنزی رندانه و لطیف چنان نکته می‌گفت که حیران می‌شدی و تا می‌آمدی اشک را که از شدت خنده در چشمانت جمع شده بود، پاک کنی، ساز را به دست می‌گرفت و کویر تشنه جانت را از باران نغمه‌های سازش سیراب می‌کرد. بی‌نیاز از اینکه از او خواهش کنی که استاد لطف کنید و قطعه‌ای بنوازید. از لحظه‌ای که می‌نشست، سه‌تارش را می‌گرفت و ابوعطا، گاهی یک استکان چای و سپس کاشی‌های آبی اصفهان بود که با انگشتان چابکش در برابر نگاه حیرت‌زده تو نقش می‌زد.
    ذوالفنون از معدود نوازندگانی بود که هم صاحب‌سبک بود و هم صاحب‌مکتب. صدای ساز او تشخص و رنگ و سونوریته ویژه خودش را داشت. هر کس که اندک آشنایی با موسیقی داشته باشد می‌تواند ساز ذوالفنون را از میان ده‌ها ساز دیگر بشناسد. هر قطعه‌ای که می‌زد، آن قطعه هم‌رنگ ساز او می‌شد. زنگ ش‌تر صبا را که می‌نواخت، انگار صبا از روز اول این قطعه را برای سه‌تار نوشته است نه برای ویلن. روزی چهار مضرابی در سه‌گاه از استاد جلیل شهناز می‌نواخت، به خنده گفتم: استاد! این قطعه دیگر از جلیل نیست، از جلال است. نکته‌ام را پسندید و نگاه و لبخند مهربانش را بر من بارید. ذوالفنون سه‌تار را «سهل و ممتنع» می‌نواخت. وقتی می‌شنیدی با خود می‌گفتی: انگار من هم می‌توانم این‌گونه بنوازم. اما وقتی پا به پای ساز راهوارش می‌شدی، تازه درمی‌یافتی که مثل جلال نواختن کار هر کس نیست. از این نظر ساز او مثل شعر سعدی بود: پر شکوه و پر از نکته. در ۷۴سالگی چنان چابک می‌نواخت که انگشت حیرت به دهان می‌ماند. ریزهای خاص، مالش‌ها، پنجه‌کاری‌های بی‌نظیر، حرکت و تغییر زاویه دست راست، استفاده از انگشت چهارم، بافت‌های مضرابی پیچیده، تکیه و کندن هم‌زمان، استکاتو‌ها و پژواک‌های کم‌نظیر و جمله‌پردازی‌های حیرت‌انگیز، اندکی از ویژگی‌های اجراهای پیچیده او بود.
    بی‌نیاز بود و عاشق. ذره‌ای در بند و گرفتار مادیات نبود. به جوان‌ها بها می‌داد و با نشاندن آن‌ها هم‌ردیف خود در کنسرت‌ها به آن‌ها امید و اعتمادبه‌نفس می‌داد. آخرین اجرای صحنه‌ای اینجانب با ایشان ۲۶ بهمن‌ گذشته در تالار وحدت بود. ولی آخرین نغمه سازش را در بیمارستان در ۱۸اسفند (سالروز تولدش) برایمان نواخت و من شعری از عطار خواندم:
    خوشا دردی که درمانش تو باشی
    خوشا راهی که پایانش تو باشی
    در اوج ناامیدی و گلایه‌های ما تکیه‌کلام مهربان و پدرانه‌اش این بود: «درست می‌شه... درست می‌شه.» کلام او هنگام پریدن تا اوج و نواختن آخرین نغمه‌و زخمه جانش این بود: «رفتن هم آسونه...»
    یادش به‌خیر که جلال سه‌تارنوازی ایران بود.
    از شمار دو چشم یک تَن کم/ وز شمار خرد هزاران بیش
    *شاگرد و خواننده گروه زنده‌یاد ذوالفنون

  12. 2 کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  13. #27
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض

    رضا کریمی تبار در گفت‌و‌گو با موسیقی ما

    نبود سالن خوب به موسیقی‌های بدون کلام ما ضربه می‌زند

    1335588702


    موسیقی ما: نبود سالنهای موسیقی فرصت را بری ارائه موسیقی‌های خوب می‌گیرد و همین طور برای شنیدن موسیقی بی‌کلام. رضا کریمی تبار که در سال گذشته با کنسرتهای خوب و پر سروصدای گروه آهیل به سرپرستی بابک صفرنژاد و گروه افشارستان به سرپرستی میلاد درخشانی پا به این عرصه گذاشت در جواب برنامه‌های سال جدید خود به شدت از نبود سالن مناسب گلایه کرد.

    وی در این خصوص به خبرنگار سایت موسیقی ما گفت: تعداد گروه‌هایی که مجوز اجرا در تالار وحدت را دارند خیلی کم بوده و اجرا در فرهنگ سراهای تهران هم با محدودیت‌های بسیار، مجوز می‌گیرند. در این میان تکلیف گروه‌هایی که موسیقی جدی‌تر و در ضمن بی‌کلام تولید می‌کنند و قصد ارائه ان را دارند، نامشخص است.

    لازم به ذکر است که این گروه‌ها که موسیقی بی‌کلام عرضه می‌کنند تنها حق انتخاب یک سالن در شهر تهران را دارند که آن یک سالن هم امسال تغییر کاربری داده و در نتیجه، به لغو کنسرت آهیل در اردیبهشت ماه و افشارستان در خرداد ماه انجامید.

    رضا کریمی تبار که عنوان جوان‌ترین تهیه کننده موسیقی کشوررا با خود یدک می‌کشد، همچنین ادامه داد: این مسئله را که نمی‌توان پی گیری کرد. چرا که از یک سو وزارت ارشاد صلاح نمی‌داند گروه‌هایی مثل افشارستان که در سال ۹۰ پدیده موسیقی کشور معرفی شدند، در تالار وحدت اجرا داشته باشند و از یک سو شهرداری تهران تصمیم می‌گیرد که اجرای کنسرت در هیچ یک از فرهنگسراهای تهران انجام نپذیرد.

    وی ادامه داد: یا مثلا تالار ایوان شمس سینمای سه بعدی شود و نتیجه‌اش دود غلیظی است که در چشم موزیسینهای ما می‌رود. موسیقی در این گروه‌ها که با سبکهای خاص تری ارائه می‌شود و بالطبع مخاطب خاص تری هم دارد امکان اجرا در سالنهای بزرگ تهران را هم ندارد و نتیجه‌اش این چنین به لغو اجرا می‌انجامد. ما امیدواریم که وزارت ارشاد اسلامی معیارهای خود را برای کسب درجه الف که شرط اول اجرا در تالار وحدت می‌باشد را در بین گروه‌های موسیقی بصورت واضح مشخص کند و نیز شهردار محترم تهران اشاعه فضای فرهنگی را فقط به ساخت پارک و موزه محدود نکند و به فکر یک سالن کنسرت با ظرفیت زیر ۱۰۰۰ نفر برای موسیقی‌های این چنینی باشد.

    رضا کریمی تبار در آخر از اجرای گروه نایما، گروه فورته، گروه افشارستان و گروه آهیل و همچنین یک سورپرایز خیلی خوب تا قبل از نیمه دوم سال ۹۱ خبرداد.

  14. کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #28
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض

    گفت‌وگو با دانیال دادور به بهانه انتشار «خوبه حالم»

    یک شبه نیامده‌ام که یک شبه رفتنی باشم

    1335586946

    موسیقی ما : دانیال دادور از جمله خواننده‌هایی است که موسیقی پاپ را به عنوان سبک اصلی خود انتخاب کرده است. آلبوم جدید این خواننده با عنوان «خوبه حالم» با ترانه‌هایی از فرید احمدی و آهنگ‌های علی پاکدامن وارد دنیای موسیقی پاپ شده است. این آلبوم از جمله آثار خوب این روزهای موسیقی پاپ ماست که با استقبال خوبی نیز روبه‌رو شده است. به بهانه انتشار این آلبوم گفت‌وگوی با وی ترتیب دادیم که ماحصل‌اش را در زیر می‌خوانید:


    • به عنوان خواننده‌ای که در عرصه موسیقی حرفه‌ای پا گذاشته، فکر می‌کنید توانسته‌اید توقعات را برآورده کرده باشید؟

    من نمی‌توانم به سوال شما پاسخ مناسبی بدهم. خودم به شخصه در مقیاس محدود از مردم مثلا در وب سایت رسمی‌ام یا در شبکه‌های اجتماعی و وب سایت‌های مربوط به موزیک نظرسنجی کرده‌ام اما به طور مستقیم خودم نمی‌توانم در مورد خودم نظر دهم. جهت پیدا کردن پاسخ مناسب و بهینه باید این سوال را از مخاطبان بپرسید.


    • ساخت آلبوم و اجرای آن برای کسی که بار اولی است که می‌خواهد آلبوم منتشر کند، به نظر کار چندان راحتی نیست. چطور ریسک کردید؟

    نه اصلا ریسک نکردم. ریسک کردن برای وقتی است که شما با آزمون و خطا می‌خواهید به نتیجه برسید من از‌‌ همان ابتدا محاسباتم را کرده بودم بنابراین ریسکی وجود ندارد. بعضی‌ها دنبال شهرت هستند، بعضی‌ها دنبال پول و عده‌ای نیز دنبال ارائه کار خوب و با توجه به بازخوردهای خوبی که از جانب مردم دریافت کردم دیدم که خدا را شکر در محاسباتم دچار اشتباه نشدم. همیشه در محاسبات میزان کمی را جهت احتمال ریسک یا تابعی تحت عنوان تابع خطا در نظر می‌گیرند اما این میزان نسبت به تابع هدف بسیار ناچیز است.


    • با وجود تعداد خواننده‌هایی که این روز‌ها از درو دیوار می‌ریزد، چه ویژگی منحصر به فردی را برای آثار خود لحاظ کردید تا در این عرصه ماندگار شوید؟

    من خواهشی که از مطبوعات و رسانه‌های مرتبط با موسیقی که تنها مرجع و تریبون خواننده‌های مجاز به حساب می‌آیند دارم این است که کمی و تنها کمی احترام نسبت به خواننده‌ها و موزیسین‌ها داشته باشند. در مملکت ما تعداد بسیار زیادی پزشک، مهندس و... وجود دارد، چرا مطبوعات نمی‌گویند از در و دیوار پزشک و یا مهندس می‌بارد، فکر می‌کنم این کمترین توقعی باشد که جامعه هنری با توجه به بی‌مهری‌هایی که وجود دارد، نسبت به رسانه‌ها دارند. در مورد ماندگاری که از من سوال پرسیدید باید بگویم که حدود هشت سال است که به صورت حرفه‌ای موسیقی کار می‌کنم. مراحل پیشرفت را مرحله به مرحله و با صبر و حوصله طی کرده‌ام و یک شبه نیامده‌ام که یک شبه رفتنی باشم، ضمن اینکه در کنار تحصیلات آکادمیک دوره‌های سلفژ و وکالایز را نزد بهترین اساتید شیراز و پس از قبولی در مقطع کار‌شناسی ارشد در تهران نزد اساتید به نام، دوره‌های تکمیلی آواز را سپری نمودم. با توجه به اطمینانی که از مسیر انتخابی‌ام دارم (روی پای خودم ایستاده‌ام و از ارتباطات خاص دوری می‌کنم) و همچنین عشق و علاقه فراوانی که نسبت به موسیقی دارم امیدوارم با توکل به خدا در این عرصهژ گسترده صدایم بتواند حداقل لحظه‌ای شریک لحظه‌های مردمم باشد. همین برایم کافیست.


    • از انتخاب‌هایی که در خصوص همکاران خود داشته‌اید، بعید به نظر می‌رسد با موسیقی آشنا نبوده باشید. قطعا پیش زمینه‌ای در این زمینه داشته‌اید. این طور نیست؟ مثلا همکاری با علی پاکدامن و فرید احمدی!

    صد در صد همین طور است، من برای رسیدن به فرید احمدی و علی پاکدامن مسیر طولانی را طی کردم. با افراد و موزیسین‌های زیادی صحبت کردم اما نقاط اشتراکمان آن طور که دوست داشتم نبود تا اینکه توسط یکی از تنظیم کننده‌ها شماره فرید احمدی را گرفتم و جهت انجام یک تک تراک با هم قرار ملاقات گذاشتیم. در اولین جلسه دیدگاه‌ها و ذهنیت‌هایم را به فرید منتقل کردم و دیدم که چقدر فکرمان به یکدیگر نزدیک است، به فرید گفتم خودش با چه موزیسینی راحت‌تر است، پیشنهادش علی پاکدامن بود.‌‌ همان شب فرید با علی تماس گرفت و همدیگر را دیدیم. علی فوق العاده بود و امروز می‌بینم که پیشنهاد فرید، بهترین پیشنهاد ممکن بود.


    • به عنوان یک خواننده که صاحب آلبوم است، چقدر در ملودی‌ها و ساخت و تنظیم آن‌ها دخالت داشته‌اید؟ انتخاب‌ها آگاهانه صورت گرفته یا نه؟

    در اینکه انتخاب‌ها آگاهانه بود شکی نیست. اتفاقا بیشترین زمان مصرف شده جهت تولید آلبوم صرف پیش تولید و انتخاب کلام و ملودی شد به همین خاطر اگر دقت کنید تلفیق بسیار مناسبی بین کلام و موسیقی وجود دارد که به علت زمان زیادی است که برای آن هزینه کردیم هرچند نزدیکی فکر و صمیمیت زیاد بین علی و فرید نیز بی‌تاثیر نبود. بنابراین لزومی نداشت که در کلام و ملودی یا حتی تنظیم دخالتی از جانب من صورت پذیرد، تنها با فرید و علی ایده‌ها و ذهنیت‌هایم یا حتی مسائلی که برایم پیش آمده بود در میان می‌گذاشتم و از خروجی کار مطمئن بودم. مطمئن بودم که فرید و علی خط فکری من را به بهترین شکل ممکن در کلام و موزیک پیاده می‌کنند. هیچ‌گاه در مورد جزئیات کار چه در ترانه، چه در موزیک دخالت نمی‌کنم.


    • ترکیبی از ساز‌ها و استفاده از آن‌ها در یک پکیج چیست؟ منظور استفاده از سازهای زنده و الکترونیک است.

    در برخی از تراک‌ها با توجه به فرمت کلام و موزیک احتیاج بود که فضا یک فضای اکوستیک باشد و در برخی دیگر فضای الکترونیک بهترین تاثیر را داشت حتی در بعضی از آهنگ‌ها ترکیب این دو بهترین تاثیر را داشت. خدا را شکر علی پاکدامن در انتخاب ساز‌ها و طراحی فضای آهنگ‌ها بسیار خوش سلیقه عمل کرد.


    • ترانه‌های آلبوم بیشتر فضای عاشقانه دارند.

    به علت اینکه من و تیم کاری‌ام شدیدا درگیر این فضا بودیم. به هر حال یکی از نیازهای مهم جامعه که مردم شدیدا با آن درگیرند عشق است و چه ابزاری تاثیر گذار‌تر از موسیقی جهت بیان عشق و احساس. مطمئنا در آلبوم جدیدم به دغدغه‌های دیگر فکری خواهم پرداخت، مثل مسائل اجتماعی روز جامعه و...


    • این فضا‌ها در چنین شرایطی جوابگوی نیاز مردم هستند؟

    بلی زیرا که همیشه در تمام طول تاریخ و در بین تمامی مردم دنیا، عشق و احساسات پاک وجود داشته و خواهد داشت. پس همیشه از عشق خواندن جوابگوی نیاز مردم خواهد بود، فقط کافی است مردم عشق و احساس پاک تو را درک کنند نا‌خودآگاه صدای تو همراه آن‌ها خواهد شد.


    • چقدر مردم و سلیقه آن‌ها را در کارتان لحاظ کرده‌اید؟

    بی‌تاثیر نبوده اما نه آنقدر که سلیقه خودم را نادیده بگیرم. باید یک بهینه سازی بین این دو صورت پذیرد اما بیشتر دوست دارم احساسات خودم را بیان کنم و به طبع کسانی که حس مشترک با من دارند با کار‌هایم ارتباط برقرار می‌کنند و هرچقدر این حس مشترک قوی‌تر و طیف گسترده تری را شامل شود آن خواننده در ژانر پاپ موفق‌تر خواهد بود.


    • برنامه‌ای برای کنسرت دارید؟

    بله، منتظر قطعی شدن اسپانسر هستم.


    • در کدام شهر‌ها؟

    دوست دارم در شهر عشق و حافظ، شهر دوست داشتنیم شیراز اولین کنسرتم را برگزار کنم.


    • آلبوم بعدی در چه فضایی و با چه کسانی و چه ژانری منتشر می‌شود؟ اصلا تصمیم به ادامه این عرصه را دارید یا به دلایل مشکلاتی که دارد عطایش را به لقایش بخشیده‌اید؟

    مگر می‌شود بدون موسیقی زندگی کرد، کسی که عاشق کاری باشد تمام سختی‌ها و مشکلاتش را به جان می‌خرد. شدیدا درگیر فضاسازی و طراحی آلبوم دوم هستم، جهت رنگ آمیزی بیشتر آلبوم و تنوع ساختاری و کلامی در حال انتخاب ترانه سرا و تنظیم کننده هستم. جهت انتخاب ترانه سرا از نظرات و پیشنهادات فرید استفاده می‌کنم تا بتوانم دو یا سه ترانه سرای خوش نام که جهت بیان احساسم بهترین کلام را داشته باشند، انتخاب نمایم. تقریبا به نتیجه هم رسیده‌ام، منتها تا حصول نتیجه قطعی اجازه دهید نامشان را نبرم. در کنار علی پاکدامن دو تنظیم کننده دیگر نیز اضافه خواهم کرد که یکی از آن‌ها دوست عزیزم شهاب اکبری است.


    • کلام آخر؟

    در ‌‌نهایت تشکر می‌کنم از تمام عزیزانی که همواره در کنارم بودند و همچنین از مردم عزیزم که در حد توانشان حامی هنرمندان بوده و هستند، همچنین امیدوارم به زودی شرایطی فراهم شود که یک هنرمند صرفا از طریق هنرش گذران زندگی کند و هنرش تنها دغدغه زندگی او باشد و بس و به امید روزی که تمامی هنرمندان به یک اندازه از امکانات و رسانه‌های موجود و نیز توجه مسئولان مربوطه بهرمند شوند. استفاده از خوانندگان خاص جهت رسیدن به اهداف خاص مطلوب نیست.

    در پایان این آلبوم را با یک دنیا عشق تقدیم می‌کنم به خواهر عزیزم که مطمئنم دوباره بر روی پاهای خود خواهد ایستاد و همچنین این کلام زیبا را به تمامی عاشقان دنیا هدیه می‌کنم:

    معشوق جان به بهار آغشته منی
    اگر تو مرا نبینی
    من کیستم که ببینم
    من نیستم که ببینم
    نمی‌بینمم...

  16. کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  17. #29
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض

    گلایه‌های تند و تیز «روزبه نعمت اللهی» درباره ممنوعیت پخش قطعات «ایران» و «خلیج فارس»‌اش در تلویزیون

    تلویزیون موسیقی ارزشی را جایگزین مافیای خواننده‌ها و موسیقی‌های تیتراژ سریال‌های تلویزیونی کند

    1335675742

    موسیقی ما : روزبه نعمت اللهی را شاید بشود بی‌حاشیه‌ترین خواننده بازار موسیقی کشور نامید. جوان خوش اخلاقی که همیشه و در همه حال به اخلاقیات پایبند بوده و از این حیث می‌توان او را جزو هنرمندانی دانست که هرگز دچار حاشیه‌های رنگ و وارنگ نشده و همیشه راه‌اش را درست انتخاب نموده است. او که این روز‌ها به شدت درگیر آلبوم چهارم‌اش است، درباره دلایل عدم پخش آثار ملی – میهنی‌اش از رسانه ملی گلایه‌های تند و تیزی داشت. در آستانه روز ملی خلیج فارس که پیش بینی می‌شد قطعه پر سر وصدای این خواننده «خلیج همیشه فارس» به صورت گسترده‌ای از رسانه ملی پخش شود، آثار او در لیست سیاه صدا و سیما قرار گرفته و خود این خواننده هم ضمن تائید این اتفاق، دلایل نامفهوم را در اتخاذ این تصمیم تاثیر‌گذار می‌داند.


    • قطعه «خلیج همیشه فارس» با صدای تو امسال هم حوالی روز ملی خلیج فارس در لیست سیاه صدا و سیما قرار دارد. خودت در جریان دلایل این تصمیم هستی؟

    انرژی فراوانی را برای تولید این قطعه صرف کرده بودم ولی با این دید که تلویزیون از آن استقبال خواهد کرد، همه آن سختی‌ها را تحمل کردم. به هر حال عرقی به وطن بوده و ادای دینی. ولی این روز‌ها متوجه شده‌ام که این قطعه هم مثل قطعه «ایران» دچار ممنوعیت پخش از رسانه ملی شده. نمی‌دانم چه سیاستی پشت این اتفاق است. باور کنید هیچ توضیحی به خود من هم داده نشده است.


    • با توجه به اینکه قطعه ایران هم «پخش» نمی‌شود، ظاهرا مشکلات در مورد خودت است نه آثارت.

    تا کنون نه با من تماسی گرفته شده و نه مستقیما ارتباطی برقرار شده است. دوستان تهیه کننده با من تماس می‌گیرند و از من برای حضور در برنامه‌شان دعوت می‌کنند و با اصرار رضایت من را می‌گیرند. بعد که من رضایت می‌دهم و قبول می‌کنم، آن‌ها برای گرفتن استعلام اقدام می‌کنند و بعد زنگ می‌زنند و خبر از ممنوعیت پخش آثار من می‌دهند. به من می‌گویند می‌دانی پخش قطعه «ایران» تو از صدا و سیما ممنوع است؟! من هم در جوابشان فقط می‌گویم: «نمی‌دانستم خواندن برای کشورم جرم است!». البته این اتفاق یک نکته مثبت هم دارد و آن عدم قرار گرفتن موسیقی و آثار من در کنار آثار بی‌محتوا و بی‌هویت این روزهای تلویزیون است. از این بابت خوشحالم. حتی شاید برایتان جالب باشد که یکی از قطعات من که با شعری از مولاناست هم در این لیست است و با این اوصاف من دیگر هیچ هیچ صحبتی در این باره ندارم.


    • دلایلی هم به تو گفته شده؟

    نه اصلا. ماجرا این است که دوستان باید برای تغییر ذائقه سطحی پسند مخاطب، سراغ آثاری چون آثار من و علیرضا عصار و فرمان فتحعلیان بروند. باید از پخش آثار بی‌محتوایی که فقط توهین به مخاطب است جلوگیری کنند و موسیقی ارزشی را جایگزین مافیای خواننده‌ها و موسیقی‌های تیتراژ سریال‌های تلویزیونی کنند. موسیقی امروز در رسانه ملی هر لحظه بیشتر به سمت آه و ناله در حال حرکت است و این در حالی ست که تاریخ ما نشان می‌هد همیشه موسیقی ایرانی سرشار از شور و شعف و انرژی مثبت بوده. ما در حال مجادله‌ای تاریخی با تاریخ هستیم. حواستان هست؟ من هر وقت از فرهاد مهراد و فریدون فروغی قطعاتی غمگین هم می‌شنوم با غرور از این غم لذت می‌برم. با غرور به آن‌ها نگاه می‌کنم. ولی موسیقی این روزهای ما نه غروری دارد و نه هویتی.


    • سکوت و «هوچی» نبودن زیاد از حد تو باعث گسترش تصمیمات این چنین علیه تو نبوده؟

    یادت باشد تو همیشه در کار‌هایت باید یک امیدواری و عشقی داشته باشی. من به مردم و کشورم عشق دارم. همین باعث می‌شود از کنار این مشکلات مقطعی بگذرم و به اعمال سلایق شخصی بعضی‌ها بخندم. بخاطر همین است که الان در چشم‌های تو نگاه می‌کنم و با قدرت می‌گویم: از این سکوت راضی‌ام. چون نه قطعه‌ای را سفارشی خوانده‌ام و نه کاری را با سفارش جایی انجام داده‌ام. همیشه مستقل بوده‌ام و این برای من افتخار است. اینکه برای کشورم خوانده‌ام و برای مردم. نه به سفارش خاص ارگانی و نه به خواست شخصی یک نفر.


    • پخش چندین باره این اثر از برخی شبکه‌های ماهواره‌ای دلیل این تصمیم گرفته شده نیست به نظرت؟

    خوب اینکه دیگر دست من نیست. هر چند خود تو هم شاهدی که هر روز بسیاری از کلیپ‌های پخش شده از این شبکه‌های ماهواره‌ای با تصویر خود آقایون خواننده داخلی در حال پخش است ولی یک ماه به یک ماه دوستان در همین تهران به اجرای برنامه زنده و کنسرت می‌پردازند. تو دیگر این حرف را نزن.


    • با این اوصاف اگر باز هم قرار باشد از این دست آثار ملی – میهنی تولید کنی، باز هم برای تولیدشان انگیزه داری؟

    من همین الان که دارم با تو حرف می‌زنم در حال تولید یک کار دیگر برای کشورم هستم. راستش را بخواهی از این رفتارهای شخصی و سلیقه‌ای گلایه‌ای ندارم. بیشتر برایم خنده دار است. من که نه خطایی کرده‌ام و نه جایی بوده‌ام و نه به طیف‌های سیاسی وابسته بوده‌ام، چرا باید ممنوع باشم؟ الان که با تو در حال صحبت هستم بالای ۸۰ درصد از آثار من برای تلویزیون در لیست سیاه قرار دارد. خوب تو فکر می‌کنی این اتفاقات من را از اعتقاداتم بی‌انگیزه می‌کند. نه... اتفاقا علاقه من به کشورم بیشتر می‌شود و کاری می‌سازم که اگر تلویزیون هم آنرا پخش نکرد، در همه جا مردم خودشان به سمت این حس خوب میهن پرستانه بروند.


    • بگذریم. آلبوم جدید چه خبر؟

    دو سال است که قرار است مجوز‌اش اعطا شود و منتشر شود. امیدوارم یک روز منتشر شود. شما هم برایش دعا کنید.

  18. کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  19. #30
    فرهنگ و هنر
    سلام!
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    757
    تشکر تشکر کرده 
    148
    تشکر تشکر شده 
    1,617
    تشکر شده در
    486 پست
    قدرت امتیاز دهی
    1593
    Array

    پیش فرض


    شهرداد روحانی:
    قطعه «خلیج تا ابد فارس» را به همه شهیدان تقدیم می‌کنم


    1335767506

    موسیقی ما - شهرداد روحانی با بیان اینکه مالکیت چند‌هزار‌ساله جزایر سه‌گانه در قطعه سوئیت «خلیج تا ابد فارس» به اثبات رسیده است، گفت: این اثر را به انسان‌های والایی که در راه پاسداری از کشور مقدسمان شهید شدند، تقدیم می‌کنم. «شهرداد روحانی» رهبر ارکستر سمفونیک تهران «خلیج فارس» در خصوص اجرای برنامه این ارکستر در هفته جاری در تالار وحدت تهران، اظهار داشت: سوئیت «خلیج فارس» در مدت ۶ ماه ساخته شده است و با پرداختن به موضوع خلیج فارس در حال حاضر دارای ۵ قسمت اجرا در کنسرت خواهد بود.

    وی با اشاره به اینکه نخستین بخش این سوئیت با عنوان «خلیج تا ابد فارس» نام گرفته است، گفت: دره ستارگان، جنگل حرا، حیات آبی خلیج فارس و خلیج تا ابد فارس از دیگر عناوین این سوئیت است.


    • قطعه «خلیج تا ابد فارس» تقدیم به همه شهیدان ایران‌زمین

    روحانی خاطرنشان کرد: من قطعه «خلیج تا ابد فارس» را به انسان‌های والا و شریفی که در راه پاسداری از وجب به وجب کشور مقدسمان فداکاری کرده و در این راه شهید شده‌اند، تقدیم می‌کنم و تلاش کردم در این قطعه اولاً نشان بدهم که چقدر این کشور عزیزمان مهم و بزرگ و دارای انسان‌های والایی است.


    • تاکید قطعه «خلیج فارس» بر مالکیت چند هزار ساله جزایر سه‌گانه ایران

    دانش‌آموخته آکادمی موسیقی وین در اتریش، یادآور شد: هرچند ساخت سوئیت «خلیج فارس» مدت ۶ ماه طول کشیده است اما امیدوارم اثر ماندگاری برای کشورم خلق کرده باشم، چرا که در این قطعه ماندگار، عظمت و مالکیت چند هزار ساله جزایر سه‌گانه را اثبات کردم.

    وی تصریح کرد: استفاده از گروه کر، ارکس‌تر سمفونیک، سازه‌های کوبه‌ای مانند دف و دمام را برای این قطعه در نظر گرفتم.

    روحانی با بیان اینکه وضعیت گروه ارکس‌تر در حال حاضر بسیار مطلوب است، گفت: همکاری نوازنده‌ها و تک تک افراد گروه باعث شده است تا با تمام انرژی و توان به تمرین خود ادامه دهیم.

    سازنده موسیقی افتتاحیه بازی‌های المپیک آسیایی تایلند، یادآور شد: ‌ با توانایی و استعدادی که در میان نوازندگان ارکستر سمفونیک تهران می‌بینیم می‌توان گفت با یک برنامه‌ریزی دراز مدت و حمایت همه جانبه می‌توان شاهد پیشرفت این ارکس‌تر در سطح آسیایی بود.


    • همکاری با هموطنانم یکی از دلایل موفقیت من است

    رهبر ارکستر «آکروپولیس» در پاسخ به دلایل موفقیت خود افزود: همکاری با هموطنانم یکی از دلایل موفقیت من است، چرا که این همکاری باعث به وجود آمدن انرژی مضاعف در من می‌شود و در عین کار کردن تجربیات کاری همدیگر را به هم منتقل می‌کنیم و امیدوارم هموطنانم در زمینه‌های مختلف علمی و فرهنگی در دنیا بر‌تر باشند چرا که شایستگی دارند.


    • همکاری با ارکستر سمفونیک تهران زیبا‌تر از رهبری گروه «آکروپولیس» است

    وی در پایان حضور در ارکس‌تر سمفونیک تهران را زیبا‌ترین خاطره هنری خود یاد کرد و گفت: برای حضور و همکاری با ارکس‌تر سمفونیک تهران حتی زیبا‌تر از رهبری گروه «آکروپولیس» است.

    دفتر موسیقی ارکستر سمفونیک تهران به رهبری «شهرداد روحانی» سوئیت «خلیج فارس» را در روزهای ۱۳، ۱۴ و ۱۵ اردیبهشت‌ماه جاری در تالار وحدت اجرا خواهد کرد.

    علاقمندان می‌توانند از طریق سامانه سی گذر و مراکز فروش گیشه تالار وحدت بلیت این اجرا‌ها را دریافت کنند.

  20. کاربر مقابل از NET DOCTOR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/